eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
884 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید بری, نه! محضِ رضایِ خدا نگو دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز سنگ صبور من, نرو از پیشم ای عزیز زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟ مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟ یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟ یک روح واحدیم, شعاری که داشتیم ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟ از حال و روز من که شما با خبرتری! گریه نکن محدثه, غمگین نکن مرا با رفتنت غریب تر از این نکن مرا با درد دنده های شکسته جدال کن تقصیر دست بسته ی من شد, حلال کن دل گرمی علی, به نظر زود می روی! نه سال شد فقط, چقدر زود می روی بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن زهرا بمان و زینب مان را عروس کن غصه به کار دل, گره ی کور می زند خیلی دلم برای حسن شور می زند زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی! فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟ دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد در باغ میوه هایِ دلت, سیب نوبر است این کربلایی از همه شان مادری تر است حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد پیراهن حسین شنیدم, تمام شد باشد برو قبول, علی بی پناه شد باشد, قرار بعدی مان قتلگاه شد باشد برو که کرببلا گریه می کنیم باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم *وحیدقاسمی* @seyedjavadezaker
وقتی گره های بزرگ به کارتون افتاد ، از خانم فاطمه زهرا( س) کمک بخواید. گره های کوچیک رو هم از شهدا بخواید براتون باز کنن... ❤️🌹 💔 🍂🏴
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#حدیث_عاشقی 💔
بى شک مظلوم ترين فرد تاريخ است آنکه شب ها يک تنه بدون سلاح با يک لشکر مى جنگد ... (ع) 💔
🌷 باور نمی کنم که نهانی و بی صدا با دست های خویش کفن می کنم تو را سر می کنم بدون تو با آه سینه سوز شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣می‌گفت: من ‌دوست ‌دارم ‌وقتی شهادت بیاد دنبالم‌ ڪه شهادتم ‌بیشتر از موندنم برا بقیه اثر داشته باشه.. ❣اونجا بود ڪه فهمیدم بعضی ها هستند تو مرگ‌ و زندگیشون.. دنبال‌ِ عاقبت ‌به خیری بقیه هستند..! حتی وقتی دیگه تو این ‌دنیا فانی نیستند..! ✨.. ♥️♡ @Karbala_1365
گاهی آدم دلش می گیره که هیچ جوری آروم نمی شه و تنها جایی که ارامش می اره بهشت زهراست
🔴نقطه ی عطف مراسم دیشب بیت رهبری فقط اونجا که حاج مهدی سلحشور تو حضور رهبری گفت: باید حاج قاسم رو میدادیم تا بعضی ها بفهمن، حاج قاسم رو دادیم ولی باز بعضی ها نمیفهمن، و مردم یکصدا فریاد زدن: مرگ بر سازشگر 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ حدیث 😭😭👇 💠آثار وعواقب بی توجهی به نماز💠 ✍رسول خدا (ص) فرمود: ای فاطمه جان! هر کسی از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد،خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می سازد. (شش مورد در دنیا، سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت) 🔶 اما آن شش بلایی که در دنیا دامنگیرش می شود: ①⇜ خداوند برکت را از عمرش می برد. ②⇜ خداوند برکت را از رزقش می برد. ③⇜ خداوند عز و جل سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند. ④⇜ هر عملی که انجام می دهد پاداش داده نمی شود. ⑤⇜ دعایش به آسمان نمی رود. ⑥⇜ بهره ای از صالحین برای او نیست. 🔶 اما آن سه بلایی که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد: ①⇜ ذلیل از دنیا می رود. ②⇜ هنگام مرگ در حال گرسنگی خواهد بود. ③⇜ تشنه از دنیا خواهد رفت، اگر چه آب نهرهای دنیا را به او بدهند . 🔶 اما آن سه بلایی که در قبر دامنگیرش می شود: ①⇜ خداوند ملکی در قبر برای او می گمارد تا او را زجر دهد. ②⇜ قبرش برای او تنگ خواهد شد. ③⇜ گرفتار ظلمت و تاریکی قبر خواهد شد. 🔶 اما آن سه بلایی که در روز قیامت گرفتارش خواهد شد: ①⇜ خداوند ملکی را موکل می سازد تا او را با صورت بر زمین بکشد، در حالی که خلایق تماشا می کنند. ②⇜ محاسبه اعمالش به سختی انجام می شود . ③⇜ خدا به نظر لطف به او نمی نگرد و برای اوست عذاب همیشگی. 📚 مسند فاطمه الزهراء، ص235 ‌‌‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‏لحظه ی حمله به خانه ی حضرت زهرا در تئاتر ببینید چطور مردا غیرتی میشن و ...! ‎ #مظلوم_مادر #بی_کس_ما
