『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_آخر
#صفحه۵۷
🕊
🍂🍃🌾
🕊
همه مسئولان لشکر در همدان بودند و علی آقا مانده بود توی ماووت و مقدمات کار شناسایی را برای عملیات بعدی انجام می داد.
اواخر آبانماه شد و فکر کردم با این دست که توی پاییز در جبهه ماووت آن قدر است سرما اذیتم کرده بود، حتماً در زمستان پیش رو از عذاب بیشتری خواهد داد و چه بهتر که بنا به پیشنهاد پزشک ارتوپدی، در این فرصت باقی مانده تا عملیات، دستم را عمل کنم.
چند بار به بیمارستان رفتم و آمدم مقدمات عمل آماده شد و روزی را برای انجام عمل جراحی تعیین کردند. همان روز سری به سپاه زدم تا تلفنی با جبهه جنوب تماس بگیرم و از دوستان غواصی که همچنان در خط پدافندی شلمچه بودند، خبری دریافت کنم. اکبر امیرپور معاون اطلاعات عملیات را دیدم. دنیایی از آن در صورتش موج می زد.
پرسیدم:اکبر چیزی شده؟!
بغلم کرد و با گریه گفت:کریم! علی آقا به آرزوش رسید…
یک آن دنیا روی سرم خراب شد.
همیشه فکر میکردم اگر روزی خبر شهادت نزدیکترین رفیقم، #علی_چیت_سازیان را بشنوم، چه عکسالعملی خواهم داشت. و آن روز رسیده بود. روزی که خودش سال ها آرزوی رسیدنش را داشت.
بغضی گلوگیر روی گلویم پنجه انداخت و راه نفسم را بست و یک دفعه مثل ابر بهاری ترکیدم. باور زندگی بدون پدر و مادر، برادر برایم ممکن بود اما بدون علیآقا هرگز.
اولین نکته ای که از علی آقا به یادم آمد، سخنان سوزناک او قبل از تدفین برادرش امیر بود که در گلزار شهدا گفت:من هفت سال توی جبهه جنگیدم اما زنده ماندم. اما امیر تو فقط یک بار به جبهه آمدی و چه قدر زود رفتی. امیر تو از خدا چه خواستی که دعایت مستجاب شد؟
نکته دوم آن خوابی بود که بعد از شهادت معاونش، #مصیب_مجیدی ، برایم تعریف کرد:
" مصیب را خواب دیدم. گفتم ما همیشه با هم بودیم ، بگو تو از کدام راهکار رفتی که به این مقام رسیدی؟ مصیبت گفت: #راهکاراشک. "
#علی_آقا بعد از این خواب، آدم دیگری شده بود. فاش توی جمع با صدای بلند گریه می کرد و شهدا را یکی یکی صدا میزد. دائم تسبیح به دست میگرفت و ذکر میگفت و از هر فرصتی برای نماز مستحبی دعا و گریه استفاده میکرد. کمتر کسی خوابیدن، خوردن و شوخی او را می دید. با شنیدن خبر #شهادت علی آقا، فکر ادامه درمان از دهنم پرید.
هنوز خبر شهادت او به پدرش و مادرش و همسرش که باردار بود، نرسیده بود.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_آخر
#صفحه۵۸
🕊
🍂🍃🌾
🕊
با سعید اسلامیان و دوستان قدیمی علی آقا، در مسجد جمع شدیم و قرار شد خبر را اول به پدرش حاج ناصر بدهند و بعد بقیه، اما چگونه و توسط کی؟! کسی حاضر نبود این کار را به عهده بگیرد. حاج ناصر ظرف سه ماه دو فرزندش را در راه خدا داده بود. چه کسی جرات داشت با آن مرد همیشه خوش رو و بزرگ، روبهرو شود و بگوید باز هم پیراهن سیاه بپوش. بسیاری از نگاه ها به من بود اما دل و جرات گفتن این خبر را نداشتم. قرار شد سعید اسلامیان با یک نفر بروند و به تک تک اعضای خانواده علی آقا خبر بدهند.
