eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
904 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌷 ... 🌷همیشه قبل از اعزام به او مى گفتم: تو را به دست حضرت عباس سپردم. بار آخری نگذاشت و گفت: مادر، این بار مرا به دست خدا بسپار. حضرت عباس امانت نگه دار است و مرا سالم برمی گرداند و شهید نمی شوم.... راوى: مادر شهید علیرضا دهقانیان، شهادت: ٤/١٠/١٣٦٥، شلمچه
#شهید_ابراهیم_حیدرزاده کربلای چهار آسمانی شد شب عملیات بچه ها مشغول خواندن دعای توسل بودند همه درحال گریه و ناله بودند... یک مرتبه دیدند شهید حیدر زاده از ردیف آخر درحالی که صورتش خیس اشک بود شروع کرد به بوسیدن کف پای بچه ها همین طور می بوسید و گریه می کرد و حلالیت می طلبید.
ﺑﮕﺬﺷﺖ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﺗﻮ ، ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺑﯽﺷﻤﺎﺭ ! ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ، ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ...! ❣ 🌹 #شهیدرضاساکی🌹 شهادت: #کربلای۴ _اروند 🌸….. @Karbala_1365
🌸🍃 🍃 💦 روایت رزمندگان (ع) ازعملیات ۴ 🍂🌾🍂 قسمت نهم 💧 🌺 راوی:حسین قهرمانی مطلق 🍃💦 🌷با فروتنی گفته بود پیش از اینکه بیاید جبهه، معلم بوده است. بچه ها « » صدایش می کردند. تازه داماد شده بود. تنها فرزند خانواده اش بود تکیه گاه آن ها. وضع مادی خوبی داشت و از نظر خانه وزندگی کم کسری نداشت. آمده بود جبهه وسختی ها را به جان خریده بود. گهگاه به خانواده اش سری می زد وباز بر می گشت. می گفت «نذر کرده ام تا وقتی جنگ هست ومن زنده ام توی جبهه باشم!» افتادگی وخونگرمی اش او را در دل همه جا داده بود و نذرش روی خیلی ها تأثیر گذاشته بود. شب عملیات وقتی یکی از زخمی ها زیر آتش های دشمن مانده بود ،او زودتر از بقیه داوطلب شد و زخمی را نجت داد. او را برد به سنگر زخمی ها وبه گلوی تشنه اش آب ریخت وخواباندش. وقتی از سنگر بیرون آمد ، گلوله خمپاره ای کنارش منفجرشد وترکش گلوله اورا کرد. همان جا بود که خیلی از بچه ها با او هم قسم شدند تا نذر معلم اخلاقشان را به جا بیاورند. ... 🌸….. @Karbala_1365
🍃 پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم آن را ذخیره کفن و گور می کنیم اجر دو ماه گریه بر غربت حسین تقدیم مادرش از ره دور می کنیم عزاداریتان قبول ، #ربیع_مبارک
🍃دنیایم رابا شما آذین بستہ ام..تا با شمانفس بڪشم... با شما زندگے ڪنم تا مگر روزے مثل شما بشوم...روزی ڪنار نامم بنویسند #شهیــد...🍃 🌺❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین عليه السلام: زبان از دل نيرو مى گيرد، و دل به غذا برپاست. پس بنگر كه دل و جسمت را با چه تغذيه مى كنى، كه اگر غذا حلال نباشد، خداوند، نه تسبيح گويى تو را مى پذيرد و نه سپاس گزارى ات را تحف العقول، صفحه 175
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔 🌸دعای فرج هدیه بشهداوشهدای #کربلای۴ بخصوص #شهیدصمدامیدپور❤️ شهادت:سردشت🌹
🔺ای صاحب ایام بگو پس تو کجایی؟ 🔹کِی میشود ای دوست کنی جلوه نمایی 🔸از هر که سراغ شب وصل توگرفتم 🔻گفتند قرار است که یک جمعه بیایی
💢 اگر موساد، سازمان سیا و #سعودیها بخواهند از بین وزیر، نماینده مجلس یا فلان استاندار و #شخصیت مهم و اثرگذار یک نفر را ترور کنند به نظرتان اولویت با کیست؟ تا جلوی او را بگیرند؟ قطعا نام #حاج_قاسم_سلیمانی در ردیف اول ترور است. اما او با #کمترین محافظ و تشریفات بیشترین حضور را در میان و دل #مردم دارد. حکومت اسلامی، کارگزارانی در سطح اسلام‌میخواهد، ساده و بدون تکلف. #علیرضا_زادبر
🌸🍃 🍃 💦 روایت رزمندگان (ع) ازعملیات ۴ 🍂🌾🍂 قسمت دهم 💧 🌺 راوی: 🍃💦 🌷 گفتند ما باید از طرف جزیره ی « » خط را بشکنیم. زدند به . به توپی و نزدیک شده بودیم که سروصدا ی عراقی ها بلند شد. مکث کردیم وگوش خواباندیم. فکر کردیم با نیروهای خودشان هستند. به ده متری شان که رسیدیم بنا کردند به تیراندازی... جای ما را پیدا کرده بودند و گرفته بودنمان زیر آتش. از دسته ی یازده نفری ما بیشتر بچه ها شدند. فاصله مان با عراقی ها کم بود و بی حفاظ زیر تیرشان بودیم. آن هایی که مجروح شده بودند رفتند سمت ساحل دشمن. شب تیره وتاریکی بود. عراقی ها راه را بستند و ما را گرفتند. من زخمی شده بودم. همه را کشاندند توی کانال وبستنمان به رگبار ،می خواستند همان جا همه را سربه نیست کنند. از گلوله هایی که به طرفمان شلیک کردند یکی به پای من خورد. تا مدتی بالای سرمان بودند و رفتند. کج افتاده بودم کنار دیواره ی کوتاه کانال. صدای رفت وآمد عراقی ها را می شنیدم که بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم ساعت نزدیک پنج بعداظهر بود. یک روز ونیم توی کانال بی هوش بودم. نگاه به دورو برم کردم. میان شش ،هفت شهید افتاده بودم وخون دوروبرم ،روی زمین خشک شده بود. دم غروب تصمیم گرفتم از مسیر آب برگردم. لباس غواصی و جلیقه ی نجاتی که تنم بود می توانست کمکم کند تا راحت تر خودم را روی نگه دارم. بسم الله گفتم و زدم به آب. کمی که دست و پا زدم ضعف شدید بدن ،خودش را بیشتر نشان داد. جریان تند آب اروند بر زور من چربید و از تک وتا افتادم. نیمه بی هوش بودم که حس کردم روی آب هستم وجلوتر نمی روم. مدتی طول کشید تا فهمیدم که افتاده ام توی تور. در مرز - کویت تور بلندی از زیر آب رد کرده بودند تا جسد هایی را که توی رود می افتند نروند زیر آب و وارد نشوند. من توی تور گیر کرده بودم. اما «لا وژاکت» غواصی روی آب نگهم داشته بود. پنج شش ساعت به این شکل تو آب بودم تا پیدایم کردند. مرا به پشت جبهه منتقل کردند. قبل از اینکه سوار هواپیمایم کنند از حال رفتم. به هوش که آمدم خنکای لطیف بالشتی را زیر سرم شناختم. توی بیمارستانی در بستری بودم. … 🌸….. @Karbala_1365