eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
905 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
| ، منطقه‌ای بیابانی در شمال غربی  و جنوب شرقی استان ایلام است. منطقهٔ ، سرزمین شن‌های روان است که در بخش جنوبی آن، شن‌های روان بیشتر است به گونه‌ای که حرکت کردن بر روی آن بسیار سخت و طاقت‌فرساست. فکه یکی از محورهای اصلی حملهٔ ارتش بعثی به محور شمال بود. پس از عملیات  ـکه به آزادسازی بخش اعظمی از منطقهٔ غرب شوش انجامیدـ منطقهٔ هم‌چنان در اشغال نیروهای عراقی باقی ماند. در ۶۱/۱۱/۱۷  در جنوب فکه انجام شد و رزمندگان ایرانی توانستند با شکستن خطوط پی‌درپی ارتش عراق به عمق آن نفوذ کنند، اما بر اثر مقاومت شدید عراقی‌ها، رزمندگان ایرانی به مواضع قبلی بازگشتند. این سرزمین علاوه‌بر آن‌که محل شهید شدن تعداد قابل توجهی از ایرانی است، شاهد شهید شدن سه فرماندهٔ بزرگ جنگ «ابراهیم هادی، حسن‌باقری و » نیز بود. فکه تا آخر جنگ در دست نیروهای عراقی باقی ماند و برخی هم‌چنان در میدان‌های مین باقی ماندند. شادی روح شهدا صلوات🌷 ------------------------ 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از زانیار
سلام رفیقای گلم ممنون میشم نظری پیشنهادی داشتین مطرح کنید واسه بهتر شدن کانال و چون به ایام راهیان‌نور نزدیک میشیم خاطره و دلنوشته‌ی داشتین واسه بنده حقیر بفرستین تا به اسم خودتون تو کانال بزاریم... یاعلی ... خادم‌کانال‌شهدای‌کربلای‌۴ من‌اینجام👇👇👇 @gomnam_66
〔💚🔗〕 به‌فکر‌مثل‌شهدا‌مردن‌نباش به‌فکرمثل‌شهدا زندگی‌کردن‌باش!🌿 شهید‌ابراهیم‌هادی . . . . 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
Part01_سه روایت از یک مرد.mp3
18.42M
کتاب «سه روایت از یک مرد» روایت‌گر خاطراتی متفاوت و خوانده‌نشده از 🥀دانشجوی شهید🥀 🌹سیدحسین علم الهدی🌹 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 زیر ذره‌بین ماموران بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.» 🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهه‌های دفاع حق علیه باطل شتافت. 🌹 حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهج‌البلاغه فراگرفته‌ام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس می‌کنم که روز پرداخت نزدیک است و به‌زودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.» 🌹شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «یونس شریقی»، «جمال دهشور»، «قاسم نیسی»، «حسن بوغدار»، «حسین احتیاطس» و... . حسین گفت: «بچه‌ها! آب گرم داریم؟» دوستش گفت: «آب گرم می‌خواهی چیکار؟» گفت: «می‌خواهم حمام کنم». ♦️دوستش با تعجب پرسید: «تو این سرما؟» و بلافاصله اضافه کرد: «فردا عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند می‌شود. خاکی می‌شوی.» گفت: «می‌دانم.» دوستش گفت: «و با این حال باز می‌خواهی حمام کنی؟ مگر قرار است بروی تهران؟» زد زیر خنده. از ته دل می‌خندید. آن‌قدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: «فردا به تهران نمی‌روم، به جای مهم‌تری می‌روم.» «کجا؟»، « ملاقات‌خدا». 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』