🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۲۲) 📝
.................
🌾تمام قد ایستادم روی انگشت های پام و لامپ را چرخاندم.
تاریکی پرده انداخت تو چادر.
چشم , چشم را نمی دید. بچه ها به سجده افتادند.
با همان لباس غواصی و هم صدای #عبادی نیا شدند که پرسوز می خواند :
" بریز آب روان اسما , ولی آهسته آهسته .....🌸
همه تو حال خودمان بودیم , پیشانی روی خاک , که در یک آن شنیدیم عبادی نیا بی بی را از عمق جانش صدا زد و بدون اینکه دعا کند سر از سجده بر داشت و با همان هقهقه های گریه , بلند شد و از چادر زد بیرون. بلند شدم . طاقت نیاوردم ندانم چی شده .
قدم به قدمش , زیر نور کمرنگ مهتاب , از لابه لای چولان ها دنبالش می رفتم , آمدم که صدایش کنم : نادر ! وایسا کارت دارم من, ولی نتوانستم.
تند تر قدم برداشتم . رفت رسید کنار کُنده نخلی و زانو زد. عمامه اش را از سرش برداشت و انداخت روی رمل و پیشانی گذاشت روی خاک.🌾
دلهره داشتم. نمی دانستم چکار کنم. اصلا نمی دانستم آنجا چکار میکنم و الان چی باید به او بگویم. اصلا حرف نمی توانستم بزنم. رفتم جلو . دست روی شانه اش گذاشتم و محکم فشردم تا بفهمد من کنارشم و می فهمم چی گفته و می فهمم چی می کشد.🌷
سر بلند کرد و نگاه پرسانش تبدیل به نگاه متعجب شدو با گوشه آستینش اشکش را پاک کرد.🌾
می خواستم بگویم من محرمم. یعنی می دانم چی در دلت می گذرد. بگو ! بگو و سبک شو! بگو چی شده , چی شنیدی , که آن طور فریاد کشیدی , آن طور بلند شدی دویدی , این طور سر روی خاک گذاشته ای و گریه میکنی.....
👇👇👇
🌸.....
@Karbala_1365
سلام ✋
از شهدا هرچه بگوییم کم است.
شهیدان چراغ راه زندگی ماهستند..
شهدای غواص مظلوم و غریبند و کمتر
جایی از شهدای #کربلای۴ نام برده می شود..
در میان این شهدای غواص کربلای۴ شهادت 🌹شهید نادر #عبادی نیا🌹
اشک مرا جاری کرد.
روحشان شادو راهشان پررهرو🌷
#ارسالی_از_مخاطبین_کانال