eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🕊 .... حکایت حماسه رزمندگان و در فکه.🕊❣ کاری از گروه فرهنگی شهیدابراهیم‌هادی🍃 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... حکایت حماسه رزمندگان #گردان‌کمیل و #شهیدابراهیم‌هادی در فکه.🕊❣ کاری از گروه
✨🕊 .... این‌قسمت: 🌷 ••••• هوا تاریک شد. ابراهیم هادی، این‌بار اذان مغرب را با صدای دل‌نشین تری گفت. اصحاب عاشورایی سیدالشهدا علیهم‌السلام نیز با معرفتی دیگر اقامه نماز کردند. بچه‌ها با این‌که تعدادشان کم بود و وضعیت مناسبی نداشتند بازهم می‌خواستند به دل دشمن بزنند. اما تنها مانع، نداشتن سلاحی مناسب و مهمات بود. و این شده بود خوره روحشان! تنها سلاحی که داشتیم، کلاشینکف و دو قبضه آرپی‌جی بود، آن هم با مهمات بسیار کم. مهمات ما آن‌قدر کم بود که حتی بچه‌ها توی خاک هم به دنبال چند فشنگ می‌گشتند! یک تیربار بدون فشنگ و از کار افتاده هم در کانال بود که عملاً فایده‌ای نداشت. روزهای گذشته در کانال آرپی‌جی و نارنجک وجود داشت و بچه‌ها با همان مقدار مهمات، جلوی دشمن را می‌گرفتند. اما الان فقط چند فشنگ کلاشینکف برای بچه‌ها مانده بود و چند راکت آرپی‌جی که دستور داده بود برای شرایط خاص نگهداری شود. ابراهیم بچه‌هایی که هنوز تاب و توان داشتند را صدا کرد. در تاریکی شب آن‌ها را مخفیانه به بیرون فرستاد. به آن‌ها گفت تا در اطراف کانال، شهدا و جنازه های بعثی را بگردند و مهمات، آب و آذوقه ای اگر وجود داشت، به داخل کانال بیاورند. برخی جان خود را در این راه دادند و دیگر به کانال برنگشتند. بعضی مقداری آب و مهمات می آوردند و بعضی از بچه‌ها که توانایی شان از بقیه بیشتر بود برای آوردن مهمات و آب، حتی تا نزدیکی نیروهای خودی هم پیش رفتند. آن‌ها به راحتی می‌توانستند خود را به نیروهای خودی برسانند و دیگر به کانال برنگردند اما نیروی قدرتمند دیگری در کانال دست و پایشان را بسته بود. وفا و معرفت، چنان با گوشت و خونشان آمیخته بود که پس از تحمل رنج‌های فراوان، با همان تعداد اندک فشنگی که پیدا کرده بودند، دوباره به کانال بازمی‌گشتند و با سختی‌هایش می‌ساختند. بچه‌هایی که برای آوردن مهمات و یا آب و آذوقه، هر از چند گاهی در دل شب به میان کشته‌شدگان می‌رفتند، صحنه‌هایی دل‌خراش می‌دیدند که تا مدت‌ها آزارشان می‌داد. آن‌ها در بسیاری از مواقع مجبور بودند پیکر دوستان شهیدشان را وارسی کنند تا شاید چند عدد فشنگ و یا قمقمه‌ای آب بیابند. بعضی وقت‌ها نیز در بین راه مجروحانی را می‌دیدند که با دست و پاهای قطع شده دست به دامان آن‌ها می‌شدند و جرعه‌ای آب طلب می‌کردند. در چنین مواقعی شرم و خجالت، خوره‌ای بوده که تا مدت‌ها به جان بچه‌ها می‌افتاد و آن‌ها را ذره‌ذره آب می‌کرد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... حکایت حماسه رزمندگان #گردان‌کمیل و #شهیدابراهیم‌هادی در فکه.🕊❣ کاری از گروه
