1.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انا لله و انا الیه راجعون...
🍂همسر سرلشکر #خلبان شهید لشکری به همسر شهیدش پیوست...
🔸این فیلم، نخستین لحظات مکالمه او و #حسین_لشکری بعد از پایان #اسارت ۱۸ ساله در زندانهای صدام را نشان میدهد. روحش شاد.
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آزاده «#محمدابراهیم_یاری» از اسرای #کربلای۴ و اردوگاه تکریت ۱۱، از جمله نیروهای تحت امر #شهیدچمران
۴۷ روز تمام در زندان الرشید روی زمین دراز نکشیدم و ایستاده خوابیدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
وقتی فردای عملیات #کربلای۴ با تعدادی از همرزمانم به اسارت دشمن درآمدیم، ابتدا چند روزی در مکانی بین بصره و خرمشهر در منطقهای به نام #ابوالخصیب ماندیم، بعد به بغداد بردند و سه شب را در استخبارات عراق گذراندیم و از آنجا هم به پادگان امنیتی الرشید منتقل شدیم و تا ۵ اسفندماه آنجا بودم. بعد از گذراندن دورانی سخت به اردوگاه تکریت ۱۱ منتقل شدیم.
- تقریباً همه اسرای جنگ تحمیلی زندان امنیتی الرشید را دیدهاند چراکه آنجا عراقیها با بردن اسرا به این زندان و تحتفشار قرار دادن آنها، تلاش میکردند از آنها اعتراف بگیرند و حتی بهنوعی میتوان گفت: آنجا به اسرا میفهماندند که به اسارت آمدهاند.
در زندان امنیتی دوران سختی را گذراندم باآنکه سلولهای آنجا بسیار کوچک بود، اما عراقیها تعداد زیادی از اسرا را در این سلولها جا داده بودند. بهگونهای که به دلیل حجم بالای نفرات در این سلولها، ۴۷ روز تمام نتوانستم روی زمین دراز بکشم. در طول این مدت گوشه سلول ایستاده میخوابیدم و برای اینکه تعادلم را از دست ندهم سرم را به گوشه از دیوار تکیه میدادم. کار بهجایی رسیده بود که بعضی از دوستان میگفتند «آقای یاری دارد تمرین میکند روی هوا بخوابد».
- تقریباً اولین گروه از اسرای #مفقودالاثر بودیم که وارد این پادگان شدیم. یعنی پیش از ما هیچ اسیری را به این اردوگاه نیاورده بودند چراکه آنجا را تازه برای استقرار اسرا آماده کرده بودند. به همین دلیل اولین گروه از اسرا مربوط به #کربلای۴ بود. البته بعداً گروهی از اسرای عملیات کربلای۵ و کربلای۶ را نیز به این اردوگاه منتقل کردند.
- اردوگاه تکریت ۱۱ در میان خود عراقیها به #اردوگاهوحشت یا اردوگاه #مرگ معروف بود. بهگونهای که وقتی ما براثر بیماری به درمانگاه منتقل میشدیم از روی قیافههایمان میتوانستند تشخیص دهند که مربوط به کدام اردوگاه هستیم. این اردوگاه بسیار ترسناک بود و شرایط بسیار سختی داشت.
در دوران اسارت حتی ظرفی برای اینکه داخلش غذا ریخته و بخوریم هم نداشتیم. اگر هم ظرفی میدادند باید جمعی از آن استفاده میکردیم. مثلاً وقتی صبحها آش شوربا به ما میدادند بچهها مجبور میشدند، هورتی غذا بخورند یعنی یک نفر مقداری از غذا را میخورد بعد ظرف را به فرد بعدی میداد و الیآخر...
- از آنجا که اردوگاه تکریت ۱۱ یک اردوگاه مخفی بود و صلیب سرخ از آن بازدید نداشت تا روز آخر کابل و ابزار کتک زدن از دست مأموران آنجا زمین نمی افتاد. حتی ما آنجا نگهبانی به نام مجید داشتیم که میگفت: «من تا روز آخر که میخواهید از اینجا خارج شوید شما را میزنم تا مبادا بعد از رفتن شما از اینکه چرا این کار را نکردهام پشیمان شوم».
برای بعثیها ما مرده به شمار میآمدیم، به همین دلیل برایشان فرقی نمیکرد که بسیجی بودیم یا سپاهی و یا حتی ارتشی. آنها پایبند به هیچ قانونی نبودند.
در اردوگاه خود چند #خلبان هم داشتیم که در تکریت ۱۱ بهصورت مفقود نگهداری میشدند.
- آن روزها وقتی عراقیها میخواستند آمار بگیرند ما را در صفهای ۵ نفره تقسیم میکردند. همه باید روی پا نشسته و سرهای خود را پایین میگرفتیم. گاهی اوقات میشد که با همین وضع ما را ۶ ساعت در محوطه نگه میداشتند.
خدا شهید «#ابراهیماسدی» را رحمت کند. این شهید عزیز از بچههای دره مرادبیگ #همدان بود. هنگام آمارگیری گاهی اوقات سرش را بالا میآورد به همین دلیل هم کتک میخورد. وقتی به او گفتیم: «این کار را نکن»، میگفت: «مگر من خلافکارم که بخواهم سرم را پایین بگیرم».