eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
907 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ذیقعده شد و بهار ایران آمد در مشهدوقم دو گنج پنهان آمد در روز یکم کریمه آل رسول در یازدهم شاه خراسان
💌┄┄┄┄🍃🌸🍃┄┄┄┄💌 ❤️هرکس که ندارد به جهان نعمت 🌸 افسوس که تنها بود و بی کس و یاور🌸 🌹در موقع تنگی و بلا محنت و سختی 🌷یک خواهر دلسوز به از یک صف لشکر 💞هم رونق کاشانه و هم نعمت ورحمت 💕 دلسوز بود و حامی 🍒خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است 💜 حاضر نبود خار رود پای برادر 🌟چون شمع شود آب و به اطراف دهد نور 🍃پروانه صفت بر جگر خود زند آذر 🍁دوران خوشی با هست چه کوته 🌷 کوتاه تر از عمر گل و میوه نوبر 🌺تحت قدم مادر اگر باغ بهشت است 💜 از قول (ص) تو بخوان ارزش مادر 🌿در روی زمین نزد پدر مثل ندارد 🌸 یک موی سرش با همه دنیاست برابر 💞 💞 ⭐️بی رحم شفاعت نشود در صف محشر 💕از بس که بها داده خدا بر زن و دختر ☀️ نازل شده در منزلتش سوره 🌷خواهی شوی آگاه ز دلسوزی خواهر 🌹 یادی تو ز کن و شاهنشه بی سر 🌸❣🌸 🌺 (س) و روز دختر مبارک🌺 🌸.... @Karbala_1365
🍂 🌸 🌸 🍂 یادشان بخیر...🍂 🌷این داستان: 🍃دور هم نشسته بودیم. می گفت: مجلس ختم من را تو مسجد نبی می گیرن ، فلانی و فلانی و... هم تو صف اول مجلس من می شینن! حسابی خندیدیم. 🌾بعد از ۴ بود. رفتم مسجد نبی، دیدم ختم حسام است. وارد که شدم، صف اول را که دیدم، دیدم همان ها هستند که حسام گفته بود...💔 همان جا نشستم به گریه کردن...😭🍂 🌸هدیه به صلوات🌸
✳️چگونه را ادا کنیم؟ 🌸رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: 🌹دو رکعت نماز با صد حمد و 15مرتبه معوَّذتین ذکر شده است. فضیلت این نماز : 🍃 در این صورت حق والدین را ادا کرده و خداوند آنچه به شهدا اعطا نموده است، به وی می بخشد، 🔹و هنگامی که از صراط عبور می کند، یک فرشته از سمت راست، و یک فرشته از سمت چپ او قرار می گیرند و از جلو، وی را با تکبیر و تهلیل مشایعت می کنند تا آن که به بهشت وارد شود. 🔶وی در بهشت به قبه ای سفید فرود می آید. در آن قبّه، خانه ای از زمرّد سبز قرار دارد. وسعت آن خانه، هفت برابر شهری از دنیاست و.... 🔹همچنین نظیر این ثواب بدون آن که ذره ای کم شود برای خود او منظور میگردد. 🔶 خداوند به ازای هر رکعت از این نماز، ده هزار نماز می نویسد، و به ازای هر مویی که در بدن دارد، نوری به او اعطا می کند. این است پاداشی که خداوند برای اولیای خویش تمهید نموده است. 📕- مصباح المتهجد، ج‏1، ص 255/ جمال الأسبوع،ص 142و ص 99-100 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 5⃣2⃣ 👈 بخش دوم: جنگ و دفاع لنج به محاصره قایق های گشتی درآمده بود و مسلسل تیربارشان به سمت ما نشانه رفته بود. با صدای لرزان به حبیب گفتم: - فاتحه مان را خواندند صدایی که از بلندگو دستی شنیده می شد، همه را سر جای خود میخکوب کرد. صدا در فضای باز دریا می پیچید: - انتم بالمحاصرہ! اذا دکم سلاح، خلوهه على الگاع و سلموا انفسكم. (شما در محاصره هستید! اگر سلاح دارید، بگذارید روی زمین و تسلیم شوید.) رنگ از روی همه پریده بود و به هم نگاه می کردیم. قلبها به شدت می تپید. دست ها را بالای سر بردیم و کنار هم ایستادیم. قایق ها پهلو گرفتند و سربازان مسلح عراقی بالا آمدند. خیلی زود دست ها و چشم هایمان را بستند و ما را از لنج پیاده و سوار بر قایق ها کردند. همه ناراحت و نگران بودیم، اما بیش از همه من و دوستانم نگران سلاح هایی بودیم که در کف صندوق های خرما و تره بار جاسازی شده بودند. شروع به دعا و استغاثه به خدا و توسل به امام زمان درخواست کردیم. وجعلنا میخواندم و خودم