✨🕊 .... این قسمت: ••••• 🕊یکی از رزمندگان کانال شبانه به اطراف کانال رفت و قبل از روشن شدن هوا برگشت. بعد از بازگشت به کانال درحالی‌که بغض، راه صحبت کردن را بر او بسته بود گفت: داشتم آرام و سینه‌خیز از معبر می‌گذشتم. پایم به چیزی گیر کرد! چند ثانیه متوقف شدم به آرامی سرم را به عقب چرخاندم. دست ضعیف و ناتوان مجروحی پایم را گرفته بود. پایش قطع شده و خون زیادی از او رفته بود. یک پایش را هم با چفیه بسته بود. صورت این مجروح به سختی دیده می‌شد، اما حالت ضعفش به خوبی نمایان بود. چهار شب از آغاز عملیات می‌گذشت و زنده ماندنش بیشتر شبیه به معجزه بود! از این‌که چگونه توانسته بود از دیدن دوربین تک تیراندازها در امان بماند، هیچ کس نمی‌دانست! فکر کرد می‌خواهم او را به عقب ببرم. به آرامی سرم را نزدیک گوشش بردم. به او گفتم: برادر، عقب نمی‌روم که تو را با خود ببرم. بچه‌ها در کانال گیر کرده‌اند و من به دنبال مهمات آمده‌ام. آن مجروح لبانش به سختی تکان خورد. چیزی گفت اما آن‌قدر صدایش ضعیف بود که حرفش را نفهمیدم. سرم را به دهانش نزدیک‌تر کردم. تشنه بود و آب می‌خواست! می‌گفت: گلویم از بی آبی بدجور درد می‌کند، اگر امکان دارد آبی به من بده. ناخودآگاه به یاد شرمندگی سقای کربلا افتادم. سرم را پائین انداختم و قطره های اشک آرام از چشمانم جاری شد.😔 نمی‌توانستم برایش کاری کنم. بی‌ آن‌که چیزی بگویم، شرمنده و خجالت‌زده صورتم را به روی صورت رنگ‌پریده‌اش گذاشتم. خیلی سرد بود. اما به من آرامش خاصی داد. آن‌قدر خسته بودم که از آرامش خوابم برد. نمی‌دانم چقدر گذشت که صدای انفجاری بلند شد سرم را بالا آوردم و به صورتش نگاه کردند. دستم را به آرامی به روی صورتش گذاشتم از هُرم گرم نفس‌هایش خبری نبود! او را صدا زدم و بشدت شانه‌هایش را تکان دادم. دیدم راحت و آرام و مطمئن خوابیده. او دیگر تشنه نبود.😭 وقتی دوست ما این ماجرا را تعریف کرد، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. سرم را به سمت آسمان بالا بردم. ستاره‌ها آرام به این صحنه نگاه می‌کردند. نمی‌دانم چه چیزی علی اکبرهای خمینی را پس از چهار روز از پا درآورده!؟ جراحت؟! خون‌ریزی؟! تشنگی وصال؟! و یا. . . 🕊 غرورانگیزترین قسمت این داستان این‌جا بود که بعضی از همین بچه‌ها، قمقمه‌های دوستان شهید خود را که مقداری آب داشت پیدا می‌کردند، اما با آنکه خود از شدت تشنگی می‌سوختند، به آن لب نزده و آن را برای دوستان مجروح‌شان در کانال می‌آوردند. 🍃 براستی این بچه‌های شانزده، هفده‌ساله این رسم جوانمردی را از کجا آموخته بودند؟! رزمنده‌ای که می توانست به راحتی خود را سیراب کند و جان خود را نجات دهد تنها به خاطر کمک و یاری به دوستان مجروحش، نه‌تنها حاضر به عقب‌نشینی نبود بلکه حتی از آبی که به زحمت پیدا کرده بود قطره‌ای نمی‌نوشید. این مصداق دقیق همان آیه نورانی قرآن است که «هرگز به حقیقت نیکی به طور کامل نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید.» اگر می‌خواهید بدانید که این حماسه در کجا و کدام منطقه اتفاق افتاده و این مقاومت بچه‌های کمیل مربوط به کدام سرزمین است با ما همراه شوید ابتدا کمی به گذشته برمی‌گردیم و مقدمه‌ای از شروع این دفاع مقدس را یادآور می شویم اما توصیه‌ای به شما همراه گرامی دارم اگر می‌خواهید با روحیه فداکاری و ایثار همراه با اخلاص بچه‌ها در این آشنا شوید، حکایت این مجموعه را در جایی خلوت و اگر شد دوباره مطالعه کنید تا رازهای نهفته در این حکایت و شما برملا شود تا بدانیم مشکلات دنیای ما یک هزارم مشکلاتی که این رزمندگان تحمل کرده‌اند نخواهد شد. .... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... حکایت حماسه رزمندگان #گردان‌کمیل و #شهیدابراهیم‌هادی در فکه.🕊❣ کاری از گروه