🥀▪️🥀▪️🥀 ☑️پرسش: چرا حضرت علي علیه السلام بعد از مرگ حضرت زهرا سلام الله علیها از قاتلين انتقام نگرفتند❓ 🔘پاسخ: چند دليل را ميتوان بيان کرد: 1. 📌اول اينکه حضرت علي يار و همراهي براي قيام يا انتقام نداشتند . روزي اشعث بن قيس گفت: يا علي! چرا شمشير نکشيدي؟ علي(علیه السلام) به او فرمود: همه اهل بدر و پيش کسوتان مهاجر و انصار را به کمک خواستم ولي از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير و از اهل بيت خودم هم کسي نداشتم که با آن بتوانم حقم را بگيرم چون حمزه در احد به شهادت رسيد و برادرم جعفر هم در موته شهيد شد و کسي برايم نماند مگر دو نفر ذليل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقيل. به خاطر نبودن يار و ياور حقم را گرفتند.»(1) پس حضرت ياوري براي انتقام نداشت. 2. 📌حضرت علي براي بقاي دين مامور به صبر بود. امام على(علیه السلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: «اگر مى‏خواهى نام پدرت‏[رسول الله(صلی الله علیه و اله)] همچنان باقى بماند، بايد صبر كنيم». براساس روايتى ديگر، امام على(علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم، اگر خطر نابودى دين و بازگشت كفر و پراكندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمى‏كردم». (2) 3. 📌مصلحت سنجي که حضرت علي داشتند و سعي ميکرد اوضاع جامعه اسلامي آرامش خود را داشته باشد اتفاقات مهم سياسي و ضد ديني در آن برهه به وجود امده بود لذا حضرت مصلحت ديد دست به قيام نزند اين تحولات عبارت بود از خطر مرتدين، ظهور پيامبران دروغين، خطر حمله روميان و... لذا حضرت علي علیه السلام مصلحت را در سکوت داشت و دست به قيام نزد. 🔹در نهج ‏البلاغه نيز مى‏خوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آورده‏اند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. عاقبت ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد، نزديك‏تر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى‏ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى‏ديدم ميراثم را به غارت مى‏برند».(3) 📌 آرى، حضرت على(علیه السلام) درانتقام از ظالمان و غاصبان کاري نکرد، تا زحمت‏هاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و... به هدر نرود. ايشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداري کرد تا اصل اسلام باقى بماند. پي نوشت: 1. بحارالانوار، ج 29 ص 465 ح 55 2. بحارالانوار، مجلسى، ج 32 ص 61 3. نهج البلاغه خطبه 3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان 🌺بازآفرینی: #محمدرضامحمدی_پاشاک @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۲۵ 🍃🌸 ❣علی میدانست که شهید میشود، ولی مردانگی کرد و رفت. من یک ماه با او زندگی کردم. از چهارما
۲۶ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همسرشهید) 💠 🍂❣ 🍃یک ماه ونیم طول کشید تا به مرخصی آمد. در این مدت یک هفته صدایش را نشنیده بودم. رفته بود و به تلفن دسترسی نداشت. ولی نامه فرستاده بود. اگر حجب و حیای زن مسلمان مانع نشود، خود آن نامه ها یک کتاب هستند. 🍂پاییز بود که آمد. برایم روسری خریده بود. ❤️ قبل از هرچیز پرسیدم:چندروز مرخصی داری؟ خندید. گفتم:خنده ندارد. خدا دل شما را بزرگ کرده، از او بخواه به ما هم صبر بدهد. گفت:معذرت میخواهم. می دانم که اذیت میشوی ولی چاره ای نداریم. سه روز ماند. هر روز می رفتیم گردش. شده برای نیم ساعت. گفت:لباس ساده بپوش. گفتم:خودت می پوشی، راضی نمیشوی ، میخواهی من هم عین تو باشم؟ گفت:زن وشوهر باید مثل یکدیگر باشند. وگرنه به درد هم نمیخورند. ماباید ساده بپوشیم و بخوریم. بی تکبرباشیم و به داد مردم برسیم و.... اسم من است و اسم تو . باید مثل (ع) و (س) زندگی کنیم. در جواب سوالهای من حرفهایی می زد که دهانم بسته میشد. بامهربانی حرف میزد و منطقی جواب می داد. حرفهایش ریشه در قران و احادیث داست.