🌷
#پرواز_با_دو_شهید....🕊
🌷زمانی، ديدگاه پتروشيمی بصره عراق روی مناطق و نيروهای ما ديد و نفوذ داشت و منطقه را با سلاحهای سنگين و بمبهای شيميايی زير آتش میگرفت. دستور اجرای عملياتی صادر شد؛ شهيد صياد شيرازی گفت: «نمیشود يكطوری پتروشيمی بصره را بزنيم كه آنها چند روز مشغول شوند و نتوانند ما را ببينند؟»
🌷بنده از شهيد «عباس بابايی» دعوت كرده بودم به قرارگاه كربلا بيايد؛ برای اولين بار كه او را ديدم، درجهای روی دوشش نگذاشته بود. او خود را معرفی كرد؛ در جلسه شهيد صياد گفت: «بررسی كنيد كه آيا میشود پتروشيمی بصره را با هلیكوپتر زد؟» شهيد بابايی گفت: «اگر شما با هلیكوپتر زديد، پشت سرش ما با هواپيما میزنيم.» بنده گفتم: «با خلبانهای ورزيده در پايگاه هوايی كرمانشاه صحبت كنم و ببينم اين امكان وجود دارد؟»
🌷با ستوان «نظری» در اينباره صحبت كرد[م] و او گفت: «اگر شرايط جوی طوری باشد كه سايت بتواند هدف را قفل كند، میشود آنجا را زد.» خلبان جلوتر از ما حركت كرد تا منطقه را ببيند؛ من، شهيد صياد و شهيد بابايی در هلیكوپتری به دنبال هواپيمای جنگی پرواز كرديم. صياد خيلی علاقه داشت آنجا را ببيند. به عباس بابايی گفتم: «جت سواری خوبه يا هلیكوپترسواری؟» او خيلی متواضعانه گفت: «پرواز با هلیكوپتر سختتر به نظر میرسد.»
🌷روز اول عمليات، گرد و غبار باعث شد سايت نتواند هدف را قفل كند؛ همان شب باران باريد و به همين دليل گرد و غبار خوابيد و سايت هلیكوپتر مسلح توانست در روز دوم هدف را ببيند و قفل كند. خلبان هلیكوپتر كبری تا يك كيلومتری و حتی ۵۰۰ متری هدف پيش رفت و به پتروشيمی بصره شليك كرد و هدف را زد. سپس چند ثانيهای مانور داد و گفت: «دقيقاً به هدف شليك كردم.»
🌷به قرارگاه كربلا برگشتيم؛ شهيد عباس بابايی بلافاصله سوار جيپ شد و به پايگاه رفت؛ ۴۵ دقيقه بعد با دو فروند هواپيمای اف۵ درحالیكه نيروهای صدام مشغول تخليه مجروحان بودند، همان منطقه را بمباران كرد و حدود يك هفته خيال شهيد صياد شيرازی از بابت ديدگاه های دشمن راحت بود.
راوی: امير سرتيپ دوم خلبان محمد طاعتی در دوران دفاع مقدس افسر عمليات هوانيروز بود كه بعد از دفاع مقدس مسئوليت معاونت اطلاعات عمليات هوانيروز را بر عهده گرفت.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🦋