🍂🏴
#تنهـاترینسـردار 💔
مجتبی آئینه دار احمد مختار بود
او فروغ آفتاب حیدر کرّار بود .
در مصاف اهرمن تنهای تنها بود او ،
در رکابش کاش هفتاد و دو تن رهوار بود
کاش در طوفان غدر و موسم جور و جفا ،
همچنان عباس او را یک سپهسالار بود
کاش در بحبوحه عصیانگری یاغیان ،
در سپاه مجتبی یک مرد چون عمّار بود
کاش وقتی لشکرش می شد مهیای نبرد ،
در سپاهش مالک شیرافکنی سردار بود
کاش هنگام رجزخوانی سفیان زادگان ،
حمزه اش سالار بود و جعفرش طیّار بود
بهر رسوا کردن باند نفاق و کفر و کین ،
کاش در ساباط با او میثمی تمّار بود
کاش در قحط الرجال و فترت آزادگی ،
در سپاهش یک حبیب . آماده ی ایثار بود
بودوقتی لشکرش سرگرم مشق جنگ. کاش ،
عرصه ساباط و مسکن خالی از اغیار بود
کاش سربازان او یک جو بصیرت داشتند ،
کاش در قلب سپاهش دیده ای بیدار بود
تا کند سد راه جاسوسان اهل بغی را ،
کاش سردار سپاهش اندکی هشیار بود
کاش با آن حسن شهرت.وان همه اصل و نسب ،
مثل عبدالله عبیدالله هم طرّار بود
دشمنش غدّار بود و امتش مفتون غدر ،
لااقل کاش همسر او محرم اسرار بود
کاش هنگام خیانت کردن فرماندهش ،
یک ابوذر نامی آنجا چون یل غفّار بود
کاش در وقت فروپاشی اردوگاه او ،
حُجر نامی . یا رُشَیدی . مجتبی را یار بود
کاش وقتی تیر زد تابوت او را اهرمن ،
خواهرش را فضّه نامی همدم و غمخوار بود
کاش . حمید . آن روز بودی در رکاب مجتبی ،
چون قیام کربلا را مجتبی معمار بود .
نیست قابل جان ناقابل که قربانش کنی ،
او غریب و داغدار قصّه ی مسمار بود
شاعر: #حمیدمصطفیزاده
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