『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌴ایستاده از راست علیرضا رحیمی_ #شهیدامیرعسگری که بعد ازاسارت براثر عوامل شیمیایی شهیدشد. نشسته ازرا
❤️ #خاطرات_اسارت...
🌺 #محمود_باصری
🍃بنام خدا
این اسم برای خیلی از برادران آزاده اردوگاه #تکریت۱۱ آشناست مخصوصا بچه های #بند_سه وآسایشگاه ۷قدیم.
روز اول و ثانیه های ابتدائی اسارت دیدیم شخصی از بین بچه ها سخنانی بر لب می آورد که درد آور بود ، مدام تکرار میکرد من از هواداران سازمان #مجاهدین هستم وتقاضای پیوستن به آنهارا داشت.
ثانیه ها سپری شد تا زمان بازجوئی #حاج_ابراهیم پیرمرد کار درست #بوشهری خودش را طباخ معرفی کرده بود وبرای فرار از شکنجه اعلام کرد که در طباخ خانه کار میکرده وفضولی آقای هوادار شروع شد.
پیش عراقیها رفت وگفت این پیر مرد دروغ میگه و تیربارچی بوده وخدا میداند چه به سر حاجی آوردند.
بنده خدارا روی زمین انداخته بودند و هفت هشت نفری روی سر وبدن این بنده خدا رژه میرفتند آنقدر زدند که از هوش رفت.
بعد از ورود به اردوگاه برای نصف نان بیشتر دوستان را میفروخت.
یادش بخیر سبزوار بیچاره
( #مهدی_پاکنهاد) روزگارش سیاه شده بود بخاطر اینکه این نادان وطن فروش گفته بود او #پاسدار است.
یک روز من و #ابوطالب_کریمی بچه #کاشمر در حیاط قدم میزدیم وابوطالب شعر معروف برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا (الی اخر) را میخواند وآقای هوادار گزارش کرد.
بنده خدارا زیر کتک گرفته بودند ومیگفتند چند ماهی از آب فرات خوردی سیر نشدی یالا این آب فرات...
همون روز من و اقای #صفری را هم به اسم حزب اللهی معرفی کرده بود که جای دشمن شما خال بود این اقای هوادار وقتی خبری برای عراقیها نمیبرد آنچنان کتکی میل میکرد که دل همه بچه ها به حالش میسوخت.
رفتار بد او برای همه عادت شده بود واگر روزی فضولی نمیکرد احساس میکردیم چیزی کم داریم.
در روز های قبل از آزادی به خواست خدا بینائی چشمانش راازدست داده بود وحتما باید یکی دست اورا میگرفت تا بتواند بیرون و داخل شود دعاو آه مظلوم دامنش را گرفته بود وتا زمانی که زنده است خیانت به برادرانش را فراموش نمیکند ودر دادگاه عدل الهی باید جواب گو باشد وخداوند حق مظلومان رااز این فرد گرفت وامیدوارم که نزد پروردگار توبه نماید.
📚نوشته شده در جمعه یکم اردیبهشت 1391
🌺ارسالی از آزاده وجانباز
#علی_میرزا_شاه_محمدی
🌸…..
@Karbala_1365