امروز از #علی_شمسی_پور با تن مجروح از جبهه ماووت برگشت و تعریف کرد:
" با علی آقا و علی میرزایی مطلوب برای گشت رفته بودیم. به جایی رسیدیم که علی آقا گفت از اینجا به جلوتر را خودم می روم شما عقب بمانید. اصرار کردیم که ما میرویم و تو بمان. گفت: نه من این دفعه رو خودم باید شناسایی کنم.
وقت رفتن علی آقا ایستاد و بو کشید و گفت:بچه ها شما هم این بو را حس میکنید؟! گفتیم:نه.
گفت: این بو، عطر کربلاست و رفت.
من و علی میرزایی طاقت نیاوردیم و پشت سرش به راه افتادیم کمی جلوتر پایش به تله مین والمری گرفت. مین منفجر شد ولی آقا افتاد...(۱)"
با علی شمسی پور و بقیه بچه ها جمع شدیم و برای دیدن پیکر علی آقا به سپاه رفتیم. سرتاپای علی آقا غرق خون و پر از ترکش بود، اما صورتش مثل ماه می درخشید. پیشانی بند سبزی به پیشانیاش بسته بودند و بچهها ریش بلند خرمایی اش را شانه می کردند و چند نفر سرشان را به تابوت میکوبیدند. پدر و برادر بزرگترش حاج صادق هم یک گوشه ایستاده بودند و بغض کرده بودند. پیدا بود که هنوز کسی خبر را به همسرش نرسانده است.(۲).
خوب شد همسرش نبود وگرنه ما نمیتوانستیم این گونه سر روی شانه های هم بگذاریم و زار بزنیم. مثل پروانه شده بودیم و کنار شمع خاموش جمعمان میسوختیم و آب می شدیم.
اذان صبح شد. هنوز باور نمیکردم که کنار پیکر بی جان علی آقا نماز می خوانم.
فردا روز تشییع، همه شهر آمده بودند و جای سوزن انداختن نبود. #علی_آقا روی امواج متلاطم دستان مردم میچرخید و بالا و پایین می شد. سعید صداقتی سرش را به تابوت میکوبید. اکبر امیرپور پشت سر تابوت میخواند و سینه میزد. و ما و بسیاری از مردم از میدان اصلی شهر تا گلزار شهدا ، پابرهنه پشت سر تابوت، گریه کنان سینه میزدیم. از روستاها و شهرهای اطراف بسیاری از رزمندگان و خانواده شهدا آمده بودند. حتی بسیاری از جانبازان قطع نخاع روی ویلچر ، برای او بر سر و سینه میزدند و شهر یکصدا فریاد شده بود:"وای علی کشته شد! شیر خداکشته شد." بچهها از بخش فارسی رادیو #عراق شنیدن که گفته بود:"عقرب زرد کشته شد."
به گلزار شهدا رسیدیم. هرکس میخواست در آخرین لحظه وداع با علی آقا داخل قبر برود. قبری که کنار قبر برادرش امیر کنده شده بود. بچههای #اطلاعات_عملیات پارچهای آوردند و روی آن نوشتیم که: "علی جان! با تو و پیکر تو هم قسم می شویم که راهت را تا آخر ادامه دهیم. از او خواستیم که در روز محشر شفاعتمان کند." پارچه را امضا کردیم و زیر سر علی آقا گذاشتیم و زیارت عاشورا خواندیم. چه زیارت عاشورایی…
#پایان
🍂______________________
پ.ن:
۱_یک سال بعد علی میرزایی مطلوب در آخرین روزهای جنگ در عملیات #مرصاد به شهادت رسید و علی شمسی پور با کوله باری از غم فراق دوستان شهیدش، راه #تفحص شهدا را بعد از جنگ پیش گرفت. او نیز در بهار سال ۱۳۹۶ در حین یافتن پیکر چند شهید در ارتفاع کانیمانگا در کردستان عراق، بر اثر انفجار یک مین والمری به شهادت رسید.
