آمده ام قلم به دست برایت نامه بنویسم
اما عزیزکم قلم هم توان نوشتن از غمت را ندارد!مدام در میان ماندن و رفتن، غلت می خورد. می خواهم با ندای قلبم، برایت لالایی بخوانم.
فائزه جانم، فدای چشمان زیبایت، قربان قد و بالایت بروم مادر .امروز منتظر پیام تبریک روز مادرت که نشسته بودم؛ با خودم ذکر زمزمه میکردم.
میگفتم خدایا شکر بابت چنین نعمتی، بابت چنین دختر زحمتکش و دلسوزی. ممنون از سرادرم که او را به جایگزینی من، طلبید. دورت بگردم. فکر کنم زیارتت خیلی دلچسب بود،
انقدر دلچسب که دیگر دل به دل سردار بستی و دل از مادر دلتنگت بریدی !
مادر جان ظهر به وقت ساعت ۱۵ ،کانال های خبر، از ناآرامی ها و دل نگرانی های مادرانه سرریز شده بود .مدام با خدای خود نجوا میکردم ،خدایا دخترم در چه حال ست؟ حالش خوب است؟ سردش نیست؟ در مقابل این صحنه ها چه حالی دارد؟ چجوری ارامش را به جانش تزریق کنم؟ مادر پشت تلفن منتظر بوقهای متوالی بودم اما انگار خط ها سرسازگاری با دل مادر را نداشتند. از دوستانت جویا شدم، گویا در میان آنان نبودی .
جان مادر، فکر کردم حداقل در گوشه ای مثل همیشه در صحنه حاضری و نتوانستی خودت را به بقیه برسانی اما مادر جانم ماشاالله انقدر در صحنه حاضر شدی که هیچکس حاضر نشد حقیقت را به مادر بگوید!
فائزه جانم، دلبندم این رسمش نبود. هنوز به آغوش نکشیده بودمت که خون تو را در خود حل کرد !دخترم هرگز فکرش را نمیکردم فائزه ی من در میان پرکشیدگان حاج قاسم باشد.
بگو ببینم حالت خوب است؟ درد نداری جان مادر؟ راحت رفتی؟ میخواهی مثل چندشب پیش سرت را روی پاهایم بذاری تا دردت ارام گیرد؟ تصدقت گردم نوره دیده، سلام مرا به حاج قاسم برسان.
اینجا همه عزادارت شده اند اما کسی عزاداری مادر را نمیفهمد! قربان غم مادرم حضرت زهرا (س )بروم. غم فرزند غمی عظیم و سرسخت است .... !
فقط یک سوال دارم کی به عنوان هدیه روز مادر بغلم میکنی؟!😭
#کاشان
#فائزه_رحیمی
#شهید_فائزه_رحیمی
#فرشتگان_سرزمین_من
نامه مادر فائزه رحیمی شهیده کرمان
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
🔻اینجاست که باید گفت : السلام علیک یا اباعبدالله
خودش روضه است و دیگر روضه خوان نمی خواهد 😔
#کرمان
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
#روز مادر
#شهادت حاج قاسم
#نویسنده:م.پ
روز مادر است. اما داغ حاج قاسم نمیگذارد مثل همیشه مولودی بگذارم و بگویم (بچه ها تولد حضرت زهراست میخوایم حسابی خوش بگذرونیم) صدایشان میزنم: فاطمه مامان بریدباآبجی یه کاردستی خووووشگل برایتان حضرت زهرا و یه نقاشی برای حاج قاسم درست کنید منم براتون شیرموز درست میکنم5)و موزیک گوشی را پلی میکنم: دخل ابی
به مادر حاج قاسم فکر میکنم...کاش میشد راهی کرمان شوم.چشمانم را میبندم. در عالم خیال میروم و پای نصیحتهای مادرانه اش مینشینم و میگویم برای من و مادری های دست وپا شکسته ام هم دعا کن.
راهی مزار حاج قاسم میشوم. چقدر مسیر شلوغ است. میان سیل جمعیت به سمت گلزار قدم برمیدارم. بوی اسفند و گلاب میآید. زمزمه مداحی ها همه جا پخش است. انگار راهی مشایه شده ام. موکب ها و صدای قدمها مرا برد به کربلا و مسیر پیاده روی.
در میان جمعیت، کودکی۵.۶ساله دست مادر را گرفته بود و از مادر میپرسید( چقدر دیگه مونده تا برسیم به حاج قاسم ؟)مادرش با حوصله پرسید خسته شدی پسرم؟ خیلی نمونده بیا این موکب آب معدنی برات بگیرم و بریم پیش حاج قاسم...)
آن طرفتر دخترکی بغل پدرش بود و از آن بالا دنبال مزار عموقاسم میگشت. انگار کرمانی نبودند. این سفر هدیه روز زن بود برای خانم خانه که مدتهابود دلتنگ و با حسرت از همسرش خواسته بود بروند زیارت مزار حاج قاسم...
در خیال خودم، آرام آرام با جمعیت به سمت مزار میرفتیم که ناگهان صدای مهیبی آمد. فریادها به آسمان رفت: یا حسین یا زهراااااآا
یا صاحب الزمااااااااان
چه شد! چرا دیگر بوی اسفند نیست... بوی خون....بوی آتش...
