eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
918 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
۱ 🍃🌸 ❤️ … خاطرات و زندگینامه مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان 🌺بازآفرینی: @Karbala_1365 🍃🌼 🌹 در ۱۸ آبان ماه ۱۳۴۵ در شهر و خانواده ای فقیر پا به عرصه هستی گذاشت.🌱 دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد. در این زمان پدر را به خاطر سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجدیده خود به دست و پنجه نرم کردن با فقر ایستاد. در سال ۵۶ که ۱۱ سال داشت، کم و بیش در فعالیت های انقلابی علیه رژیم_پخش اعلامیه،نوار،کتابهای امام_ در مسجدجامع شرکت کرد. در سال ۵۷ به دلیل شلوغی اوضاع مملکت،ترک تحصیل کرد و فعالیت های خود را با ورود به بسیج مسجدگسترش داد. با شروع جنگ تحمیلی،همراه با هدایای مردمی که به جبهه فرستاده میشد، پا به جهادگذاشت و کم کم خودنیز جزء رزمندگان اسلام درجبهه حضور پیدا کرد. در سال ۶۲ وارد شد و علاوه بر حضور در در فعالیت های سیاسی_مذهبی هم شرکت داشت. در جبهه با آن سن کم و بروز خصلت های بارزی چون مدیریت، تدبیر، مخلص و عاشق بودن، شجاعت و روحیه دادن به بچه های رزمنده، نفوذکلام، جذابیت و بسیاری از خصلت های دیگر توانست خیلی زود جزء هان فعال جبهه جنگ شود. در عملیات ۸ و ۴ شرکتی فعال و نقش افرین داشت. و سرانجام در و سال ۱۳۶۵ پس از منهدم کردن سنگردشمن، در حالی که ۲۰ سال بیشتر نداشت در محور عملیاتی جزیره بر اثر برخورد ترکش به بالای ابروی چپ، یکی از پرنده های آسمانی شد...🕊🌹 @Karbala_1365
۲ 🍃🌸 💕 … و حال در اینجا قصد داریم با برگرفتن بخشی از 🍃 خاطرات این سردارشهید را بیان کنیم. در این مجموعه، سرگذشت تکان دهنده و عبرت آموز رعنا جوانی تحریرشده است که موفق شد با اخلاص و عمل در دریای 💕 غوطه ور شود و به مرحله ای از کمال انسانی برسد که برخی بزرگان صالح با عمرهای طولانی و مشحون از رازونیاز، از درک آن عاجزند. این صحیفه نور پیشکش به او که از هرپیامبری نشانی داشت و ذوالفقار (ع) را به کف گرفت و با عطرمحمدیش همه را سرمست ولای خودکرد. او که با یاد حسین(ع) و با نام (س)، عاشوراها ساخت. در هر عاشورا صدها علی اکبر، عون و جعفر در محضرش به قربانگاه رفتند و گلستانی عظیم بنام " " را برپا داشتند و همراهان خود را در یوم الحسرتی طولانی قراردادند. 💢 کنگره بزرگداشت سرداران و ۸هزارشهید استانهای و سیستان و بلوچستان، (شهیدحاج قاسم سلیمانی) ~•°•~•°•~•°•~•°• @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
۳ 🌼🌼🌼 🌺 من را در جزیره دیده ام ؛ سرگشته کسانی که نامی نداشتند. نی بود و نوای علی:پس آنگاه که نامه ها گشوده شوند و بپرسند:به کدامین گناه کشته شده؟ من علی را کنار دیده ام؛ میان ، دشت و ، شلمچه، شلمچه؛ این دشت خاموش، این همنشین مردان بی نشان، این همسایه دشت . روزی جنگی بود و دشمن در خانه ما بود. علی بود و حسن و تقی و حمید و رضا که رفتند....🕊❣ و اما داستان واقعیِ 💕 … 🍃 🌷این داستان: 🌺راوی: (مادرشهید) 🍂❣ ❣یک تیر خورده بود به پیشانی اش. قدری بالاتر از ابروی چپش. به قاعده یک سرانگشت به پیشانی اش فرو رفته بود، همین. وقتی دیدمش خنده به لب داشت. مثل آدمی بود که خوابیده باشد؛ آسوده.