۲_چهل روز بعد از شهادت علی چیت سازیان ، تنها فرزندش محمد علی به دنیا آمد.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #راهک
با تشکیل #لشکرانصارالحسین (ع) همدان، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر شد.
در #کربلای_چهار و #کربلای_پنج ، مسئول محور لشکر بود و در نهایت روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در یک مأموریت گشت و شناسایی به آرزوی خود رسید و پر کشید.🕊🌹
@Karbala_1365
من بی حسین گمشدهای بی نشانهام
بنویس پس تمام مرا خادم الحسین
242654_451.mp3
2.6M
هرکس یه شب جمعه بین الحرمین باشه..
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شب زیارتی ارباب #به_تو_از_دور_سلام😭 #شب_جمعه …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼┅═❧═┅┅───┄
❤️❣سَلام آقای من!
به تو از دور سَلام اَربابم…
شب جمعه دوم از ماه رمضان هم رسید و باز دلتنگی از حرمت مارا کشید پای درد دلهای شبانه ، تا برایت از #دلتنگیِ بی نهایتمان بنویسیم . از بُغضهایی که به گلویمان چَنگ انداخته و از دلی که نگران عاشورا و #اربعین است..
#حسین_جان ! اربابم!❣
چقدر بلا برسر تو می آید و چقدر زود به زود راه کربلا را بر ما می بندند. یک روز با فتنه و یک روز جنگ و حالا هم ویروس دست ساخته دشمن...💔
آقا جان حالمان زار است ، دلمان شکسته و سخت دلتنگ توئیم. برایمان أمن یجیب بسیار بخوان....😭😭😭
🍂💔
@Karbala_1365
در تمام عمر دارم حسرٺ شش گوشہ را
طول هفتہ یڪ طرف شب هاے جمعہ یڪ طرف
#یارفیق_من_لارفیق_له❤️
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله🌷
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - سوگند میخورم - حسن عطایی.mp3
3.98M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃سوگند میخورم
🍃گریه کردن برا ارباب خوبه واسم
🎤 #حسن_عطایی
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شنیدن صدای مناجاتت دوباره قلبمان را آتش میزند و یادمان میاندازد چه گوهری را از دست دادهایم 💔
#حاج_قاسم_برگرد…😭😭😭
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔴 این زلزله در قم و قزوین و بابل و بابلسر و کرج هم احساس شده است.
مرکز زلزله نگاری جهانی 5.2 ریشتر اعلام کرد.
دعای ایمن شدن از خطر زلزله
📖إنَّ اللَّهَ یُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
💠امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه در شب و هنگام خوابیدن از وقوع زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «۴۱ سوره فاطر» را قرائت كن.
زلزله آمد ولی دلهای ما آرام بود
چون همه هستیم امشب در پناه فاطمه
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
🔴اگر هنگام وقوع زلزله خودمان آن را احساس نکنیم، آیا خواندن نماز آیات واجب است؟
📚اجوبه الاستفتائات آیت الله العظمی خامنه ای
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
#ڪریم_اهل_بیٺ💚
❣️روزے رسد ڪہ يڪ حرمے را بنا ڪنیم
💐 تا تَحٺِ قُبہ #حسنےاٺ دعا ڪنیم
❣️با اولين سلام بہ درب ورودےاٺ
💐ذڪر دخول درب #حرم را نوا ڪنیم
#سلام_بر_شاه_ڪریمان💚
#میلادامام_حسن_مجتبی💖
#مبارڪباد🍃🌸🍃🌸🍃
زلزله نیست؛نترسید حسن(ع) آمده است
که زمین بهر قدمهاش به وجد آمده است
#ڪریم_اهل_بیٺ💚
#میلاد_امام_حسن_مجتبی💖
#مبارڪباد🎊
@Karbala_1365