صدای مداحی ها هم گم شد در میان جیغ و فریاد مردمی که دست و پا میزدند و کسی ناله هایشان را نمیشنید. آسمان پر از دود سیاه بود... نگاهم به آسمان بود که دیدم دهها نفر با خوشحالی روبه آسمان به پرواز درآمدند. نه بدنشان زخمی بود نه اشکی بر صورت. گویی همه تازه مسیر رسیدن به حاج قاسم را یافته اند که چنین به سمتش میشتافتند. پسرک هم دیگر خسته ونالان نبود. من اما ناگهان یادم افتاد که تشنه شده بود😭 نمیدانم فرصت کرد آبی بنوشد یا نه
اما قطعا سیراب شربت شهادتش کردند. گوارای وجودت زائرکوچولوی حاج قاسم😔
نگاهم به زمین افتاد...
واژه های ارباً اربا روی زمین بود و برایم تداعی زمین کربلا می کرد. گفتم موکبها مرا به کربلا برده باورنکردم... اما اینجا مردم حلقه زدند دور لاله های پرپر شده تا مبادا چشم نامحرمان و ....بر این بدنهای مطهر افتد...
مادران داغدار را زنان در بغل گرفته وتسلی دادند وکتک نخوردند. کودکان ترسان و زخمی نه غل و زنجیر داشتند و نه گوشواره هاشان دزدیده شد...
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله 😭😭😭
قرنهاست که میگذرد از واقعه کربلا و داغ تازه است.
اما همه منتظر منتقم خون حسینیم... منتقم زخمهای پهلوی حضرت مادر
منتقم خون رگهای علی اصغر...
و تاریخ در حال تکرار است. گلوی علی اصغرها پاره پاره و پهلوی مادران شکسته...
داغ روی داغ...
یا صاحب الزمان آقا جان
العجل آقا العجل😭
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
🔴آخرین توییت خانم معصومه بدرآبادی از فعالان فضای مجازی بسیج که به همراه دختر ۱۱ ساله اش زینب رحمت آبادی در حادثه تروریستی دیروز به شهادت رسیدند:
🔹حاضرم در راه دین از من جدا گردد سرم
من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم
@antarnational
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
«مادرانه» اثر جدید به نشر، تاملی در مقام مادری و فرزندآوری روانه بازار کتاب شد
🔹 کتاب «مادرانه» جدیدترین اثر انتشارات بهنشر در مقام مادری و فرزندآوری منتشر و روانه بازار کتاب شد؛ این اثر به قلم محمد جواد نظافت یزدی در سه فصل شکوه مادری، در کمین مادری و موانع مادری نوشته شده است.
🔹 در این نوشتار که حاصل گفتارهایی از استاد ارجمند حجتالاسلام والسلمین محمدجواد نظافت یزدی است، با بهرهگیری فراوان از تعالیم و معارف قرآن و عترت، درباره مقام و جایگاه مادری به تفصیل گفتوگو شده است.
🆔 @razavishokohemadari
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
فائزه، اسمی که ما را به یکدیگر می رساند و پیوند می دهد...
تو یک دختری آن هم فائزه
چشمانت بامن حرف میزند
من فائزه هارا میشناسم،
من ادعا دارم که چشمان هم نام خودم را میفهمم
چشمانت می گوید غرق دخترانگی و لطافت هستی
دنیایی دخترانه و صورتی؛
دنیایی که با دخترانه خندیدن و گریه کردن
با دوست داشتن و دوست نداشتن
با آرزو کردن و رویا پردازی
با بازی کردن و یادگرفتن
با خوشحالی و شیطنت
پر از رنگ و بو بود
چشمانت با من حرف میزنند رفیق هم نامم
می گویند آرزوهایی داشتی،ارزوهایی از جنس شکوه همچون اسمت
فائزه جانم آرزوهایت را به کجا بردی؟..
آرزوهایی که در نگاهت درخشش میدادند
آرزوهایی که در لبخندت شیرینی می دادند
آرزوهایی که در زندگیت رنگ می دادند
نکند همه را، تک تک شان را ،به آن چشمان با نفوذ دادی که برایت بر آورده کند؟...همان چشم ها که از عمق نگاهش میتوانستی حس کنی تو هم بخشی ازین دنیای بی انتها هستی
دل نوشته مادرت را خواندم و بغض کردم و گریستم
تروریست هایی که از قتل و غارت لذت می برند
تروریست هایی که از غم و اندوه و خون و آتش تغذیه می کنند،
فکر کردن دنیای دخترانه را از مادرت گرفتند،فکر کردن مادرت بعد ازتو می شکند و دست از آرمان هایش بر میدارد...
اما مادری که اسم دخترش فائزه است ،همچون دخترش شکوه مندانه و پیروز رفتار می کند
مادرت تورا به حاج قاسم سپرد
آری،تو دختر سردار شدی ،دنیایی صورتی تر با پدرانگی حاجی
خوش به سعادتت دختر
الحق که فائز شدی
فائزه
اسمی که تو با شهادتت آن را مبارک کردی
و من با احترامت آن را می پرستم...
✍فائزه هنرپیشه،دانشجوی ارشد مطالعات زنان باقرالعلوم ،مشهد
ظلمستیزی رو چطور به بچهها
آموزش بدیم
@nonvalglm
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee