eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
907 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#روحانی #داماد #گام_چهارم #خائن #لعنت #برجام
هدایت شده از •|حِ‌ســیــن|•
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#کاسه_داغ_تر_از_آش_نشویم 🔥
' نظر‌ ، رهبرمعظم‌انقلاب‌درباره :👇 🔺روضه‌و‌سینه‌زنی‌باید‌باشد؛ امانه‌درهرعزایی... این‌را‌بدانیدکه‌روضه‌خواندن‌و گریه‌کردن(این‌سنت‌سنیه)مربوط‌به همه‌ائمه‌نیست؛ متعلق‌به‌بعضی‌از‌ائمه‌است عزاداری‌کردن‌یڪ‌حرف‌است، روضه‌خوانی‌سینه‌زنی‌کردن‌یک‌حرف‌دیگر... روضه‌خوانی‌وسینه‌زنی‌مخصوص‌ امام‌حسین(ع)است... وحداکثرمربوط‌به‌بعضی‌ازائمه❕✨ °•°ʝoɨn↓ ∞ @He_Sin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار باز آشوبگرِ خاطر شیدا شده ای... #شهریار #شهیدمجیداکبری 🍂 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار باز آشوبگرِ خاطر شیدا شده ای... #شهریار #شهیدمجیداکبری 🍂 @
دمی از یک 🕊🌱 🍃🌸 🍃 🌾 🌾 سن و سال زیادی نداشت شاید ۱۹_۲۰ سال، اما قدبلند و چهارشونه و خوشتیپ بود. بیشتر با رضاساکی میگشت خیلی باهم رفیق شده بودن , مثل برادر شده بودن. گاهی هردو موهاشون رو از ته می زدن... ✨ شب آخر حال عجیبی داشت، توی پوست خودش نمیگنجید و ذکر میگفت. گاهیم میرفت تو لاک خودش...زدم رو شونش و گفتم کجایی رفیق؟ خبریه؟؟ سرش رو بلند کردو گفت:مگه خبرنداری؟ گفتم از چی؟ گفت بذار صبح بشه بهت میگم.... ساعت ۱۰ونیم شب بود که زدیم به آب...💧 با اون همه سروصدای توپ و گلوله ها و دوشکایی که یک بند فریاد میکشید منطقه رو گذاشته بود روی سرش. باهمه این سروصداها اما یه سکوت عجیبی کل فضارو گرفته بود که دل آدم آروم میشد و گاهیم شور میزد... نمیدونم تو این هیروویر چرا دلم گرفته بود!! یه لحظه نگاهم افتاد به مجید، مثل قرص ماه شده بود ، مثل رضا بااون قد بلندش که چقدر لباس غواصی بهش میومد، مثل سیدمهدی که چهره زیباش زیباتر شده بود، مثل مسعود که چه آرامش عجیبی داشت، مثل امیر و مثل خیلی از بچه های دیگه که وسط آب مثل قرص مهتاب می درخشیدن... تو فکر مجید بودم که گفت صبح بشه بهت میگم... تو این فکر بودم که یهو همه چیز ریخت بهم... سکوت بچه ها شکست و هواپیماها از آسمون منور مینداختن. دوشکا هم هرلحظه وحشی تر میشد و دامن میزد به موج های اروند... انگار میدان امتحان انواع سلاحهای عراق بود... غواصها هم همه بی پناه و تنهاسنگرشون آب بود...💧 باهزار سختی رسیدیم لب ساحل دشمن.. درگیری شدیدتر شد.. بچه هارو دیدم که خیلیهاشون زخمی شده بودن. زمان خیلی بد میگذشت.. رضارو دیدم که روی سیم خاردارها خیلی زیبا خوابیده بود. امیر کنار خورشیدیها به معبود خود لبیک گفته بود. حاج کریم و جامه بزرگ زخمی شده بودن و افتاده بودن. آنطرف تر عمادی رو دیدم که روی خورشیدیها خوابیده بود که معبر باز بشه مثل رضا... نادر، طلبه با اخلاصی که شهادت از سرورویش میبارید، او هم شهید شده بود مثل سیدمهدی و پورحسینی و بقیه رفقایم.. چند متر آنطرف تر هم مسعودمرادی رو دیدم که کرکسهای بعثی عراق خفه اش کرده بودن و دور پیکرش میرقصیدن...🌹 مجید رو ندیدم هرچی چشم انداختم. داشت صبح میشد، خواستم بگم مرد حسابی آخه الان وقت خبرگفتن بود!؟ حالا اصلا کجاهستی؟؟ نکنه توام؟! و لب گزیدم.... صبح شد و باز خبری از مجید نشد.... خیلیها شهیدشدن و چندنفریم با حاجی برگشتن عقب و بقیه هم زخمی اسیرشدیم... چهارسال بعد که از اسارت آزادشدیم شنیدم همون صبح توی توی عملیات ۴ مجید هم شهید شده..تازه فهمیدم خبری که گفت صبح بشه میگم این بود...سرم رو انداختم پایین ،چقدر شرمنده شدم.💔 ❣هنوز بعداز ۳۲ سال منتظرم که از اروند برگرده تا بهش بگم شرمنده که نفهمیدم خبری که خواستی بگی شهادتت بود و چرا اون لحظه دیگه ندیدمت... راستی مجیدجان! خیلی دلتنگت هستم رفیق الان کجای اروند آرام گرفتی؟؟ اصلا هواست به پدرومادر پیرت هست؟؟ هنوز منتظرتن ها..... 🍂❣ تقدیم به شهادت:عملیات ۴_ام الرصاص💧🌾 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار باز آشوبگرِ خاطر شیدا شده ای... #شهریار #شهیدمجیداکبری 🍂 @
بنشین؛ مرو که در دلِ شـــب در پناه ماه خوش‌تر زِ حرف عشــق و سکوت و نگاه نیست... بنشین و جاودانه به آزار من مکوش!! یک‌دم کنارِ دوست نشستن گناه نیست...! 🍂
گر عقل؛ پشت حرف دل «اما» نمی‌گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت! از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست میشد گذشت؛ وسوسه اما نمی‌گذاشت... 🍂
" بایستی #شهادت را در آغوش گرفت گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند، بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم.... " #شهید_مهدی_باکری #شبتان_آرام_با_یاد_خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا