『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۶ 🍃🌸 🍃🌸 🌱حسین آقا داشت پر در می آورد از خوشی. می گفت هم من تنها هستم هم تو. خدا برایمان سنگ شما
صفحه۷
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#این_سایه_ها
🌺راوی:
#سکینه_پاک_ذات
(مادرشهید)
💠 #قسمت_سوم
🍂❣
سرم به گرفتاریم گرم بود. چندوقتی گذشت و دیدم چندتومانی آورده خانه. هم خوشحال شدم هم مکدر. خب، مزد علی دردم را دوا نمیکرد، ولی #مرهم که بود. این بچه یک دمپایی لاستیکی سالم نداشت. یک شلوار و رکابی نداشت، نمی توانست یک بستنی بخورد. پول را داد به من. اول گفتم:بماند پیش خودت. بعد دیدم خوب حرفی نزده ام. خودعلی هم راضی شد پول را بدهد دست من. نمیدانم چکارکردم ولی یقین دارم که زدمش به زخم زندگیم.
🍃
حالا علی که می رفت سرکار، دلم هزار راه می رفت. خدایا نکند بیفتد به تور آدم لاابالی. دیر که میکرد، آتش به جانم می افتاد. می رفتم دم مغازه می دیدم سرش به کار گرم است. می آمد خانه دست و بال سالم نداشت. زخمی و ذیلی و روغنی...
🍂زد و حسین آقا از دار دنیا رفت.
وقتی به خاکش سپردم، دیدم ای دل غافل چیزی در بساط ندارم، هیچ، تا گلو هم بدهکارم. از بقالی سرگذر گرفته تا همسایه و آشنا. دست و پا شسته، ماندیم معطل. حتی برای نان خشک و خالی. من و #علی شبهای زیادی سر گرسنه روی زمین گذاشتیم. یم حصیر مندرس داشتیم، ازاین حصیرهای لیف خرما. اگر رویش پا می کوبیدیم، تارو پودش خرد میشد. جرات نداشتم درست و حسابی جارویش کنم. یک چادرشب داشتیم، شبها آن را می کشیدیم روی خودمان. والسلام. تشک و پتو و ملحفه ای، اصلا....
یک بند همسایه ها برایمان غذا می آوردند. یکی شان هفته ای یک بار آبگوشت می گذاشت و می رساند به ما. می فهمیدم چرا هر هفته آبگوشت بار میگذارد. منظورش این بود که به ما برساند. می گرفتم، چاره ای نداشتم. اما علی طوری میخورد که خیال کن دارد زهر هلاهل میخورد. رنگ رویش برمیگشت.سیاه میشد. پیش گفتم باید به داد بچه ام برسم.…
#صفحه۸
🍃🌸
یک روز گفتم:
علی! اگر فلانی غذا آورد، بگو خودمان بار گذاشته ایم.
پرسید: چه جوری؟
گفتم:یک دیگ آب میگذاری سر چراغ، هرکس ببیند، می گوید غذاست.
این زمانی بود که می رفتم در خانه این وآن برای رخت شویی و نانوایی و پخت و پز.. حتی سر کوره آجرپزی هم کار کرده ام.
پیش از اینکه بتوانم توی خانه ها کار پیدا کنم، چادر به سرو صورتم پیچیدم و از محله فاصله گرفتم و ماندم تا هپا تاریک شد. شبش بی نان خوابیده بودیم و صبح و ظهر هم طاقت آوردیم. به خودم گفتم:تو آدم بزرگی اما علی وقت بالیدنش است. این همه گشنگی بچه را می سوزاند. نباشد این مثقال آبرو. یک کاری کن.
کوچه به کوچه برگشتم طرف محله مان و رسیدم دم در مسجدجامع. خیال میکردم عالم و آدم چشم باز کرده اند و دارند من را نگاه می کنند. چهارستون بدنم می لرزید. سربه زیر نشستم روی پلکان صحن مسجد. مرگم را از خدا خواستم. جرأت نمیکردم دستم را طرف مردم دراز کنم. زبانم بند آمده بود. اگر بگویم چشمه چشمم خشکیده بود، دروغ نگفته ام. نفس نفس می زدم و پاهای مردم را نگاه میکردم که طرف وضوخانه می رفتند. ترس داشتم زبانم باز نشود و مردم بی اعتنا بگذرند. از طرفی هم عزم کرده بودم دست خالی خانه نروم.
بالاخره بنده خدایی یک پول سیاه انداخت جلوام. آن غروب مرگم را به عینه دیدم.💔
چندتومانی پول جمع کردم و بلندشدم و راهم را کج کردم جای دیگری و نانی خریدم و نخودی و... گریه کنان آمدم خانه. نگذاشتم علی متوجه حال و روزم بشود. گفتم کار کرده ام.
