eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.3هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌱 📿 «خدایا‌ من نتوانستم از زندگے‌ام خوب لذتـــ ببرم، حالم‌ بد استــــ ، اخلاقم بد شده، عاشق نشدم و در خود‌پرستے مانده‌ام، روحم‌کثیف شده و دیگـر از چیزے لذتـــ نمے‌برم، درستم کن تـا باقے‌مانده زندگے‌ام را لذت ببرم» ‌ .
ای خواهرم، قبل از هرچیز، از سیاهی تو‌ می‌ترسد؛ تا سرخی من... 💫
گفتم وضاقَت‌الاِرض هواے‌زمین‌نفس‌گیرشده گفتۍ↓ لاتَخَف‌ولاتَحزَن‌اِنّا‌مُنجوکِ نگرون‌نباش نجاتت‌میدیم من‌‌دلخوش‌بہ‌وعده‌هاے‌توام @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقایسه دو پرچم در جهان 😊
👆صحنه عجیب از طلوع خورشید امروز در آسمان همدان! 😊 @de_bekhand ☺️
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگشتری که دست حاج قاسم در زمان شهادت از زبان خودش دلتنگی های ما و تو 😭 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سألني:ما هي أمنيتك؟ فظللتُ أفكر كيف يسأل المرءُ سؤالاً هو إجابته؟ پرسید که آرزوت چیه؟ با خودم فکر کردم چجور میشه یه آدم سوالی بپرسه که جواب سؤال خودش باشه؟! @Karbala_1365
یا رب! تو مرا به نفْسِ طنّاز مده با هرچه به جز توست، مرا ساز مده من درتو گریزان شدم از فتنه‌ی خویش من آنِ توام ؛ مرا به من باز مده... ❄️
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان 🌺بازآفرینی: #محمدرضامحمدی_پاشاک @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۳۶ 🍃🌸 🌱این اولین دیدارم با علی بود. در پاییز سال ۶۲ . ما رفتیم جنوب و او ماند. لشکر #ثارالله
۳۷ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🌷در گرما گرم آموزش وتمرین، هم وارد میدان شد. تجربه های او در پشت جبهه آنقدر بود که به آسانی بتواند سوارکار شود. علی برای اولین بار بود که در عملیات شرکت میکرد. دست کم من نشنیده بودم که در عملیات بزرگی شرکت کرده باشد. علی جوان خود ساخته ای بود. کار کرده و رنج برده بود. خیلی از امکانات مارا نداشت اما خدا دل بخشنده ای به او داده بود و طبعی بلند. سرگرسنه روی زمین گذاشته بود ولی دست نیاز به طرف کسی دراز نکرده بود. در آن شرایط سخت بفکر همسایه های بی بضاعت بود. تعریف میکردنذ پدر علی یک ماشین اصلاح داشت. بعداز فوت او، علی ماشین را به همسایه اش داد، چون چندتا پسرداشت و باید به سلمانی می رفتند. خدا چنین دلی به او داده بود. یقین دارم که اگر دستش می رسید بیشتر کمک میکرد کما اینکه بعدها این کار را کرد. علی ظاهری آرام و شاد و درونی پرآشوب داشت. وقتی به کارهایش نگاه میکردی می دیدی طوفانی در درونش برپاست که هرگز آرام نمیگیرد. شاید به همین دلیل بود که او را بیکار نمی دیدم. چه در روزهای آرام جبهه و چه در وقت عملیات. در طرح و عملیات پیک فرمانده بود. برای شناسایی می رفت، سلاح برمیداشت و می جنگید. کار مهندسی بلد بود. موقعیت جغرافیایی نظامی را می شناخت. بعدها معروف شد به آچارفرانسه. طرح سنگرسازی او در هور جان چندین رزمنده را نجات داده بود. در مرحله تثبیت عملیات ، عده ای در ماندند. از جمله حمیدشفیعی و علی. سرزمین عجیبی است. گاهی آنقدر زیباست که روح خسته آدم را آرام میکند و گاهی آنقدر زشت است که شجاع ترین آدم را به وحشت می اندازد. آب سبز آن آدم را در فرو می برد پ باتلاق آن در کابوس. هور هرگز قابل اعتماد نخواهد شد. بچه ها در این سرزمین جادویی دو عملیات بزرگ انجام دادند: و .🌷 پس از بدر عده ای در آنجا ماندند. سنگر انفرادی داشتند، ولی روی تلّی از نی و آب وگِل. بچه هایی که اینجا خدمت میکردند مدام در خطر بودند. عراقیها از دکلهای سر به فلک کشیده آنها را زیر نظر داشتند و گرا می دادند. اگر هواپیما حمله نمیکرد، خمپاره که می آمد. 👇👇👇