eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
901 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۳۴ 🍃🌸 🌱چندروز بعد علی آمدمسجد و گفت دارم میروم. خبری از عملیات نبود. گفتم لازم است اینقدر زود
۳۵ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🌷 برای بار دوم به جبهه اعزام میشدم. رفتیم پادگان امام حسین(ع) که ویژه اعزام نیرو کرمان بود. برخوردم به .🦋 آوازه اش را شنیده بودم. دیدم گرم و صمیمی است. خیلی راحت با ما برخورد کرد. مثل آدمی که سالها ما را می شناخت. 🦋توی سوله نشسته بودیم. بعضی ها نشسته و بعضی ها دراز کشیده بودند. سرم روی پای کسی و پای فردی زیر سر دیگری. می گفتیم و می خندیدیم که جوان بلندبالایی واردشد. نه چاق بود نه استخوانی. لباس کار پوشیده بود. پیش آمدپ سلام علیک کرد و سرش را گذاشت روی پای یکی. چشمان قشنگی داشت. معلوم بود پراز رمز و راز است. پیش از آنکه به جمع بپیوندد، کسی از ما گفت:این شفیعی موهایش کوتاه بود. اورکت کره ای پوشیده بود و پوتین. برعکس بسیاری از رزمندگان که کتانی را دوست داشتند. از ظاهر شاد او خوشم آمد. حسین شریف آبادی آمد دم سوله و او را صدا کرد که بجنبد و بچه ها را برای اعزام آماده کند. او مسئول اعزام پادگان بود. گویا علی هم همراهش کار میکرد. از حرفهایی که بین آنها رد وبدل شد فهمیدم که علی هم میخواهد اعزام شود اما شریف آبادی مخالف است. کار پادگان هیچ وقت تمامی نداشت حتی سنگین تراز کار جبهه بود. علی همراه شریف ابادی رفت بیرون. رفتیم بیرون. هوا ابری و سرد بود. نم نمکی باران هم می بارید. وقت اعزام ما نرسیده بود. علی و عده ای ، بچه های اعزامی را به خط کردند و حاضروغایب کردند و فرستادند سمتی که قرار بود اتویوسها اطراق کنند. اطراف تعدادی نفربر ایستادیم و بناکردیم به تماشای آنها و نظردادن درباره تسلیحات پیچیده روسها و برتری آنها نسبت به آمریکا و... علی آمد و یکی از آنها را روشن کرد و چرخی زد و پیاده شد و توضیح مفصلی درباره شان داد. مطلع و مسلط بود. گفت:سوخت این نوع نفربر زیاد است و استفاده از آن اسراف. تماشای مردن آنها، بهتر از استفاده کردنشان است. در همین اثنا یکی از بچه های شیطان اعزامی پرید روی نفربر و بناکرد به بازی کردن. طوری که آدم احساس میکرد قصد خراب کردنش را دارد. رو ترش کرد و گفت:اینها بیت المال است و کسی حق ندارد یک خط رویشان بیندازد. 👇👇👇