eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
907 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۵۴) 📝 ................ 🌾آتش را دیدم ودلم خالی شدونگران زنده
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۵۵) 📝 ................ 💦 نگران تر برگشت وگفت:دیدی گفتم...دیدی گفتم اینها این چیزها سرشان نمی شود. گفتم:مگر چی شده؟ گفت:" محمد " , خودتان که می دانید, عربی بلد نیست , لاوژاکتش را درآورد, تکان داد بالای سرش و گفت:یازهرا...... گفتم:خب؟ گفت:خب ندارد. آنها هم زدنش...زدن اینجا....🌹 گلویش را نشان داد و من گلویم خشک شد و برای لحظه ای نتوانستم نفس بکشم و از خودم بدم آمد.😔 حالا دیگر صدای شلیک های بچه ها نمی آمد. احمدی رفت با همان قیافه درهم و شکسته, نشست روی کُنده نخلی سوخته و چیزی را با دقت قایم کرد زیر خاک. احساس کردم احتیاج دارم جایی را ببینم و دلم قرص شود و سر برگرداندم و خرمشهر دور را نگاه کردم و کمی آرام گرفتم.🌸 صدای رگبارها و تک تیرها می آمد و من خیلی آنی فریاد زدم :نکند تیر خلاص باشد این ها؟⚡️ احمدی گفت:هوایی است, به علامت پیروزی لابد. و به من گفت , جوری که خودم را باید آماده کنم:حالا دارند می آیند طرف ما. نفسم را در سینه حبس کردم و سرم را باز گذاشتم روی گِل.😔 سایه سه عراقی را دیدم که آمدندرسیدند لب ساحل و پیش ما. احمدی بی حرکت نشسته بود روی نخل و زمین را نگاه میکرد. یکی از عراقی ها رفت جلو و پلاک احمدی را از گردنش کند و گفت:مفتاح الجنه؟ و هر سه با قنداق تفنگ افتادند به جانش... یکی شان مرا دید. به آن های دیگر گفت:احمدی را ببرند و احمدی آخرین نگاهش را به من کرد و عراقی آمد طرفم و گفت:یالله گُم...یالله گُم! سعی کردم اشاره به زخم هام کنم و اینکه نمی توانم بلند شوم. فهمید , سر تکان داد , یعنی نه. و اسلحه اش را گرفت طرفم.... ...... 🌸..... @Karbala_1365