"هیچکس"
سرش آنقدر شلوغ نیست
که "زمان"
از دستش در برود و "شما"
را از "یاد"
ببرد
همه چیز برمی گردد به "اولویت های آدم"
اگر "کسی"
به "هردلیلی"
در هر "مکانی"
باهر"احساسی"
"تو"
رایادش رفت،،،
فقط یک دلیل دارد؛
"جزو اولویت هایش نیستی..."
✨🦋
#یا_باقر_العلوم_ع💔
🕯سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
▪️برآن حریم که باشد ملک نگهبانش
🕯سلام ما به بقیع آن تجسم غربت
▪️گواه بر سخنم تربت امامانش
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد🏴
@Maddahionlinمداحی آنلاین - مگر این بدن حجت خدا نیست - استاد انصاریان.mp3
زمان:
حجم:
1.62M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
مگر این بدنِ حجت خدا نیست😭
#سخنرانی بسیار شنیدنی
حجت الاسلام #انصاریان
@Shahadat1398🕊
@Maddahionlinمداحی آنلاین - بغض تو گلوم با خونه - کریمی.mp3
زمان:
حجم:
10.86M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴بغض تو گلوم با خونه
🌴آسمون چشام گریونه گریونه گریونه
🎤 #محمود_کریمی
❁﷽❁
#حسیــــــــــن_جانم
روز و شب فکر من این است بیایم حَرمت
دعوتم کن به فدای تو و لطف و کَرمت...
#امیریحسینونعمالامیری
#اللهمارزقناکربلاء
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃
تبسمی کرد وبا لبخند گفت :
باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت .
واز جزیره مجنون و حماسه های
خونینی که به نظر او فقط در روز
قیامت ، به اذن خدا آشکار خواهد
شد .
#غواصها_بوی_نعنا_میدهند
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تبسمی کرد وبا لبخند گفت : باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت . واز جزیره مجنون و حماسه های خونینی که به
💢وقتی تعداد #غواص ها ، #هفتادو دونفر
شد همه بغض راه گلویشان را گرفته
بود عجب عدد مقدسی!
💢آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ
موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها
راکنار زدند #پولکی ، #حمیدی نور
ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون
بودند ونفرسوم بنام محرابی..
جوان ناشناس اما محجوب که خواب
دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود
هرسه آماده #عملیات بودند .
💢به علی گفتم یکدست لباس #غواصی
نو به محرابی بدهد . آن شب کلی
گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های
گذشته .. وبعد هرکدام از #غواص ها
در دل تاریک شب به کنجی خزیده
ومشغول نجوا ..
#غواصها_بوی_نعنا_میدهند
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💢وقتی تعداد #غواص ها ، #هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد مقدسی! 💢آن روز سه
💢صبح نامه آمده بود که باید برگردند
پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات
عملیات دزفول و محرابی به همدان ..
نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم
💢چهره های نور بالای آنها ...
چادر از حضوربچه ها خالی شد که
صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان
کوه . بمب های خوشه ای و انفجارهای
مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای
کسی درنمی آمد ..
💢کریم فریاد میزد: آمبولانس ..
سیدرضا رادیدم که سرپولکی را روی
پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش
آرام جان داد .
آن طرف تر بچه ها حلقه زده بودند
دور کسی وبرانکارد میخواستند
جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته
روی صورتش بود و محرابی که ..
💢احساس گنگی داشتم وبه رفتن
محرابی رشک ورزیدم ...
دنبال حمیدی نور گشتم میدانستم
بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا
پیکری بی سر افتاده بود ...
💢یکدفعه بوی جزیره مجنون پیچید
وصدای فریادها وشلیک گلوله ها
و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی
قبل ازعملیات و سجده های طولانی
حمیدی نور ..
💢یکی فریاد زد یک سر اینجاست .
دویدم سمتش ودیدم چشم های
حمیدی نور سمت آسمان خیره است
سر کنار یک بوته ی نعنا آرام گرفته
بود .
و ما هنوز همان هفتاد ودونفر بودیم..
#غواصها_بوی_نعنا_میدهند
راوی: 👈آزادهوجانباز محسن جامهبزرگ
✨🦋
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 کلمه ای مهم از شهید ابراهیم #هادی
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