eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
. رو یادتون هست، بچه‌های جنگ؟؟ بله باشمام..! با شماهایی که چندماه یاشایدچندسال باشهدا زندگی کردید. شماهایی که شبها با الهی‌العفو و نمازشبهای‌شهدا آشنایی دارید، یادتون میاد توی سنگرها و لابه لای نی‌زارها و از همه قشنگ‌تر اون قبرهایی که بعضیا برای خودشون کنده بودند و ساعتها مناجات و اشک‌هاشون به پا بود، یا بقول منورها...✨☺️ ...
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‌ #خط‌آخر_کربلای۴🌾 قسمت: نهمـ ✍این داستان: گام‌آخر، #کربلای۴، شهادت .... تا دیواره سنگرهای دشمن ح
🌾 قسمت: دهمـ ✍این داستان: گام‌آخر، ، شهادت ... تعداد مجروحین زیاد و تعداد سالم‌ها آنقدر کم بود که امکان انتقال مجروحین نبود. شمسی‌پور در فرصتی به سراغ رضا رفت تا از وضعیتش مطمئن شود. امید داشت مجروح باشد و بتواند او را برگرداند. رضا به رو روی سیم‌خاردارها افتاده بود و گوشه کلاه قواصیش به خورشیدی لای سیم‌خاردارها گیر کرده بود. او را تکان داد اما هیچ عکس‌العملی ندید. اشک به گوشه چشمانش دوید. رضا به آرزویش رسیده بود و پس از ماه‌ها رنج خودسازی و زحمت تهذیب نفس، نتیجه‌اش را گرفته بود. شهادت رضا برایش محرز شد. بلند شد و به طرف حاج کریم رفت و با معصوم‌زاده او را گرفته و به آب زدند.¹ نزدیکی‌های اذان صبح، محسن به داخل آب و کنار حاج محسن رفت و گفت حاج آقا می‌خواهم برگردم. او هم گفت اگر می‌توانی برو. در کنار آب جفتی فین پیدا کرد. یکی از آن‌ها اندازه پایش بود ولی یکی دیگر گشاد، گفتن میدان از کارش را سخت خواهد کرد. آب به شدت رو به مرد گذاشته و پیکر شهدا را تا نیمه فرا گرفته بود. به آرامی وارد آب شد و راه افتاد. پنجاه متر رفته بود که مجبور شد برگردد. فومی که قبل از عملیات زیر لباس غواصیش گذاشته بود حالت سبکی به او داده بود و از کمر به بالا روی آب بود. مد شدید هم به او که با تمام توان پا می‌زد اجازه پیش‌روی نداد. برگشت تا فوم‌ها را خارج کند و دوباره ادامه بدهد، ولی زمانی که فوم‌ها را خارج می‌کرد رنگ سفید آن توجه عراقی‌ها را جلب کرد و رگباری از گلوله عایدش شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾 پ.ن: ۱- حاج کریم مطهری(فرمانده گردان غواصی جعفرطیار(ع): بچه ها خط اول و دوم را گرفته و بعضی‌ها به خط سوم هم رسیده بودند، مثل و نقی رنجبران. آن حدی را که به ما داده بودند بچه ها سه برابر آن را باز کرده بودند، ولی نیروهای آبی خاکی را در جزیره ام‌الرصاص میزدند و نمی گذاشتند قایق‌ها عبورکنند. تا نزدیکهای صبح دیدم صدای قایق می‌آید اما قایقی به طرف ما نمی آید. هوا داشت گرگ و میش میشد و من ارتباطم با سیدرضا موسوی و بود که رفت و آمد داشتند و می گفتند: چکار کنیم و چه نکنیم؟ و من و آقای جامه بزرگ که از ناحیه پا مجروح شده بود و در بین سیم خاردارها گیر افتاده بود، راهنماییشان می‌کردیم. ‌‌