🕊❣ تازه چهار ماه بود که عروسی کرده بود. قد رشیدی داشت اما لاغر و ترکه ای بود. آن سالهایی که توی پادگان بود، جان گرفته بود. چشمانش برق می زد. سفیدرو شده بود اما توی جبهه سیاه شده بود. می گفتم شکم خالی نمان. میگفت خیلی ها سرگرسنه زمین می گذارند. توی مسجدالرسول بسیجی بود. شبها یک گونی می گذاشت روی کولش و می رفت درخانه ها را می زد و اثاث می گذاشت و می دوید تاصاحب خانه ها او را نشناسند. من رنگ حقوقش را نمی دیدم که. هرماه چیزی برایم می گذاشت و بقیه را به فقرا می داد. ۱۰_۱۵ روز از ماه گذشته می آمد سراغم و می پرسید:چیزی نداری؟ میگفتم:حقوقت را چکارکردی؟ میگفت خدا پدرت را بیامرزد. آنوقت می فهمیدم که همه را داده. چرا؟چون خودش . نداری کشیده بود. نان و آبلیمو میخورد. ختمی را می خیساند و نان خشک هم قاطی اش میکرد و میخورد. سر طفولیت نداشت بخورد، زمانی هم که می توانست باز نخورد.🍂 🍃🌱
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
۴ 🍂بچه های امثال ما طفولیت ندارند. یک پیراهن داشت، شبها می شستمش، خشکش میکردم و فردایش می پوشاندمش و می رفت مدرسه. دور چادر می پیچیدم میگفتم:غصه نخوری ها.... 🍃تابستان بود که به دنیا آمد. بیمارستان شیروخورشید. خواهرش را گذاشتم پیش همسایه و با پدرش رفتم. قد بلند بود و . فردایش هم آمدم خانه.🌱 پدرش خوش بود. آنوقتها سالم بود. علی ام دین خودش را ادا کرد و شد. ناشکری نمیکنم خدایا، ولی بچه ام روی خوش زندگی را ندید.💔 🔹یک چندسالی بود که مردم علی را می شناختند، آن هم تک و توک. دوست وآشنا داشت اما اهل محل او را نمی شناختند. چون سربه زیر بود.اگر زنی توی کوچه مانده بود، علی از خانه بیرون نمی رفت. می گفت به او بگو برود خانه اش تا من رد شوم. میگفتم چکار به تو دارد. میگفت شاید چادرش افتاده باشد. بچه بود که این حرفها را می زد. خانه قبلیمان پشت صفه عزاخانه، چسبیده به مسجدجامع بود. این خانه را علی ساخته. به آنجا میگفتند عزاخانه چون میرویم آنجا برای عزاداری. محرم یا یک ماه رمضان. یک حوضی داشت که از آنجا آب می آوردم برای خوردن. خانه ما آب نداشت. خانه که نبود. نه آب داشت و نه برق. یک اتاق خشتی بود زلزله که آمده بود، ویران شد. خانه ما شکافته شده بود.بامش ریزش میکرد. رفتیم قدری گِل مالیدیم، فایده نکرد. بعد روی آوار چادر زدیم، تا دوسال. یک شب برف می بارید، رفقای علی با ماشین آمدند و مارا بردند خانه خودشان. محسن رستگار بود و حسین شریف آبادی. علی راضی نمیشد میگفت همینجا خوب است.منظورش این بود که همه خانه ندارند.… … 🍃🌱 @Karbala_1366
خط خون #سردار_دلها خصم را نابود می کند چون ز هر ریزشی. رویشی را هویدا می کند…❣ @Karbala_1365
🌼حالا دیگر؛ دنیا با همه ی بزرگی اش؛ برایم کوچک شده! می توانم بگویم که دیگر کم آورده ام! باران که می بارَد دلتنگم... آفتاب که می تابد دلگیرم... انگار هیچ چیزی دیگر خوشحالم نمی کند نمی شود بیایی؟ قرارِ دل های بی قرار...❤️🍂 ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ حال تنها گرد را تنها گرد، می‌داند که چیست… 🌺 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن @Karbala_1365
گاهی دمِ صبح، حالِ مغرب داریم! در زندگیِ خویش، عجایب داریم گفتم‌که من از وضعِ‌جهان می‌ترسم فرمود: نترس،ماکه #صاحب داریم #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفــــــرج .. #سلام‌امام‌زمانم❤️