『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک
❤وبرای #سلامتی #عشق بخوان:
🍃🌸اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ
عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة
وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى
تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🌸🍃
💕#ذکر #تعجیل #فرج #رمز #نجات #بشر
است.💕
❣ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود❣
💚اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَـــرَج💚
نوشتیم #بسیجی
کوفیان خواندند لباس شخصی نظام
نوشتیم #شهید
کوفیان خواندند مزدوران نظام
نوشتیم امام خامنه ای
کوفیان خواندند رهبری
نوشتیم جمهوری اسلامی
.کوفیان خواندندجمهوری ایرانی
هر کس بخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند...
گر کرب و بلا نبوده ایم، حالا هستیم
گر شام بلا نبوده ایم، حالا هستیم
ای مردم عالم همگی گوش کنید
تا آخرخون مطیع رهبر هستیم...
#مرزبانی
🍃❤️
@Karbala_1365
📎 کلام شهید
#صـبورباش و لبــخند بزن، حتی اگر مانند مـن فـرمانده باشی و تـمام بچه هایت پـــرزده باشند.❣
🌷 #شهیدحسن_انتظاری🌷
@Karbala_1365
YEKNET.IR -Rasuli.mp3
3.06M
💐میگن از صف شکن معرکه ها بگو میگم حیدر
💐میگن از اسدالله ولی الله بگو میگم حیدر
🎤مهدی رسولی
👏 سرود
🌺 #هفته_وحدت #میلاد_پیامبرص
🌺 #محمد_رسول_الله
غصه اش را محو در چشم سیاهت می کند
خوش به حال |آمنه| وقتی نگاهت می کند...
#پیامبر_مهربانم❤
...♡
4_5870490660292789923.mp3
3.87M
🌺 #پیامبر
#رحمه_للعالمین
#رحمت
♦️استاد عالی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#در_حوالـےعطــریــاس #قسمت_سی_و_نهم سوالی نگاش کردم که گفت: منظورم اینه که چرا دارین بهم کمک می ک
#در_حوالـےعطــریــاس
#قسمت_چهلم
.
دیگه هیچی نتونستم بگم، یاد بابا یک لحظه هم ازسرم نمی افتاد، آخ که چقدر دلم هواشو کرده بود ..
هوای دلم بارونی بود،
تو دنیای درونم بارون میبارید..
تا آخر راه رسیدن به رستوران هیچ کدوممون حرفی نزدیم و تو حال خودمون بودیم ...
.
.
.
غذامونو سفارش دادیم، عباس هنوزم تو حال خودش بود و خیره به دستای قفل شده اش که رو میز بود،
نمی خواستم انقدر تو خودش باشه،
برای اینکه از اون حال و هوا درش بیارم نگاهی به اطراف کردم و
گفتم: میگما حالا لازم نبود انقدر جای گرونی بیاییم
سرشو بلند کرد و گفت: نمیدونم، من زیاد با شهرتون اشنایی ندارم، یه بار با یکی از دوستام اومده بودم اینجا، حالا دفعه ی بعد هر جا شما بگین میریم
از میان حرفاش فقط "دفعه ی بعد " تو ذهنم پررنگ شد ..
کاش دفعه های زیادی باهم بیایم بیرون، سرشو باز پایین انداخته بود و تو فکر بود منم محو نگاهِ مرد روبروم
پرسیدم: همیشه انقدر ساکتین؟!
نگاهم کرد و با لبخندی گفت: نه، اگه بخوام حرف بزنم که پشیمون میشین از ازدواج با من!!
خنده ای کردم و به شوخی گفتم: الانم که
هنوز حرفی نزدین پشیمونم!!!
نگاهش جدی شد و پرسید: واقعا؟؟؟!
خاستم بحث و منحرف کنم داشت وارد جاهایی میشد که اصلا به مزاقم خوش نمی اومد ..
دلم نمی خواست بحث به جایی کشیده بشه که باز بره تو خودش ..
نگاهی به سمت راستم کردم و گفتم: آخش بالاخره داره سفارش مارو میاره..گشنم شد از بس حرف زدم
خندید ..
و من یقین داشتم که عطر یاسِ خنده هاش تا ابد با من خواهد بود ...
.
.
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️ رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
♥️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@karbala_1365