eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
902 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
  🌷بعد از مدت ها را دیدم . شروع به گلایه کردم. گفتم همه کسانی که به سپاه رفتند یک سر و سامانی گرفتند، فلانی و فلانی که هم دوره تو بودند، هر وقت از کنار رد می شوم، می بینم میلگرد و آجر خالی کرده اند و دارند خانه می سازند. هم از سپاه موتور گرفت... تو چرا هیچ کاری برای خودت نمی کنی، باری برای خودت بر نمی داری؟  سرش را پائین انداخت. گفت: مگر من رفتم توی سپاه و زمین بگیرم که حالا عقب افتاده باشم. همین هم که در سروستان گرفتم با پول کارگری خودم گرفتم. من نه یک سانت زمین از گرفتم نه چیز دیگری!  گفتم: حداقل به فکر پدر و مادرت باش.  خندید و گفت: نگران آنها نباش به زودی زود پدر و مادرم مــــی شوند. منظورش را از بیمه شدن نفهمیدم، خداحافظی کرد و رفت. آخرین دیدارم با امیربود. هفته بعد، خبر شهادت و در کربلای 4 آمد و با شهادت خودش، دنیا و آخرت پدر و مادرش را بیمه کرده است. 🌷🍃🌹🍃🌷  
🍂 بچه‌های ما در ۴ واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در ۴ گذشتند.
دهه هشتادیا نوجوونیتونُ مفت نفروشید.... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادمان_شهدای_طلائیه💚
اینجا همونجاییه ک گفتن هیچکس اومدنش بدون نیست دونه دونه رو میریم در خونه هاشون دعوت نامه میدیم(:💔
میگفت: سر پُست بود، تنها، ساعت ۲ تا ۴ صبح، وقت ، سر خاکریز. رفتم پست رو ازش تحویل بگیرم دیدم تیر خورده تو پیشونیش افتاده کف سنگر. خیلی دلم سوخت؛😔 تنها بود شد، کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره. از بیرون نمی‌رفتم از فکرش. شب خوابشو دیدم! گفتم خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی. گفت: فقط بگم تیر که خوردم، قبل از اینکه بخورم کف سنگر، افتادم تو دامن امام !😍 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