eitaa logo
شهدای کربلای خان طومان
602 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
96 فایل
کانال شهدایی، جهادی، اجتماعی، سیاسی عنایات شهدا در زندگی تون😍 فعالیت (جهادی،فرهنگی،مطالبه گری و..) به نیابت از شهدا ادمین کانال: @khadem_Sayed_Ali خادم جهادی: @talabejahadi کمک مومنانه: @Zynabi ((کپی با ذکر صلوات جایز است))
مشاهده در ایتا
دانلود
ارزش استغفار در ماه رمضان امیرالمومنین علی عليه‌السلام فرمودند: عَلَیْکُمْ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ بِکَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاءِ فَأَمَّا الدُّعَاءُ فَیُدْفَعُ بِهِ عَنْکُمُ الْبَلَاءُ وَ أَمَّا الِاسْتِغْفَارُ فَیَمْحَی ذُنُوبَکُمْ. در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى‌شود و با استغفار، گناهانتان پاک مى‌گردد. صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام علیکم، صباح النور طاعات و عبادات قبول درگاه الهی. التماس دعا ویژه داریم.
(س) از خاطره ها درس بگیریم. مادر حس امیدواری‌اش را از برگشتن پیکر حسینش پنهان نمی‌کند اما قاطعانه و استوار می‌گوید: «امیدوارم پیکرش برگردد. اما اگر برنگشت با خدا معامله کردیم. به خدا هدیه دادیم و آدم چیزی را که با خدا معامله کند پس نمی‌گیرد. اگر امام زمان من بگوید پسر کوچک آقا محسن را به نوکری می‌خواهم می‌فرستم.» مادر اما دلش روشن است که نشانی از حسین بازمی‌گردد: «حسینم نشانه می‌فرستد که برمی‌گردد. یکی از هم‌محلی‌هایمان که سید با ایمانی است که خواب حسین آقا را دیده است. از پسرم پرسید حسین آقا شما کجایید؟ گفت: من خدمت حضرت زینب(س) هستم. سید از او می‌پرسد: تو نمی‌خواهی برگردی؟ حسین گفت: اگر ایشان شما اجازه دهند تا نیمه شعبان برمی‌گردم. من هر سال نیمه شعبان برنامه دارم. حسین هر کجا بود دو روزه مرخصی می‌گرفت و در مراسم پابرهنه کمک می‌کرد.» توضیح: پیکر مطهر شهید حسین مشتاقی در آستانه نیمه شعبان به وطن بازگشت و یک ماه پس از انجام مراحل شناسایی در نیمه ماه رمضان در زادگاهش به خاک سپرده شد @shahidmoshtaghi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد 🖼 در حاشیه‌ی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شده‌اند 🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقات‌کننده‌اش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و به‌‌قول ‌خودشان سیدقائد است. به احترامش نیم‌خیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشم‌های عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمی‌بیند. فقط از جهت صدا می‌تواند مکان مخاطب را تشخیص دهد. 🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعه‌ی لبنانی! حاج آقا که می‌رسد با همان چشم و پلک‌های بخیه و پانسمان شده بغضش می‌ترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخم‌هایش می‌پرسد می‌گوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!» 🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک می‌ریزد. قفل کرده‌ام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچه‌هایی که در خردسالی زخم صهیون به تن‌‌شان نشسته و این هم از بزرگ‌ترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش. 🔹️عبدالله دارد با گریه‌ای که معلوم نیست اشک‌هایش باید چطور از لای زخم‌ها، بخیه‌ها و پانسمان‌ها راهشان را باز کنند ادامه می‌دهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست داده‌ایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایه‌ی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.» 🔹️حاج آقا می‌گوید به امر آقا راهی شده‌اند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیه‌ای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله می‌دهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرف‌هایش را می‌زند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!» 🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها می‌شوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر می‌کند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه می‌کند که زن جوان یکهو می‌پرد توی صحبت‌‌ها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز می‌کنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!» 🔹️سرم را می‌گیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیه‌ی‌ عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش می‌گوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک می‌ریزد و با چشم‌های بسته حرف‌هایش را می‌زند. 🔹️پرتاب می‌شوم به سکانس‌های از کرخه تا راین و سعید، رزمنده‌ی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک می‌ریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشم‌هایش ضرر دارد می‌گفت بگویید بدوزندشان. سعید نمی‌دانست عبدالله با چشم‌های دوخته شده هم گریه می‌کند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
35.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ آیا حقیقت فداکاری و مجاهدت‌های بی‌نام و نشان را دیده‌اید؟ مازندران سرشار از داستان‌هایی است که هرکدامش درخشان‌تر از دیگری‌اند! از محمود رادمهری که نخبه و بی‌نظیر بود تا محمد بلباسی که آوازه اش فراتر از مرزها رفته، از رحیم کابلی عاشق گرفته تا اسماعیل خانزاده‌ای که با عشق جانش را فدای نرگس های این سرزمین کرد. 💪 داستان محرم مرادخانی (مالک اشتر مازندران) که در سال ۸۹ به جای پاداش، خودش را به شستشوی سرویس‌های بهداشتی متعفن مشغول کرد تا منیّت خود را له کند؛ نمونه‌ای ناب از فداکاری و تواضع واقعی است. 🛡️ از حسین بواس بگویم که هنوز رسمی نشده بود اما با افتخار درخواست کرد روی قبرش نوشته شود «کارگر شهید حسین بواس»؛ این‌ها چهره واقعی کسانی هستند که جانشان را فدای مردم و اسلام عزیز کرده‌اند. اما فضیلت علی جمشیدی چیه؟!؟! 💡 و خداوند بزرگ هم با صراحت اعلام کرد که مجاهدان را بر دیگران برتری داده است: «فَضَّلَ اللهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عظیماً» 📢 آیا آماده‌ایم به آنانی که در عمل، راه را ادامه می‌دهند بیشتر احترام بگذاریم؟! بیایید با انتشار این روایت‌ها فرهنگ ایثار و شهادت را در جامعه منتشر کنیم. @Revayat25