یک مدت رفته بود قم و درس طلبگی خوانده بود. آنقدر حدیث و روایت بلد بود که از شمار خارج بود. بی وضو نفس نمی کشید. تاکید داشت به نماز جماعت. عاشق مسجد جامع بود. میگفت من را به یاد روزهای سخت زندگی ام می اندازد. اگر گرفتار میشد، پابرهنه می رفت مسجدصاحب الزمان(عج)، دو رکعت نماز میخواند و حاجتش را میگرفت...✨ زندگی کردن با او خیلی شیرین و آسان بود. بعضیها در خانه کج خلقی میکنند.عیب و ایراد میگیرند. زن را به حساب نمی آورند و... کاش علی یکی از این خصوصیات را داشت تا اینقدر دلم نمی سوخت. اگر یک بار تشر می زد یا غذا را پس میفرستاد، راحت می توانستم فراموشش کنم. من ندیدم ذره ای نان را حیف ومیل کند یا دری را محکم ببندد. نشنیدم سلامی را بی جواب بگذارد. بچه ها را می دید دلش غش می رفت. دوستشان داشت،هیچ؛ احترامشان هم میکرد. 👇👇👇
۲۷ 🍃🌸 بعداز سه روز رفت و یک ماه ونیم دیگر ماند و باز سه روز در ماند و رفت. بار آخر حال و هوای دیگری داشت. عین مرغ سرکنده به این سو و آن سو می رفت. داشت وداع میکرد و من نمی دانستم. سفارشها میکرد. به مادرش گفت:فاطمه را تنها نگذار. رفتیم به دیدار خانوادت شهدا. سری به محرومان زد و چیزی برایشان برد. این سه روز ، را متلاطم دیدم. دیگر سکوت کرده بود. چشمانش نمدار بود. گفت سختی در پیش داریم. گفتم:برای شما دعا میکنم. گفت:نتوانستم رضایتت را جلب کنم. اگر ماندم، جبران میکنم و اگر نه که حلال کن. زندگی را سخت نگیر. می توانی سروسامان بگیری. گوشهایم را گرفتم . گفت:حرف ناحق نمی زنم. گفتم:شما به ما ظلم میکنید. برای اینکه مدام از خودتان حرف می زنید. ماهم انسانیم و هزار آرزو داریم. علی را روانه کردم و چشم دوختم به در. خسته و غمگین و مضطرب روز را به شب می رساندم. خوابهای بدی می دیدم و زاری کنان بیدار میشدم. می ایستادم به نماز. گفتم:خدایا آماده نیستم. خبر شروع عملیات را از رادیو شنیدم. به گمانم دو روز گذشته بود. ۴. صحبت از محور و جزیره بود. از کنار تلفن تکان نمیخوردم . پدرم آمد او را ناراحت و گرفته دیدم. پرسیدم خبری شده؟ جواب سرراستی نداد. اصرارکردم. گفت چندنفراز بچه ها شده اند. گفتم علی هم بین آنهاست؟ گفت که دیگر این حرف را نزنم. بعد اقای کرمی و همسرشهیدضیاء عزیزی به خانه مان آمدند. دلهره ام به اوح اعلاء رسید. یک هفته بود که از علی خبری نداشتم. بعد مادر علی آمد. اورا هم دلنگران دیدم. اقای کرمی و خانم ضیاء رفتند. رادیو را پیش کشیدم. چیزی دستگیرم نشد.... 👇👇👇
۲۸ 🍃🌸 🍂🕯 آنشب من و مادر علی تب و تاب دیگری داشتیم. خواب به چشممان نمی آمد. دم صبح مادرعلی سراسیمه از خواب پرید و گفت:درخواب سیدنورانی را دیده که ساک علی را به او داده و رفته. بنده خداسرش را به گلخانه تکیه داده و خوابیده بود. صبح خبرشهادت علی را شنیدم.💔🌹 فریاد زدم و بی هوش شدم. وقتی نفسم جاآمد، عده ای را اطرافم دیدم. گفتم من را به معراج شهدا ببرید. وقتی به طرف معراج حرکت کردم، یاد روزی افتادم که برای دیدن برادرم رفتیم. خیال نمیکردم به دیدن علی میروم. دنبال روزنه ای میگشتم تا بازشود و علی را ببینم و فریاد بزنم که علی زنده است.😭 راه معراج آن روز طولانی ترین راه دنیا بود. اول مادرعلی رفت و او را دید و برگشت. انتظار داشتم بگوید اشتباه شده. اما دیدم به سرو سینه می زند و خدا را شاهد میگیرد که علی را با نان حلال بزرگ کرده، سختیهاکشیده. زیر بازویم را گرفتند و من را پیش علی بردند. رویش را باز کردند. علی، به عینه لبخند زده بود....🌹❣ پیشانی اش زخمی شده بود. دنیا دور سرم چرخیده و بی هوش شدم. آرزو کردم چشم باز نکنم و همراه علی بروم. شهر دگرگون شده بود. مردم دورتا دور معراج ایستاده بودند. به علی گفتم:روا نبود به این زودژ تنهایم بگذاری. ماقول و قرار داشتیم، پس چه شد؟ مادرش آرامم کرد. گفت:علی راضی نیست اینطور زاری کنی. همسریکی از شهدا گفت که قران بخوانم. قران به دست گرفتم و بناکردم به خواندم. 🌷 را همراه ۲۵شهید به مسجد صاحب الزمان(عج) بردیم. پدر شهیدعزیزی علی را زیر پای برادرم دفن کرد. قران شد مرهم دل سوخته ام. عهد کردم علی را شاد کنم. طولی نکشید که دلم آرام گرفت. اما میسوختم. باید میسوختم و دم نمی زدم. شیون من روح علی را آزرده میکرد. قران خواندم و از علی خواستم شفاعتم را در روز حساب بکند. مانده ام تا آن روز....🕯🍂 @Karbala_1365