✨🕊 .... این‌قسمت: ♥ ••••• به منظور بررسی منطقه عملیات، در ستاد قرارگاه مرکزی کربلا، جلسات متعددی با حضور فرماندهان عالی‌رتبه ارتش و سپاه برگزار شد. هر دو نیروی نظامی بر روی منطقه اتفاق نظر داشتند. رملی و به بکر بودن خاک منطقه، عارضه‌دار بودن زمین و ضعف شدید دشمن در خطوط پدافندی خود در فکه، می‌توانست بستر مناسبی را برای پیروزی در این عملیات و تصرف شهر العماره فراهم نماید. اما انتخاب شمال و یا جنوب فکه مورد اختلاف فنی و تخصصی فرماندهان و بود سپاه بر منطقه جنوب فکه و ارتش بر شمال آن تأکید داشت. فرماندهان سپاه اعتقاد داشتند که شن‌زار و رملی بودن زمین‌های جنوب فکه می تواند ارتش عراق را در محاسبات حمله ایرانیان به اشتباه اندازد. این اشتباه راهبردی می‌توانست کمبود نیروهای خودی و تجهیزات را تا حدی جبران کند. همچنین زمین این منطقه تا حد زیادی بر کاهش برتری تسلیحاتی و زرهی دشمن تأثیرگذار بود. حد فاصل پاسگاه فکه تا تنگه به عنوان محور اصلی عملیات انتخاب گردید. مبدا و مقصد عملیات تعیین شد. نیروهای ایرانی باید در منطقه‌ای به عرض تقریباً چهل و عمق حدود شصت کیلومتر پیشروی می‌کردند. در امتداد خط مرزی و حد فاصل پاسگاه فکه تا ، پاسگاه‌های فکه-دویرج-طاووسیه-رُشیدیه-صفریه و سوبله در خاک ایران قرار دارد. پاسگاه فکه در مقابل پاسگاه الفکه عراق و در انتهای جاده به فکه، یکی از نقاط حساس و استراتژیک برای دو طرف به حساب می‌آمد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... حکایت حماسه رزمندگان و در فکه.🕊❣ کاری از گروه فرهنگی شهیدابراهیم‌هادی🍃 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... این‌قسمت: #والفجرمقدماتی♥ ••••• به منظور بررسی منطقه عملیات، در ستاد قرارگاه
✨🕊 ... این‌قسمت:↓ 🌱🌾 •••• برای آماده‌سازی طرح عملیاتی، برنامه‌ریزی‌های دقیقی صورت گرفت. تقریباً همه یگان‌های رزم از سراسر کشور، خود را برای حضور در این عملیات منطقه رسانده بودند. اصل غافل‌گیری یکی از عوامل بسیار مهمی بود که در عملیات‌های پیشین، پیروزی‌های گسترده‌ای برای رزمندگان اسلام در پی داشت. برای پیروزی در این عملیات هم رعایت غافل‌گیری ضروری به نظر می‌رسید. غافل‌گیری در زمان و مکان عملیات، سازمان رزم، تاکتیک و تجهیزات، می‌توانست با سردرگم کردن دشمن، موجبات پیروزی را فراهم نماید. فرماندهان تصمیم داشتند در عملیات هم دشمن را در انتخاب منطقه عملیاتی و سازمان رزم و غافل‌گیرکنند. از این‌رو با انتخاب منطقه رملی و تغییر گسترده در سازمان رزم، دست به تغییر گسترده‌ای در طرح طراحی عملیات زدند. پس از عملیات‌های و در سازمان رزم تغییرات ساختاری زیادی به وجود آمد. سپاه توانست با سازمان‌دهی نیروهای بسیجی و داوطلب مردمی، تیپ‌ها را به لشکر تبدیل کند. لشکرها به سپاه تبدیل و سه سپاه تشکیل گردید. سپاه سوم صاحب الزمان (عج)، یازده قدر و هفت حدد آماده عملیات شد. قرار بر این شد که یگان‌های رزمی سپاه به‌عنوان وارد عمل شده و در مراحل بعدی با ورود نیروهای ارتش، پیروزی کامل شود. برای اجرای این عملیات سه قرارگاه ، و تشکیل شد. قرارگاه نجف در سمت راست فک و در محدوده پاسگاه فکه تا رشیدیه مأموریت اصلی عملیات یعنی شکستن خط را برعهده داشت. قرارگاه کربلا در سمت چپ و از رشیدیه تا به عنوان تک پشتیبان و قرارگاه فجر در شمال فکه به‌عنوان عملیات فریب، کار شناسایی خود را آغاز کردند. در طرح عملیات، قرارگاه فجر مأموریت داشت تا در سه مرحله برای عملیات اقدام نماید. در مرحله اول پاسگاه‌های مرزی ایران را آزاد نماید و با عبور از کانال‌های سه‌گانه دشمن پشت جاده آسفالت مرزی عراق پدافند کند. در مرحله دوم، پیش روی را به سمت خاک دشمن ادامه داده و خود را به ساحل هور السناف برساند. در مرحله سوم، پس از تامین ساحل به نیروهای قرارگاه کربلا ملحق شده به سمت العماره پیش‌روی نماید. همین مأموریت برای قرارگاه کربلا نیز تعریف شد. آن‌ها در آخرین مرحله باید با نیروهای قرارگاه نجف به سمت شهر العمار پیش روی نمایند. کار آماده‌سازی نیروها آغاز شد پیاده‌روی‌های شبانه مانورهای عملیاتی و .... همه نیروها خود را برای این عملیات آماده کردند. و نام عملیات به خاطر ایام الله دهه فجر بنام "والفجر" تعیین شد. ... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... حکایت حماسه رزمندگان و در فکه.🕊❣ کاری از گروه فرهنگی شهیدابراهیم‌هادی🍃 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل... این‌قسمت:↓ #طرح‌عملیات🌱🌾 •••• برای آماده‌سازی طرح عملیاتی، برنامه‌ریزی‌های دق
✨🕊 .... این‌قسمت↓ •••• 🍃شناسایی دقیق، یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار در برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری و درنهایت پیروزی یک عملیات محسوب می‌شود. عملیات هم از این قاعده مستثنی نبود و بدین‌ترتیب پس‌از تعیین منطقه و هدف عملیات، شناسایی‌ها کلید خورد اما شناسایی در میان رمل‌های بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود و دشت و رملی بودن زمین، دید کامل دشمن بر منطقه و همچنین گرمای طاقت‌فرسای هوا در طول روز و سرمای استخوان‌سوز آن در شب‌های زمستان، کار شناسایی را بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌کرد. علاوه‌ براین موارد جای پای نیروهایی که برای به سوی دشمن می‌رفتند، بر روی رمل‌ها باقی می‌ماند و دشمن را از حضور نیروهای اطلاعاتی مطلع می‌کرد. مشکل دیگر این بود که نیروهای شناسایی تنها چند ساعتی در شب برای جمع‌آوری اطلاعات فرصت داشتند. آن‌ها با روشن‌شدن هوا باید خیلی سریع منطقه را ترک می‌کردند. نیروهای شناسایی برای رسیدند به نیروهای خودی، باید مسافتی حدود نُه کیلومتر را در طی می‌کردند و عقب بازمی‌گشتند. در این‌میان اگر امکان بازگشتن به عقب به هر دلیلی میسر نمی‌شد، آن‌ها ناچار بودند کار را به‌طور کامل متوقف کنند و روز را در منطقه و در میان رمل‌های سوزان بگذرانند. آن‌ها باید جای پای خود را از بین می‌بردند و برای مخفی ماندن از چشم دشمن در بهترین نقطه مخفی می‌شدند. کمبود آب و غذا، احتیاج به قضای حاجت و تهدیدهای طبیعی از جمله وجود مارها و عقربهای سمی و کشنده، از تلخ‌ترین بخش‌های قصه شناسایی بود! تلخ‌تر این‌که اگر رزمنده‌ای در حین شناسایی مورد گزش عقربهای سمی، مارها و یا مورد اصابت تیرهای سرگردان شلیک‌شده از سوی دشمن قرار می‌گرفت، حتی امکان فریاد کشیدن هم برایش میسر نبود! اگر رزمنده‌ای نیز به می‌رسید، مابقی نیروها باید پیکر شریف او را شبانه در میان رمل‌ها بر دوش بگیرند و با مشقت فراوان و عقب بیاورند. علاوه‌براین، جولان هواپیماها و بالگردهای شناسایی دشمن در روز انگار قدرت هر گونه ابتکار و سرعت‌عمل را از نیروهای شناسایی سلب می‌کرد. مشکل دیگری که در شناسایی منطقه با آن روبرو بودیم، محوری بر حضور منافقین برای کمک به ارتش عراق بود. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... این‌قسمت↓ •••• 🦋از همان ایام سال هزار و سیصد و شصت و یکی بود که نیروهای منافقین، برای ضربه زدن به ایران اسلامی فعالیت خود را در ارتش عراق چند برابر کردند شاید بتوان به‌جرات ادعا کرد که در آن شرایط سخت و طاقت‌فرسا تنها چیزی که به نیروهای شناسایی قوت می‌بخشید ایمان و اتکا به خداوند و توسل به ائمه اطهار علیهم‌السلام و قرائت همان قرآن‌های کوچک جیبی بود. این معنویت برآمده از شعور و ایمان به رزمندگان اسلام تحمل سرمای استخوان سوزه شب‌های زمستانی فکه و گرمای طاقت‌فرسای روزهای آن را داده بود آنان در سایه همین روح ملکوتی و الهی با همه تهدیدهای طبیعی و نظامی منطقه عاشقانه مدارا می‌کردند. مأموریت شناسایی منطقه از پاسگاه فکه تا رشیدیه به سپاه یازده قدر واگذار گردید. وظایف بین یگان‌ها تقسیم شد نیروهای اطلاعات عملیات لشکرها مخلصانه و جان‌برکف وارد میدان شناسایی شدند اطلاعات و شناخت بومیان محلی از منطقه ویل گر برای نیروهای شناسایی غنیمتی باارزش به حساب می‌آمد. ماموریت نیروهای شناسایی ویل با پیدا کردن راه‌های مورد استفاده بومیان محلی در میان رمل‌ها بود عبور نیروها در شب عملیات تنها از همین راه امکان‌پذیر بود. در راستای این هدف الکل سپاه یازده قدر توانست در اطراف پاسگاه رشیدیه یک راهکار خوب را در منطقه «درب دیگ» شناسایی کند. از سوی دیگر وجه شناسایی در فاصله نهر شافه تا پاسگاه فکه، هفت ردیف کنان با موانع بسیار ازجمله انواع سیم‌خاردار، انواع مین و بشکه‌های فو گاز شناسایی نمودند. مسیر بعدی‌ای که در دستور کار شناسایی قرار گرفت، حد فاصل پاسگاه فکه تا دو رج بعد که متأسفانه آن‌هم خیلی زود لو رفت. چند عامل از جمله: برخورد یکی از نیروهای اطلاعات عملیات با مین در حین شناسایی و در نتیجه زخمی یا اسیر شدن او نیکو درگیری نیروهای شناسایی با نیروهای بعثی و همچنین اظهارات بلدچی بومی تیم اطلاعات و. . . در هوشیاری دشمن نسبت‌به این محور نقش داشت. عراق بلافاصله پس‌از این اتفاقات، با گذاشتن نیرو بر روی تپه‌ها این محور را در دید و تیر مستقیم خود قرارداد. پشت پاسگاه دو یارد چه به سمت خاک ایران نیز رمل هایی بود که عراق تا پنج کیلومتر بر روی آن‌ها دید و تیر مستقیم داشت. علاوه‌براین، جای پایی که از عبور نیروهای شناسایی در این رمل‌ها باقی ماند، عملاً باعث شده‌است شناسایی این محور صرف‌نظر شود. پس‌از لو رفتن این مناطق و هوشیاری دشمن نسبت‌به آن‌ها، نیروهای شناسایی به‌ناچار به سمت جنوب فکه رفته و کارت شناسایی خود را در نزدیکی پاسگاه طاووسی آغاز کردند. حد فاصل پاسگاه طاووسی رشیدیه یک مسیر خوب برای عشایر محلی به نام «درب دی» قرار داشت. در این فاصله، زمین منطقه فکه به‌صورت طبیعی و کاملاً محسوس به دو قسمت تقسیم می‌شد. عشایر برای عبور دام‌هایشان و افراد فرصت‌طلب برای قاچاق کالا و انسان از این محور استفاده می‌کردند. در زمان جنگ نیز منافقین با استفاده از همین محور به خاک عراق رفت‌وآمد می‌کردند. در محور درب دیه چندین خال یا راه‌های باریک شناسایی شد. خال‌هایی چو مو، عمران، جدید، طاووسی که و رشیدی. و خال چو مو به دلیل نفوذ منافقین خیلی زود با رفت. درعین‌حال، ده نفر از بچه‌های اطلاعات عملیات در کمین دشمن گرفتار شدند. در این درگیری پنج نفر از بچه‌ها شهید و بقیه به اسارت درآمدند. تلویزیون عراق هم برای تضعیف روحیه رزمندگان اسلام، همان شب اقدام به پخش تصاویر آن‌ها کرد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... این‌قسمت↓ •••• 🍃چهره زشت و کریه نفاق در لو رفتن این محورها که با زحمت و تلاش بسیار شناسایی می‌شد، نقشی پررنگ داشت. در جریان شناسایی خال جدید نیز یکی از منافقین توانسته بود با نفوذ در بین نیروهای اطلاعات عملیات نیلگون کالک ها و اطلاعات محورهای حملاتی را به دست آورده و به عراق پناهنده شود. به‌رغم تلاش‌های خستگی‌ناپذیر نیروهای شناسایی متأسفانه دشمن هوشیار شده و نسبت‌به تقویت نیروهای خود افزایش موانع اقدام که از هوشیاری دشمن و افزایش موانع و سنگرهای کمین باعث شد تا رزمندگان اسلام نتوانند تا عمق دشمن را شناسایی کنند و آن‌ها تا شب عملیات هم نتوانستند از وجود موانع مستحکمی چون خاک‌ریزهای ب شکل و سنگرهای آن و کانال‌های جدیدالاحداث، اطلاعاتی کسب کنند. نبودن خط تماس مشخص، امکان نفوذ به قلب مواضع دشمن را برای نیروهای شناسایی فراهم نکرد. لذا تحرکات و مواضع دشمن به‌صورت دقیق مورد شناسایی قرار نگرفته و روزها به سردی سپری می‌شد. اما نیروهای شناسایی در آن شب‌های سخت و سرد زمستان ال‌گور با دقت از هر روزنه‌ای برای نفوذ به مواضع دشمن بهره می‌گرفتند تا بتوانند اطلاعات بیشتری بدست آورند. فشار روحی و روانی ناشی از شناسایی‌های ناقص، بیش‌از همه بر قلب فرماندهان سنگینی می‌کرده. آنان برای قوت قلب خود و رسیدن به سکینه الهی عزم خود را برای دیدار ولی خدا، امام مهربان امت جذب می‌گردد و عازم تهران شدند. تنها «حسن باقری» مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا و چند نفر دیگر ماندند تا شخصاً آخرین شناسایی‌ها را به‌طور دقیق‌تر از نزدیک رصد کنند. ولی متأسفانه در نهم بهمن هزار و سیصد و شصت و یک و در حین شناسایی، حسن باقری و مجید بقایی به شهادت رسیدند. همه نیروها از حملات بزرگ کار جنگ را یکسره خواهد کرد حرف می‌زدند. اما برخی فرماندهان از این‌که از عمق مواضع دشمن اطلاعی نداشتند، نگران بودند. در همان ایام اعلام شد که دشمن در پشت مواضع خود، موشک‌های پیشرفته ضدهوایی سام هفت را مستقر کرده که قاتل هواپیماهای جنگنده‌های ما بود. .... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... حکایت حماسه رزمندگان و در فکه.🕊❣ کاری از گروه فرهنگی شهیدابراهیم‌هادی🍃 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... این‌قسمت↓ #شناسایی •••• 🍃چهره زشت و کریه نفاق در لو رفتن این محورها که با زحم
✨🕊 .... این‌قسمت↓ •••• اردوگاه نیروهای خودی آکنده از شور و نشاطی وصف‌ناپذیر بود. هر یک از نیروها خود را در آستانه‌ی امتحانی عظیم می‌دید. تمرینات گسترده و شبانه‌روزی آن‌ها را برای شروع عملیات آماده می‌کرد. در کنار این تمرینات سخت جسمانی، روح نیروها نیز در کوره تقوا آب دیده می‌شد. دعاهای کمیل و توسل و سینه زدن‌های عاشورایی دوکوهه، تنها نیروی محرک و دل‌خوشی رزمندگان اسلام پس‌از خستگی و کوفتگی‌های بدن و پاهایشان بود. کمتر کسی پیدا می‌شد که از جراحت پاهایش ناراحت باشد. پیر و مرادشان راه و روش معامله با خدا را به آنان به‌خوبی آموخته بود. همه نیروها تلاش می‌کردند بیشترین آمادگی را برای عملیات کسب کنند چون اعلام‌شده بود که فقط نیروهای جوان و پرانرژی که قدرت لازم را دارند در این عملیات شرکت خواهند کرد. خوب به یاد دارم که غروب‌ها و پس‌از پیاده‌روی‌های طولانی و هنگام مراجعت به دوکوهه، تازه یک بازی عاشقانه آغاز می‌شد. بعضی‌ها به عشق گمنامی، آرام‌آرام درحالی‌که پتو به سر گرفته بودند قدم به صبحگاه دوکوهه گذاشته و در دریای بی‌کران اخلاص و گمنامی، وارد می‌شدند. و خلوتی عارفانه را با معبود آغاز می‌کردند. بسیجیان مظلوم امام، از گناهان گذشته نادم و پشیمان بوده، استغفار می‌کردند و در طلب وصال محبوب می‌سوختند. همه دنیایشان شده بود گمنامی! آرزوهایشان بر خلاف مردم شهر رنگ دیگر به خود گرفته بود. آنان مجنون‌وار در جستجوی محبوب، خود را آواره‌ی صحرای عشق و بلا کرده بودند و از این آوارگی لذت می‌بردند. در زندگی‌شان دنیا و آرزوهای کوچکش جایگاهی نداشت. همه آرزوهایشان وصال محبوب بود، آن‌هم با چهره‌ای که از خون سرشان خضاب شده باشد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
…❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✨🕊 .... این‌قسمت↓ ••••• منطق عجیبی بر زندگی‌شان حاکم بود. در آن منطق هر که عاشق حسین(علیه‌السلام) بود آرزوی شهادتی حسین‌گونه می‌کرد آن‌گونه که در هنگام شهادت سری در بدن نداشته باشد. هر که در دام عشق مادر سادات می‌سوخت، طلب درک شکستن پهلو و می‌کرد. و هر که عاشق سقای تشنه‌کامان، حضرت عباس بود، تمنای بی‌دست می‌کرد. عجب روزگاری بود. هیچ‌کس با عقل دنیایی خود نمی‌تواند آن روزها و شب‌ها را تصور کند. آن ایام گفتنی و شنیدنی نیست. چشیدنی و دیدنی بود. مدینه فاضله‌ای که عرفا از آن یاد می‌کردند و می‌گفتند در دنیای مادی به وجود نخواهد آمد، ما به چشم خود دیدیم. آن‌جا هیچ‌کس به‌دنبال نفع شخصی نبود همه به‌دنبال ایثار و ازخودگذشتگی بودند. نیمه‌شب که بیدار می‌شدیم برای لحظاتی فکر می‌کردیم که بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند! اما هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. همه بیدار بودند . چشم‌ها از خوف خدا بارانی بود. انسان تعجب می‌کرد که این بسیجی‌ها کی استراحت می‌کنند!؟ عجیبی بود که همین زاهدان نیمه شب‌های هنگام روز چونان شیری درنده می‌غریدند. دندان‌ها را محکم به‌هم می‌فشردند و در تمرینات سخت و محکم استوار پا بر زمین می‌کوفتند. آنان به‌درستی مصداق همان آیه شریفه اشدا علی الکفار و رهنما و بینهم بودند. صدای خنده و شوخی‌هایشان روزهای دوکوهه را مشعوف می‌کرد و قهقهه شبانه‌شان سکوت شب‌های دوکوهه را مبهوت! در کارزار مبارزه و جهاد یاران خمینی کمتر به نتیجه می‌اندیشیدند آنچه برایشان بسیار اهمیت داشت ادای تکلیف الهی بود. آن‌هم به بهترین نحو و اثر گذار ترین شکل ممکن. روحیه شهادت‌طلبی، اراده پولادین و اطاعت‌پذیری محض از شاخصه‌های ممتاز رزمندگان سلحشور اسلام در آستانه نبرد والفجر بود. عملیاتی که بعدها به تغییر نام یافت. ... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانال‌کمیل.... این‌قسمت: #ایثار🌷 ••••• هوا تاریک شد. ابراهیم هادی، این‌بار اذان مغرب را با ص
سلام بزرگواران. عذرخواهی‌میکنم بخاطر یسری مسائل ادامه موند و نشد رشادتهای آقاابراهیم رو تاتولدشون بگیم. اما إن‌شاءالله در اولین فرصت ادامه‌اش رو قرارخواهیم داد. التماس‌دعا 🍃🌸🍃🌸🍃