و دوستانم را به خدا سپرده بودم. می دانستم که اگر سلاحها لو برود، هم برای نظام و هم برای ما بد میشود و اعداممان حتمی است. مدام آیه را می خواندم و «دخیلک یا الله» بر زبانم جاری بود. ناگهان باد تبدیل به طوفانی شدید همراه گردوخاک شد. ابرهای سیاهی در آسمان پدیدار شدند. شدت وزش باد به اندازه ای بود که لنج مثل قایقی کوچک بالا و پایین می شد و به شدت تکان می خورد. قایق های عراقی تعادل را از دست داده بودند. مأمورانی که ته لنج مشغول به هم ریختن و بازرسی جعبه ها بودند، با دستور فرمانده وحشت زده و مضطربشان که از طوفان سهمناک ترسیده بود، به سرعت به قایق ها برگشتند و ما را نیز با خود بردند. خیلی زود از محل توقف لنج دور شدیم. از دور لنج را می دیدیم. گویا آتش گرفت و غرق شد، اما مطمئن نبودیم. طوفان و گردوغبار و باد شدید همچنان می وزید که نیروهای بعثی پس از طی مسافتی ما را به خور الزبیر بردند. (خورالزبیر، متعلق به عراق می باشد) پیگیر باشید...🍂
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 6⃣2⃣ 👈 بخش دوم: جنگ و اسارت از اسارتمان در خورالزبير دو روز می گذشت. با دست و چشمهای همچنان بسته ما را با قایق به ساحل بردند. از آنجا با ماشین به شهر الزبير (شهری در نزدیکی بصره) و از آنجا به بصره منتقل کردند. خبر به سرعت به پایگاه دریایی در بصره رسید: چند ایرانی دستگیرشده در حال انتقال به پایگاه هستند. سوار بر جیپی به سمت مقصدی نامعلوم در حرکت بودیم. صدای زندگی شنیده می شد. صدای ماشین ها و بوقشان، صدای مردم و صداهایی دیگر گوشمان را نوازش می داد. هنوز نمی دانستم کجا هستیم. این وضعیت زیاد طول نکشید. از حرف های مأموران همراهمان متوجه شدم که در بصره ایم و به طرف اداره استخبارات (اطلاعات و امنیت) میرویم. چیزی نگذشت که ماشین پشت دروازه بزرگ ساختمان استخبارات ایستاد. سرها همچنان پایین و چشم هایمان بسته بود. صدای باز شدن دروازه ای شنیده شد و ماشین داخل رفت. جیپ وسط محوطه ایستاد و ما را پیاده کردند. به محض پیاده شدن، مأموران مستقر در محوطه به طرفمان آمدند. به جلو هلمان دادند و داخل اتاقی بردند. هر شش نفر کنار هم نشسته بودیم. فقط صدای نفس های نگرانمان شنیده می شد. صدای پوتین هایی را که بر زمین کوبیده می شد شنیدم که نزدیکتر می شد. قلبم فروریخت و رنگ از صورتم پرید. تمام هوش و حواسها متوجه در بود و ذهنم بی اختیار به روزهای تلخ دوران شاه و شکنجه گرهای ساواک پر کشید. آهی تلخ کشیدم: - آخ يا بويه ! در با صدای قیژی باز شد. انگار به روح و قلبم چنگ و خراش می زدند. یکی از مأمورها به سمتمان آمد و پارچه های روی چشم هایمان را باز کرد. ناگهان با چند مأمور باتوم به دست قوی هیکل و ورزیده که هرکدام سبیلی پرپشت پشت لبشان نشسته بود، روبه رو شدیم. نگاهشان غضبناک و دلهره آور بود. رعب و وحشتی از دیدنشان به دلمان نشست. مأموران کلاه قرمز ناگهان به طرفمان یورش آوردند. با یک دست يقه مان را چسبیده بودند و با دست دیگر با باتوم بر سر و رویمان می زدند. و این گونه به ما خوش آمد گفتند. پیگیر باشید...🍂
✅هر کسی #عشق را به نوعی تعریف میکند اما #عشق از #نظر_شهید چقدر فرق دارد حالا میفهمم #فاصله بین تو و خودم را ❣❤️❣❤️❣
🌱کم نظیر درتاریخ... 🌺 #امام_خامنه‌ای: بنده از قدیم به برادران هزاره #افغانستان نگاه ستایش‌گرانه‌ای داشتم. امید من این است که در قیامت از #شفاعت شهدای شما 🍃 #فاطمیون🍃بهره‌مند شویم. 🍃🌹🍃🌹🍃
اهل بهشت حسرت هیچ ساعتی از عمر خود را نمی خورند، الا ساعتی را که در دنیا در غفلت بودند و ذکر پروردگار را نکرده بودند. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا