🔹چند ماهی از رفتن #علی گذشت که درد بر بانو مستولی شد و گویا نوید آمدن #فاطمه را می داد😍 آمبولانس🚑 برای رساندن او به بیمارستان آمد. پدر و #مادرعلی و بانو راهی بیمارستان شدند.
🔸پدر در همه طول مسیر #حضور علی را حس می کرد و گویا او سوار بر لندکروزی🚗 که همیشه با آن می آمد، حالا هم آمده است تا #بانویش تنهایی را حس نکند❌ او جلو می رود و راه را باز می کند و آمبولانس به دنبالش.
🔹پدر می گوید شاید اگر در آن لحظات از #بانو سوال می کردم که آیا تو هم او را حس می کنی: بگوید آری☺️ من علی را دیدم که #لبخند می زند و برایم دعا می کند♥️
#شهید_علیرضا_موحددانش
#سالروز_شهادت 🌷
@karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۲۱ 🍃🌸 ❣ماندم. ولی آرام و قرار نداشتم. خواب از سرم پریده بود. دم صبح نشستم کنتر گلخانه و سرم را
#صفحه۲۲
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#مثل_علی_مثل_فاطمه
🌺راوی:
#فاطمه_کیانی
(همسرشهید)
💠 #قسمت_اول
🍂❣
🌱پانزده ساله بودم.
کلاس اول دبیرستان درس میخواندم. باید درس میخواندم و به دانشگاه میرفتم. این سفارش برادرشهیدم، کاظم بود. برادرم در #والفجر۸ شهید شد.🌹 از #اروندرود گذشته و در خاک عراق عملیات کرده بودند. برادرم میگفت:یک دیوار سالم در خرمشهر یافت نمیشد.
وقتی محمدکاظم شهیدشد، سفارش او را آویزه گوشم کردم. میگفتم:خانواده شهید باید اهل تقوا و علم باشد. مملکت ماکمبودهایی دارد که باید رفع شود.
آن روز فراموشم نمیشود که رفتیم معراج شهدا و برادرم را پیدا کردم. طوری #لبخند زده بود که عقل و هوش از سرم رفت. آن سال سخت ترین سال زندگی ام بود. دلم میخواست خودم را آرام کنم ولی برادرم را از دست داده بودم، جگر گوشه ام را، پاره تنم را. حقم بود شیون کنم.💔
🌸بهارسال بعد یک روز از مدرسه برگشتم. مادرم حرف راکشید به سروسامان گرفتن. خیال کردم درباره کس دیگری حرف می زند. رفتم پی درس و مشقم که مادرم گفت:برایت خواستگار آمده.
زدم به صورتم و گفتم:برادرم گفته درسم را بخوانم.🤫
خیلی جدی نگرفتم. گفت:خواستگارت #علی_شفیعی است. دوست برادرت بود. اهل جبهه است. جوان با دیانتی است.
عروسی چیزی نبود که ذهنم را به خود مشغول کند. حاج اقابختیاری، دوست پدرم، آمدند منزل ما و درباره علی حرف زدند. تعریفهای او کار خودش را کرد. انتظاری جز این نداشتیم. علی همرزم برادرم بود. این موضوع خوشحالم کرد.😊
پدرم از کار #علی پرسید.
حاج اقا گفت:#پاسدار رسمی است و الان #فرمانده است.
هنوز علی را ندیده بودم، ولی با تعریف های اقای بختیاری متوجه شدم که علی فرد ایده آل من است.
بار اول علی و مادرش آمدند. خیلی ساده گفتند که از چه خانواده ای هستند و چه سختیهایی کشیده اند و چه دارند و چه می خواهند. حرفهای آنها به دلم نشست. مادر علی تاکید کرد هرچه زودتر مراسم عروسی برگزار شود.
گفتم:هنوز سالگرد برادرم نشده. باید صبرکنید.
گفت:ما که نمیخواهیم جشن طاغوتی بگیریم. این همه شهید داده ایم، مملکت در جنگ است، علی یک رزمنده است.
این حرفها راضیمان کرد. پدرم #عاشق رفتار علی شد.
بعداز چند روز مراسم بله برون برگزارشد. من در مدرسه بودم و نتوانستم از اول مراسم در مجلس باشم. وقتی رسیدم، پدرم گفت:صدهزارتومان مهر در نظر گرفته ایم و یک جلدکلام الله مجید. مادر علی خواست خانه اش را پشت قباله ات بیندازد که علی نگذاشت و گفت خانه مال مادرش است. هر وقت او خانه دار شد، سه دانگش را به اسم تو میکند.
چیزی نگفتم. چون به این حرفها فمر نمیکردم. برای من صداقت، تقوا و حیثیت علی مهم بود که او همه را داشت...✨
👇👇👇
❤️چشمانت را باز کن لبخندی بزن ..
میسازی تـــو با همان لبخند ،
اول صبـحت ،
بهتریـن روزم را ..
بر لعل لبت ؛
غنچہ ی #لبخند چہ زیباست
دل در هوسِ خندہ ی تو
غرق نیاز است . . .
لبخند #طُ را
چند صباحی است که ندیدم
یکبار دیگر خانه ات آباد
#بخند...
#بخند_دل_ما_تنگ_همین_لبخند_است ...
#سردار_حاج_قاسم_سلیمانی
#سلام_ظهرتون_مزین_به_لبخند_شهدا
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
چشمانت را باز کن لبخندی بزن ..
میسازی تـــو با همان لبخند ،
اول صبـحت ،
بهتریـن روزم را ..
بر لعل لبت ؛
غنچہ ی #لبخند چہ زیباست
دل در هوسِ خندہ ی تو
غرق نیاز است . . .
لبخند #طُ را
چند صباحی است که ندیدم
یکبار دگر خانه ات آباد
#بخند...
#بخند_دل_ما_تنگ_همین_لبخند_است ...💔🍂
#سردارحاج_قاسم_سلیمانی
🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#خنـــــد😁
-ﺍﻭﻣﺪﻡ ڪﺎﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﺮﺍ ﻓﺮﺩﺍ🤾♂
.
.
.
..
-خیلی محڪم و بلند ﺍﻧﺪﺍﺧﺘمش☄
- ﺍﻓﺘﺎﺩ واس ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ😂
-ﺍوﻧﻘﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ الان🤣😁🤪
#لبخنـــــد😌
-وقتے ایات توبھ نازل شد. شیطان، سپاهش را جمع ڪرد و گفت: پیشنهادی دهید ڪه بتوان انسان را از توبه منصرف ڪرد.
-هرڪس چیزی گفتـــــ.تا اینڪه وسواس خناس گفت: تسویف !!🤨👺
-تسویف یعنے فردا فردا ڪردن! ڪھ یکی از ڪلیدهای پرکاربرد حیله های شیطان برای بازداشتن از رشد و تکامل انسان است!
-کلیدی که شیطان 👹با وعدھ های بی اساس کار خیر را به تأخیر مے اندازد•••
-مولوی می گوید:
-هین مگو فردا، که فرداها گُذشت
-تا به کلی نگذرد ایام کشتـــــ⌛
-مولے علـــ🌸ــی ؏ مے فرمایند:
-فریب خدعہ ها و نیرنگهای شیطان را نخورید که او درصدد است تا شما را به تسویف بکشاند،
- چرا که او در ڪمین هلاڪت و نابودی شماست.
📚بحارالانوار، ج 81 ، ص 100
#خنـــــد😁
-تو فیلم 🎥عروسی هیچ جا نیستی ها
-ولی دوثانیه ڪه داری
-در ماس موسیرو🥣 لیس میزنی😋
با ١٧ تا افکت و صحنه آهسته و … عڪست افتاده !!😑😰🤣
#لبخنـــــد😌
-شخصی خدمت امام حسین ؏ رسیدو گفت:
-من مرتکب گناه مے شوم و اراده ام برای ترک گناه ضعیف استـــــ.😖
-امام در پاسخ فرمودند:
- پنج ڪار را انجام بدھ بعد هر گناهی خواستی مرتڪب شو:
-۞ از رزق خدا استفاده نکن و هر گناهی خواستی بکن!
-۞از حڪومت خدا بیرون برو و هرگناهی خواستی بکن!
-۞یک جای خلوت که کسی در آن نباشد پیدا کن!
-۞وقتی فرشته مرگ خواست جانت را بگیرد او را از خودت دفع ڪن!
-۞زمانی که ملڪ دوزخ خواست تو را وارد جهنم کند مقاومت ڪن و داخل نشو!
-خداوند در قران ڪریم میفرمایند:
❇️الم یعلم بانّ اللھ یری❇️
-ایا گمان نمے کند ڪه خداوند او را می بیند!!!!!
📷دوربینهای خداوند در حال ڪارند📷
#خنـــــد😂
-روزی حکیمی شیر خطرناکی را دید🦁😨😨
-ولی شیر خطرناک ان حکیم را ندید😐😂
-خب خداروشڪر بخیر گذشت😁
-صلوااااااات ختم کن😂😂
#لُبخنـــــد😌
-صلوات پاڪ کن گناهان ماست ودر روایات است، هر ڪس بر پیامبر صلوات فرستد گناهانش بخشیده میشود:
-مَن صلّی عَلَیَّ مَرّة لَم یَبقِ مِن ذُنوبِه ذَرّه
پیـامبر رحمـــــ♡ـــــــــــــــتﷺ
-شخصی از پیامبر(ص) پرسید:
- صلواتـــــ فرستادن امّت، ارسال تحفهای است به نزد شما،
-آیا از جانب شما تحفهای براے ایشان خواهد بود؟
-آن حضرت فرمود:
-«امروز، صلوات امّت بر من، تحفهای است از ایشان برای من
-و فردا، تحفه من براے ایشان، در بهشت خواهد بود.
#خنـــــد😂
-منو اینجوری نگاه نکنید !
-خعلیا حاضرن به خاطرم بمیرن..
-همین ظهری...
-یکی پیام داده بود:
-حاضرم بمیرم ولی ریختتو نبینم😂😂
#لبخنــــــــــد
-وقت تنگ بود و پیروزی عملیات بستگی به عبور نیرو ها از میدان مین داشت. -قاسم با شجاعت تمام خودش را روی سیم خاردارها انداخت
-و بچه ها را به حضرت زهرا (س) قسم داد تا از روی کمر او عبور کنند.
- قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا و یکے از
شهدای دفاع مقدس ماستـــــ.
-امام جعفرصادق ؏ می فرمایند:
-أَجْوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِه وَ مالِهِ فی سبیل الله تعالی.
-سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.
📚مستدرک، ج ١١، ص ٨
https://eitaa.com/joinchat/2486829132Cfab708a06c
#خند😂
یه بار بابام زنگ زد گفت شام میای خونه؟
گفتم نه و بعدش برای اینکه غافلگیرش کنم رفتم خونه.
-از در که اومدم تو، بابام سیخ کبابو
انداخت زیر کابینت؛
-گفت دروغگو دشمن خداست؛ بعدش پا شد پنیرو از یخچال برداشت.😐😂😂
#لبخند😌
-پیش از عملیات خیبر، با #شهیدزینالدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم رفتیم یک مهمانخانه.
-وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
-بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم سر میز.
-آقا مهدی همین طوری روی سجاده نشسته بود، مشغول تعقیبات.
-بعد با تبسمی شیرین آمد نشست.
-غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است.
- خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم -سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
- امام صادق ؏:
-اگر آدمیزاد در غذای خود جانب اعتدال را رعایت کند، هرگز بیمار نمی شود.
https://eitaa.com/joinchat/2486829132Cfab708a06c
#عاشقانه_های_شهدا
#بزرگ_مردان_کوچک
#نوجوان_شهید
#رضا_میزائی
تیم #تخریب رفت که یه معبر باز کنه تا نیرو های گردان بتونن یه تک شبانه به دشمن بزنن...
از سیم خاردار که گذشتن و وارد میدان مین شدن پای یکی از بچه ها رفت روی مین #منور...
مین #منور منطقه رو روشن میکرد و باعث میشد همه عملیات لو بره،از طرفی بیش از هزار درجه سانتیگراد حرارت داره و حتی کلاه آهنی رو #ذوب میکنه...
حتی نمیشه بهش نزدیک شد
تا بقیه رفتن فکری کنن دیدن این #نوجوان غیرتی که سوختن رو از مادر یاد گرفته خودش فورا دست به کار شد...
کلاهش رو انداخت روی مین و خوابید روش
شکمش آب شد، بدنش میجوشید...
#پلاکش هم آب شد
اشک گوشه ی #چشم ما و #لبخند گوشه ی لب او...
معبر زده شد و #عملیات با موفقیت انجام شد...
💢 #مادر #لبخند بزن
دیگر #دلتنگیهایت به
#پایان رسید...
.
📷 حین رفتنمون واسه بدرقه اومده بود رو ایوون ایستاد.گفتم حاج خانم لبخند بزن میخوام عکس بگیرم.به زبون محلی گفت :
▫️هِی وَچه ، مِه خَنده رِه احمد محمد شِه هِمراه بَوِردِنِه ...(( خندهی من و احمد و محمد با خودشون بردن ...)) بعدش آروم خندید و من عکس گرفتم...#شادی روح #مادر #شهیدان احمد و محمد #یوسفی #صلوات.🍂
.
#مادران_آسمانی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