#روز مادر
#شهادت حاج قاسم
#نویسنده:م.پ
روز مادر است. اما داغ حاج قاسم نمیگذارد مثل همیشه مولودی بگذارم و بگویم (بچه ها تولد حضرت زهراست میخوایم حسابی خوش بگذرونیم) صدایشان میزنم: فاطمه مامان بریدباآبجی یه کاردستی خووووشگل برایتان حضرت زهرا و یه نقاشی برای حاج قاسم درست کنید منم براتون شیرموز درست میکنم5)و موزیک گوشی را پلی میکنم: دخل ابی
به مادر حاج قاسم فکر میکنم...کاش میشد راهی کرمان شوم.چشمانم را میبندم. در عالم خیال میروم و پای نصیحتهای مادرانه اش مینشینم و میگویم برای من و مادری های دست وپا شکسته ام هم دعا کن.
راهی مزار حاج قاسم میشوم. چقدر مسیر شلوغ است. میان سیل جمعیت به سمت گلزار قدم برمیدارم. بوی اسفند و گلاب میآید. زمزمه مداحی ها همه جا پخش است. انگار راهی مشایه شده ام. موکب ها و صدای قدمها مرا برد به کربلا و مسیر پیاده روی.
در میان جمعیت، کودکی۵.۶ساله دست مادر را گرفته بود و از مادر میپرسید( چقدر دیگه مونده تا برسیم به حاج قاسم ؟)مادرش با حوصله پرسید خسته شدی پسرم؟ خیلی نمونده بیا این موکب آب معدنی برات بگیرم و بریم پیش حاج قاسم...)
آن طرفتر دخترکی بغل پدرش بود و از آن بالا دنبال مزار عموقاسم میگشت. انگار کرمانی نبودند. این سفر هدیه روز زن بود برای خانم خانه که مدتهابود دلتنگ و با حسرت از همسرش خواسته بود بروند زیارت مزار حاج قاسم...
در خیال خودم، آرام آرام با جمعیت به سمت مزار میرفتیم که ناگهان صدای مهیبی آمد. فریادها به آسمان رفت: یا حسین یا زهراااااآا
یا صاحب الزمااااااااان
چه شد! چرا دیگر بوی اسفند نیست... بوی خون....بوی آتش...
صدای مداحی ها هم گم شد در میان جیغ و فریاد مردمی که دست و پا میزدند و کسی ناله هایشان را نمیشنید. آسمان پر از دود سیاه بود... نگاهم به آسمان بود که دیدم دهها نفر با خوشحالی روبه آسمان به پرواز درآمدند. نه بدنشان زخمی بود نه اشکی بر صورت. گویی همه تازه مسیر رسیدن به حاج قاسم را یافته اند که چنین به سمتش میشتافتند. پسرک هم دیگر خسته ونالان نبود. من اما ناگهان یادم افتاد که تشنه شده بود😭 نمیدانم فرصت کرد آبی بنوشد یا نه
اما قطعا سیراب شربت شهادتش کردند. گوارای وجودت زائرکوچولوی حاج قاسم😔
نگاهم به زمین افتاد...
واژه های ارباً اربا روی زمین بود و برایم تداعی زمین کربلا می کرد. گفتم موکبها مرا به کربلا برده باورنکردم... اما اینجا مردم حلقه زدند دور لاله های پرپر شده تا مبادا چشم نامحرمان و ....بر این بدنهای مطهر افتد...
مادران داغدار را زنان در بغل گرفته وتسلی دادند وکتک نخوردند. کودکان ترسان و زخمی نه غل و زنجیر داشتند و نه گوشواره هاشان دزدیده شد...
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله 😭😭😭
قرنهاست که میگذرد از واقعه کربلا و داغ تازه است.
اما همه منتظر منتقم خون حسینیم... منتقم زخمهای پهلوی حضرت مادر
منتقم خون رگهای علی اصغر...
و تاریخ در حال تکرار است. گلوی علی اصغرها پاره پاره و پهلوی مادران شکسته...
داغ روی داغ...
یا صاحب الزمان آقا جان
العجل آقا العجل😭
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
❌ پسر هرزهی شیخ فضلالله نوری!!
🗓 به بهانهی یازدهم مرداد، که سال #روز شهادت شیخ فضل الله نوری -رحمةاللهعلیه- بود.
✅ تأثیر عجیب شیر خوردن کودک، در تغییر خصلتها!
⭕️ نام شیخ فضلالله نورى را حتماً شنیدهاید. نوه ایشان رئیس تودهایهاى ایران بود. ایشان پسر هرزهاى داشت كه وقتى شیخ فضل الله را دار میزدند، در پاى دار، كف میزد و میرقصید!!
‼️ در زندان قبل از اعدام، كسى به ایشان گفته بود: كه شما چرا پسرتان اینقدر هرزه شده است؟!
📌 ایشان فرمود: میدانستم هرزه میشود، چون در نجف بودم و مادرش شیر نداشت، دادیم به زنى تا به او شیر بدهد. بعداً فهمیدم او زن هرزهاى (زناکاری) بوده و به امیرالمؤمنین -علیهالسلام- توهین میكرده و فحش میداده است و شیرى كه این ناصبى در حلق بچه من ریخته، از این بهتر نمیشود!
🌐 به نقل از حجتالاسلام و المسلمین قرائتی، درسهایی از قرآن، ۶۷/۰۴/۱۶
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee