『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
#صبح نامه آمده بود که باید برگردند
پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات
عملیات دزفول و #محرابی به #همدان ..
نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم
چهره های نور بالای آنها ...
چادر از #حضوربچه ها خالی شد که
صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان
کوه . بمب های خوشه ای و #انفجارهای
مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای
کسی درنمی آمد ..
کریم فریاد میزد: #آمبولانس ..
سیدرضا رادیدم که #سرپولکی را روی
پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش
آرام جان داد .
آن طرف تر بچه ها #حلقه زده بودند
دور کسی وبرانکارد میخواستند
جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته
روی #صورتش بود و #محرابی که ..
احساس گنگی داشتم وبه رفتن
محرابی رشک ورزیدم ...
دنبال #حمیدی نور گشتم میدانستم
بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا
پیکری بی سر افتاده بود ...
یکدفعه بوی #جزیره_مجنون پیچید
وصدای فریادها و#شلیک گلوله ها
و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی
قبل از#عملیات و #سجده های طولانی
حمیدی نور ..
یکی #فریاد زد یک سر اینجاست .
دویدم سمتش ودیدم چشم های
حمیدی نور سمت آسمان خیره است
سر کنار یک بوته ی #نعنا آرام گرفته
بود .
و ما هنوز همان هفتاد ودونفر بودیم..
راوی✍#آزاردهوجانبازمحسنجامعبزرگ
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
گردان غواصی #جعفر طیار همدان در #عملیات_کربلای_چهار جانانه در مقابل حجم سنگین آتش #توپخانه و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 #انصارالحسین (ع) #همدان در این عملیات شهید شدند.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
#صبح نامه آمده بود که باید برگردند
پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات
عملیات دزفول و #محرابی به #همدان ..
نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم
چهره های نور بالای آنها ...
چادر از #حضوربچه ها خالی شد که
صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان
کوه . بمب های خوشه ای و #انفجارهای
مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای
کسی درنمی آمد ..
کریم فریاد میزد: #آمبولانس ..
سیدرضا رادیدم که #سرپولکی را روی
پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش
آرام جان داد .
آن طرف تر بچه ها #حلقه زده بودند
دور کسی وبرانکارد میخواستند
جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته
روی #صورتش بود و #محرابی که ..
احساس گنگی داشتم وبه رفتن
محرابی رشک ورزیدم ...
دنبال #حمیدی نور گشتم میدانستم
بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا
پیکری بی سر افتاده بود ...
یکدفعه بوی #جزیره_مجنون پیچید
وصدای فریادها و#شلیک گلوله ها
و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی
قبل از#عملیات و #سجده های طولانی
حمیدی نور ..
یکی #فریاد زد یک سر اینجاست .
دویدم سمتش ودیدم چشم های
حمیدی نور سمت آسمان خیره است
سر کنار یک بوته ی #نعنا آرام گرفته
بود .
و ما هنوز همان #هفتادودونفر بودیم..
راوی✍
#آزاردهوجانبازمحسنجامعبزرگ
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
#صبح نامه آمده بود که باید برگردند
پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات
عملیات دزفول و #محرابی به #همدان ..
نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم
چهره های نور بالای آنها ...
چادر از #حضوربچه ها خالی شد که
صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان
کوه . بمب های خوشه ای و #انفجارهای
مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای
کسی درنمی آمد ..
کریم فریاد میزد: #آمبولانس ..
سیدرضا رادیدم که #سرپولکی را روی
پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش
آرام جان داد .
آن طرف تر بچه ها #حلقه زده بودند
دور کسی وبرانکارد میخواستند
جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته
روی #صورتش بود و #محرابی که ..
احساس گنگی داشتم وبه رفتن
محرابی رشک ورزیدم ...
دنبال #حمیدی نور گشتم میدانستم
بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا
پیکری بی سر افتاده بود ...
یکدفعه بوی #جزیره_مجنون پیچید
وصدای فریادها و#شلیک گلوله ها
و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی
قبل از#عملیات و #سجده های طولانی
حمیدی نور ..
یکی #فریاد زد یک سر اینجاست .
دویدم سمتش ودیدم چشم های
حمیدی نور سمت آسمان خیره است
سر کنار یک بوته ی #نعنا آرام گرفته
بود .
و ما هنوز همان #هفتادودونفر بودیم..
راوی✍
#آزاردهوجانبازمحسنجامعبزرگ
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
مرا دردی است دور از شمــا
که نزد تکتکتاناست درمانش...💔
#گردانغواصۍجعفرطیار
#همدان
#سدگتوندقبلازعملیات #کربلای۴
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
گردان غواصی #جعفر طیار همدان در #عملیات_کربلای_چهار جانانه در مقابل حجم سنگین آتش #توپخانه و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 #انصارالحسین (ع) #همدان در این عملیات شهید شدند.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
گروهان #جعفرطیار نخستین غواصانی از #سپاه_انصارالحسین(ع) استان همدان بودند که سال 65 در جزیره مجنون هسته اولیه آنان شکل گرفت.
استان #همدان بیش از 200 شهید غواص دارد که 153 شهید #غواص تنها در عملیات #کربلای4 به شهادت رسیدند، عملیاتی که رزمندگان غواصان ما با علم به اینکه دشمن بعثی از اجرای آن مطلع شده است دل به دریا زدند و جانانه از آب و خاک میهن پاسداری کردند.
شهرستان تویسرکان 21 شهید غواص دارد که سکان دار آن ها شهید ابراهیم ناصری بود، این غواص شهید در حالی که رژیم بعث عراق با ضد هوایی سطح آب را به آتش گرفته بود، ایستاده در قایق، دیگر غواصان را راهنمایی می کرد که از کدام مسیر حرکت کنند و هنوز پس از گذشت 30 سال پیکر مطهرش به آغوش خانواده اش بازنگشته است.
شهید سید حسین عربی، شهید ابراهیم ناصری، #شهید محمد حسن #اکبری، شهید رضا حمزه ای، شهید مهدی خسروی، شهید مسعود مرادی، شهید وحید مصطفایی، شهید رحیم ابوالقاسمی، شهید جسین اسکندری، شهید ابوالحسن بختیاری، شهید منصور بصیری، شهید محمد عزیزی، شهید محمد دینی، شهید محمد سوری، شهید شریف شریعتی، شهید سید عبدالله شیخ الاسلامی، شهید کرم خدا عبدالمالکی، شهید عباس قربانی، شهید حسن کاوسی، شهید حسن گلمحمدی و شهید رضا مالمیر، 21 شهید غواص شهرستان تویسرکان بودند که در عملیات #کربلایچهار به شهادت رسیدند.🌹❣🌹
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
📸 #گزارش_تصویری
💠 همراه با #خادمین_شهدا، پاییز۱۴۰۲
🔰 افتتاحیه دور دوم #خادمین #دانشآموز نخبه #خواهر؛ #یادمان_هویزه
🔹 خادمین اعزامی از استان های #زنجان و #همدان
#راهیان_نور
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
گردان غواصی #جعفر طیار همدان در #عملیات_کربلای_چهار جانانه در مقابل حجم سنگین آتش #توپخانه و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 #انصارالحسین (ع) #همدان در این عملیات شهید شدند.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
کتاب #هفتاد_و_دومین_غواص 🤿.
…❣🕊
#خاطرات_روزهای_عاشقی
🕊
#هفتادو_دومین_غواص👣
✍خاطرات جذاب و زیبای
جانباز #کریم_مطهری ،
فرمانده #گردان_غواصی_جعفرطیار
لشکرانصارالحسین #همدان
و چه کربلا نرفتههایی که کربلایی شدند و دیدنشان حسرت دلمان شده است...💔
بیاد #گردانغواصیجعفرطیار(ع) #همدان
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آزاده «#محمدابراهیم_یاری» از اسرای #کربلای۴ و اردوگاه تکریت ۱۱، از جمله نیروهای تحت امر #شهیدچمران
۴۷ روز تمام در زندان الرشید روی زمین دراز نکشیدم و ایستاده خوابیدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
وقتی فردای عملیات #کربلای۴ با تعدادی از همرزمانم به اسارت دشمن درآمدیم، ابتدا چند روزی در مکانی بین بصره و خرمشهر در منطقهای به نام #ابوالخصیب ماندیم، بعد به بغداد بردند و سه شب را در استخبارات عراق گذراندیم و از آنجا هم به پادگان امنیتی الرشید منتقل شدیم و تا ۵ اسفندماه آنجا بودم. بعد از گذراندن دورانی سخت به اردوگاه تکریت ۱۱ منتقل شدیم.
- تقریباً همه اسرای جنگ تحمیلی زندان امنیتی الرشید را دیدهاند چراکه آنجا عراقیها با بردن اسرا به این زندان و تحتفشار قرار دادن آنها، تلاش میکردند از آنها اعتراف بگیرند و حتی بهنوعی میتوان گفت: آنجا به اسرا میفهماندند که به اسارت آمدهاند.
در زندان امنیتی دوران سختی را گذراندم باآنکه سلولهای آنجا بسیار کوچک بود، اما عراقیها تعداد زیادی از اسرا را در این سلولها جا داده بودند. بهگونهای که به دلیل حجم بالای نفرات در این سلولها، ۴۷ روز تمام نتوانستم روی زمین دراز بکشم. در طول این مدت گوشه سلول ایستاده میخوابیدم و برای اینکه تعادلم را از دست ندهم سرم را به گوشه از دیوار تکیه میدادم. کار بهجایی رسیده بود که بعضی از دوستان میگفتند «آقای یاری دارد تمرین میکند روی هوا بخوابد».
- تقریباً اولین گروه از اسرای #مفقودالاثر بودیم که وارد این پادگان شدیم. یعنی پیش از ما هیچ اسیری را به این اردوگاه نیاورده بودند چراکه آنجا را تازه برای استقرار اسرا آماده کرده بودند. به همین دلیل اولین گروه از اسرا مربوط به #کربلای۴ بود. البته بعداً گروهی از اسرای عملیات کربلای۵ و کربلای۶ را نیز به این اردوگاه منتقل کردند.
- اردوگاه تکریت ۱۱ در میان خود عراقیها به #اردوگاهوحشت یا اردوگاه #مرگ معروف بود. بهگونهای که وقتی ما براثر بیماری به درمانگاه منتقل میشدیم از روی قیافههایمان میتوانستند تشخیص دهند که مربوط به کدام اردوگاه هستیم. این اردوگاه بسیار ترسناک بود و شرایط بسیار سختی داشت.
در دوران اسارت حتی ظرفی برای اینکه داخلش غذا ریخته و بخوریم هم نداشتیم. اگر هم ظرفی میدادند باید جمعی از آن استفاده میکردیم. مثلاً وقتی صبحها آش شوربا به ما میدادند بچهها مجبور میشدند، هورتی غذا بخورند یعنی یک نفر مقداری از غذا را میخورد بعد ظرف را به فرد بعدی میداد و الیآخر...
- از آنجا که اردوگاه تکریت ۱۱ یک اردوگاه مخفی بود و صلیب سرخ از آن بازدید نداشت تا روز آخر کابل و ابزار کتک زدن از دست مأموران آنجا زمین نمی افتاد. حتی ما آنجا نگهبانی به نام مجید داشتیم که میگفت: «من تا روز آخر که میخواهید از اینجا خارج شوید شما را میزنم تا مبادا بعد از رفتن شما از اینکه چرا این کار را نکردهام پشیمان شوم».
برای بعثیها ما مرده به شمار میآمدیم، به همین دلیل برایشان فرقی نمیکرد که بسیجی بودیم یا سپاهی و یا حتی ارتشی. آنها پایبند به هیچ قانونی نبودند.
در اردوگاه خود چند #خلبان هم داشتیم که در تکریت ۱۱ بهصورت مفقود نگهداری میشدند.
- آن روزها وقتی عراقیها میخواستند آمار بگیرند ما را در صفهای ۵ نفره تقسیم میکردند. همه باید روی پا نشسته و سرهای خود را پایین میگرفتیم. گاهی اوقات میشد که با همین وضع ما را ۶ ساعت در محوطه نگه میداشتند.
خدا شهید «#ابراهیماسدی» را رحمت کند. این شهید عزیز از بچههای دره مرادبیگ #همدان بود. هنگام آمارگیری گاهی اوقات سرش را بالا میآورد به همین دلیل هم کتک میخورد. وقتی به او گفتیم: «این کار را نکن»، میگفت: «مگر من خلافکارم که بخواهم سرم را پایین بگیرم».