حالا این را بگویم: روزی که حسین اقا مرد، آن موقع قبرستان بهشت زهرا آباد نبود. پرت بود. کمتر کسی رغبت میکرد میتش را آنجا بگذارد. از درد خودم می نالیدم که دیدم علی رفت بیرون. اهل محل آمده بودند و داشتند حسین اقا را غسل و کفن میکردند. کارشان که تمام شد گشتند دنبال علی تا پیشاپیش پدرش راه بیفتد. پیدایش نکردند. نشستند به انتظار. حوالی شهرداری پیدایش کردند و آوردنش. از چشمانش آتش می بارید.
پرسیدم کجا رفته بودی؟
نم پس نداد. رفتیم بهشت زهرا و برگشتیم. مردم مجلس گرفتند و رفتند. باز پرسیدم کجا رفته بودی؟
زد زیر گریه. جوری که دیدم فقط درد پدرش را ندارد ، ناز و نوازشش کردم و گفتم:پدرت خلاص شد. به زحمت زبانش را باز کردم.
گفت:رفته بودم شهرداری.
گفتم:بسم الله! چه وقت شهرداری رفتنت بود؟
گفت:خواستم پدرم را صحن مسجدصاحب الزمان بگذارم. رفتم گریبان شهردار را گرفتم. گفت باید هزارو پانصد تومان بدهیم. گفتم نداریم. ولی برایتان کار میکنم. گفت نمیشود. منتش کردم، قسمش دادم، قبول نکرد.
علی تا آن روز به کسی رو نینداخته بود.😔
پا برهنه بود اما طبع بلندی داشت. پوست شکمش به پشتش می چسبید، اما صدقه مردم را رد میکرد. افسوس میخورد چرا بزرگ نیست و نمی تواند کار کند.…💔🍂
آن موقع علی سنی نداشت....
#ادامه_دارد
@Karbala1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
سلام عزیزان؛ داستان
#مثل_علی_مثل_فاطمه را دنبال کنید.. این داستان واقعی از یکی از دلاورمردان #کرمانی است که زیباییش در #کربلای۴ اوج گرفت و پرواز کرد..🕊❣
✨ #شهیدعلی_شفیعی نمونه ای از جنس یک #عشق است که زندگیش با دیگران متفاوت بود...
و چقدر مظلوم و غریب.😔
💔بچه های #کربلای۴ بی نهایت خاص، متفاوت، مظلوم و غریب اند...
🍃
سعی داریم هرشب بخشهایی از این #کتاب زیبا را برایتان در کانال قرار دهیم. باشد که #نشردهنده خوبی باشید
و سردارشهید، #علی_شفیعی دست گیرمان باشد...
#داستان_را_دنبال_کنید…
فی امان الله💖
گویـــــنـــد دل بـــــه آن
بت ِ نــامهــربان مده ...
دل آن زمــان ربـود ،
کـــه نــامـهربان نـــبــود ...
#شهریار
🍂💔
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا گرفته با او دفن شود‼️
جا خوردم نمیدانستم از آقا چفیه گرفته، رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم،
همیشه در ارادت به آقا خودم را بالاتر از او میدانستم😞، چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام
در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضی از کشورها بدون وضو تصویر آقا را مس نمیکنند☝️ و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتادهایم...
#شهیدمدافع_حرم
#محمودرضابیضایی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهیدی که از محل دفن خود خبر داشت..!
داستان عجیب محل تدفین سرباز حاج قاسم
🍂💔
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یاسیدة_نساء_العالمین🥀 🏴بغض دارم مرو از پیش علے، #زهرا جان 🏴تو نباشے چہ ڪسے پاڪ ڪند اشڪم را؟! #ی
#دوشنبههاےحسنی
در فاطمیه چند برابر بگو: حسن
هر جا که بود، صحبتی از در بگو: حسن
اصلا زبان فاطمیون فرق می کند
زین پس، بجای واژه ی مادر، بگو: حسن...
#واے_مادرم
قدری بخاطر حسنت بیشتر بمان
طفلک تمام چادرتان را تکانده است...😭
🍂💔
@Qaf_Q - یا انس کل مستوحش غریب.mp3
4.33M
خاصیت این رو داره ۲۴ ساعته پلی باشه و گوشش بدید؛التماس دعا
@Karbala_1365
یِکی از
شئونِ عاقِبت بِخیرے
نسبت شُما با
جُمهورےِ اسلامی و انقِلابه:)
#عاقبتبخیر...
#شهید_حاجقاسمسلیمانی...
#زندهباد_سردارحاجیزاده..
🌸 #شبتون_مهدوی🌸
@Karbala_1365
.
❣اللهم الرزقنی شهادت فی سبیلک فی رکاب المهدی(عج) بحق الحسین(ع)…❣
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨بسم الله القاصم الجبارین✨
🍃🌸
تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان #حضـــرتصـاحـبالــزمان
【عجل الله فرجه】
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان
⊰❀⊱و #سـلامبرسـالارشهیـــدان
اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ
اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن
@Karbala_1365
راهی برای گناه نکردن
امان نامه از گناه...
امیــرالمـومـنین علی ع فرمـودند:
هر که نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمیشود، هر چند شیطان به سوی او طمع کند.
تعجیل درفرج صلوات*
یاعلی
🎑 کـــارے از کـــانـــال #ابــولــفــضـائل 💟
📚 مـــنـــبــع: ثواب الاعمال، صفحه 341
🍃🌱
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔰مسافر تاکسی!🔰
🔷سردار سلیمانی میگفت:
یک بار از ماموریت برمیگشتم منتظرنماندم که ماشین بیاد دنبالم از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود. یه نگاه معنا داری به من کرد بهش گفتم: چیه؟آشنا بنظر میرسم⁉️
بازم نگاهم کرد، گفت: شما با سردار سلیمانی نسبتی دارین؟ برادر یا پسر خاله ی ایشان هستید؟
گفتم: من خود سردار هستم.😊
جوان خندید و گفت:
ما خودمون اینکاره ایم شما میخواهید منو رنگ کنی؟ 😏
خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم.
باور نکرد. گفت: بگو بخدا که سردار هستی! 😳
گفتم: بخدا من سردار سلیمانی هستم.
سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت.
گفتم:چرا سکوت کردی؟
حرفی نزد.
گفتم: چطوره زندگیت با گرونی چه میکنی؟ چه مشکلی داری⁉️
جوان نگاه معنا داری بهم کردو
گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم...
🔹راوی:یکی از مدافعان حرم
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
⭕️ #متن_بی_شرمانه امروزِ روزنامه 19 دی ‼️ منتظر ورود مدعی العموم به این مسئله هستیم. #ترور_سرتیپ_ح
🔗 روزنامه 19 دی با سردبیری مرتضی داستانی در سرمقاله امروز خود مسئولین نظام و علی الخصوص #سردار_حاجی_زاده را عامل ترور #حاج_قاسم_سلیمانی معرفی کرده است.
🔗 این توهین کاملا مطابق با سناریوی دشمن بوده که خواسته یا ناخواسته توسط این روزنامه رقم خورده است.
🔗 از آنجا که حذف فیزیکی سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و حاجی زاده در فاصله چند روز طراحی شده بود ولی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه پاسداران کمتر از یک ماه قبل از شهادت سردار سلیمانی در سوریه از معرکه جان سالم بدر برد، اما اکنون ترور شخصیتی این فرمانده شجاع در دستور کار می باشد.
🔗 یادمان نرود که خوابیدیم و حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی را با 3 موشک اربااربا کردند و حالا نوبت حاجی زاده است و اگر بخوابیم تکه تکه اش خواهند کرد.
🔗 منتظر ورود دستگاه قضا به این سرمقاله هتاکانه هستیم و در صورت عدم ارائه پاسخ مناسب، بعید میدانم بچههای انقلابی سکوت کنند و در خانه بنشینند.
#ترور_سردار
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
⭕️ #متن_بی_شرمانه امروزِ روزنامه 19 دی ‼️ منتظر ورود مدعی العموم به این مسئله هستیم. #ترور_سرتیپ_ح
😐
این بدبخت اینطور که نوشته به خودشم شک داره چه برسه به بقیه و سردار و نظام و....
والبته باز هم مشخص است پای چه کسی در میان است..👌
#حاج_قاسم_سلیمانی هر سال به مناسبت شهادت و یا میلاد #شهید_جهاد_مغنیه تصویر و یا کلیپی در رابطه با ایشان در پیجشان منتشر می کردند ...📸
این نشان از علاقه و دلتنگی حاج قاسم به جهاد بود ، اما دیگر به پنجمی نکشید که حاج قاسم خودش هم پر کشید...💔🕊
حالا در پنجمین سالگرد شهادت شهید جهاد ، حاج قاسم همراه جهاد میباشد
امسال فرمانده ما ، چه مهمان ویژه ای دارد ✨
فرمانده ، چه به موقع #حاج_قاسم را به مراسمت دعوت کردی؟!
امیدوارم روزی برسد که ما هم از مهمانان ویژه ات باشیم...😔
#پنجمین_سالگرد
#شهیدجهادمغنیه
@Karbala_1365
توان ما به اندازه امکانات در دسترس ما نیست، توان ما به میزان اتصال ما به خداست.
#شهید_عبدالله_میثمی
🍃🌹
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِههآیِشُھـَدآوَمَنْ🌿
خدایا هیچ نسبتی باشهدا ندارم، امادلم به دلشان بند است
خون سرخشان بدجوری پاگیرم کرده.میدانم لایق شهادت نیستم
اما آرزویش را داشـتن که عیب نیست.
فریاد میزنم تورا
در لابلای نوشته ها
🍃❤️
http://eitaa.com/joinchat/279576599C192b5ef483