اردیبهشتم در تب ِ پاییز ، گم شد
در برگ ریزان های وهم آمیز، گم شد
هی دانه دانه دانه گل های انارم
در بادهای وحشی و یک ریز، گم شد
انگورهای آبدار ِ تاک هامان
در خمره های از تهی لبریز، گم شد
تاریخ من با آخرین اسطوره هایش
بین غبار لشگر چنگیز گم شد
فریادهای ِ سینه ی مشروطه خواهم
پشت سکوت ممتد تبریز ، گم شد
من ماندم و ماه و شبی یلدایی اما
ابری رسید از راه ماهم نیز گم شد
دیوانه ای با کفش های وصله دارش
در کوچه ی عشقی خیال انگیز گم شد
#حسنا_محمدزاده
فكر ميكنم رگ قطور گردنم
امتداد لولۀ تفنگهاست
فكر ميكنم كه تيلههاي چشمهام
غلتخورده لابهلاي دست سنگهاست
فكر ميكنم تمام كودكان جنگ،
نسخههاي ديگر تن مناند
فكر ميكنم
پردههاي خانههاي منفجرشده،
تكّههاي دامن مناند.
#حسنا_محمدزاده
کاشانهی شعر
اخبار و اطلاعات ادبی کاشان
@Kashane_poem