eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۹) 📝 .............. 🌸 از محبت آنها و کریم و فرمانده لشکر هم
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۱۰) 📝 ............... " ..."🌸 🌾 این عده همه مان را ساکت کرد و بعضی نگاه ها را به طرف هم کشاند و لبخندها را محو کرد و سکوت را غلیظ تر و عجیب تر و مرموزتر. طوری که احساس کردم باید چیزی بگویم و گرنه ممکن است این سکوت به بغض یا چیز دیگر تمام شود. اما نتوانستم. 🌹 من آن روز , آن ساعت, آن لحظه به خدای حسین قسم , هیچ چیز نتوانستم بگویم. اگر می گفتم , دیگر نمی توانستم تو چشم نیروهام نگاه کنم و دستورشان بدهم. همین طور نگاه شان می کردم.... *** .... 🌾 چشم هامان به در کتری بودکه مثل اسپند روی آتش وَر می جهید بالا و بخار آب را در خودش می پیچاند. من که تمام هوش و حواسم پیش آن عدد بود و اینکه آخری اش افتاد به من و اینکه : چرا من ؟ کریم هم ساکت بود و علی هم . اما صدای قُل قُل نگذاشت. بی حوصله تر از همه مان علی بودکه نیم خیز شد و فتیله چرا را کشیدپایین و گفت : این بیچاره که خودش را هلاک کرد از بس زد تو سرو کله خودش. بلند شد و گفت : قربان غریبی ات بروم عزیزم ! الان خودم فدات میشم.😊 یک شیشه جا مربا پیدا کرد و آمد کتری را کج کرد و یک چایی آلبالویی برای خودش ریخت و حَظّ کرد و گفت : جانمی هی به این می گویند مردافکن.😋 به کریم گفت : بدهم خدمتت؟ کریم ساکت بود. گفت: ببین چه لَه لَهی می زند بیچاره . می گوید من از آن کهنه دم های تازه جوشم که جان می دهم برای.... کریم گفت : آخر در این گرما کی چایی می خورد که من بخورم؟😏 علی گفت: من.😊 کریم گفت : تو اگر با حال بودی، اگر معرفت داشتی ،اگر شهردار خوبی بودی ، یک لیوان آب می دادی دست بچه ها تا هم دعات کنند هم بگویند بابا این علی هم زیاد سیم هاش قاطی نیست، از خودمان است. علی گفت : تو جان بخواه ، آب چی چیه ، کیه که بدهد. کریم گفت: می بینی؟😠 شانه بالا انداختم . لبخند هم زدم. علی گفت : اصلا یک لیوان آب چیه، بگو یک پارچ، کیه که بدهد.😐 کریم گفت : روت را بروم بچه . برو کم بلبلی کن.😠 علی گفت : شوخی کردم بابا. آن لیوان را بده بروم برات آب بیاورم. کریم گفت از کجا؟ علی گفت: چه حرفها می زند. خوب معلوم است دیگر. از همین بغل ، از رودخانه...🙃 کریم تا این حرف را شنید ، چوبی را که پشت پتو قایم کرده بود ، برداشت و پرت کرد طرف علی و علی مثل فرفره از چادر زد بیرون... ☄کریم غُرغُر کرد و سر تکان داد و به من گفت : می بینی؟ و بلند گفت : مگر دستم بِت نرسد.😠 🌸..... @Karbala_1365