سلام و اموال خدیجه است از نهایت همکاری و صداقت خدیجه پرده برمیدارد.
فرزندان خدیجه
در تعداد فرزندان حضرت خدیجه، میان مورخان اختلاف است. به گفته مشهور ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه، شش فرزند بود.
1- هاشم؛
2- عبدالله، به این دو «طاهر» و «طیب »میگفتند...؛
3- رقیه؛
4- زینب؛
5- امکلثوم؛
6- فاطمه.
رقیه بزرگترین دخترانش بود و زینب، امکلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیه قرار داشتند. پسران خدیجه پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله، بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کردند. گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت کردند.
وصیت خدیجه
حضرت خدیجه سلام الله علیها سه سال قبل از هجرت بیمار شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه، «اما علمت ان الله قد زوجنی معک فی الجنه؛ آیا میدانی که خداوند تو را در بهشت نیز همسرم ساخته است؟!».
آنگاه از خدیجه دلجویی و تفقد کرد؛ او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود. چون بیماری خدیجه شدت یافت، عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را بکاربردی. در خانهام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی. عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید. و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره کرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر او فریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیرملایم و زنندهای داشته باشد.
اما وصیت سوم را شرم میکنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض میکنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: «نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو مادرم میگوید: من از قبر در هراسم؛ از تو میخواهم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی».
پس فاطمه زهرا سلام الله علیها از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله غسل و کفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل در حالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: «ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم».
وفات خدیجه سلام الله علیها
خدیجه در سن 65 سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شخصاً خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچهای که جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود، کفن کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه اشک میریخت، دعا میکرد و برایش آمرزش میطلبید. آرامگاه خدیجه در گورستان مکه در «حجون» واقع است.
رحلت خدیجه برای پیغمبر صلی الله علیه و آله مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد صلی الله علیه و آله احترام میگذاشتند و از آزار وی خودداری میکردند.
پیامبر اکرم (ص) و یاد خدیجه
رسول خدا صلی الله علیه و آله با این که بعد از رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها با زنانی چند ازدواج کرد؛ ولی هرگز خدیجه را از یاد نبرد. عایشه میگوید: هر وقت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله یاد خدیجه میافتاد، ملول و گرفته میشد و برای او آمرزش میطلبید. روزی من رشک ورزیدم و گفتم: یا رسول الله، خداوند به جای آن پیرزن، زنی جوان و زیبا به تو داد.
پیغمبر صلی الله علیه و آله ناگهان برآشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود: خدا شاهد است خدیجه زنی بود که چون همه از من رومیگردانیدند، او به من روی میکرد؛ و چون همه از من میگریختند، به من محبت و مهربانی میکرد؛ و چون همه دعوت مرا تکذیب میکردند، به من ایمان میآورد و مرا تصدیق میکرد. در مشکلات زندگی مرا یاری میداد و با مال خود کمک میکرد و غم از دلم میزدود.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه کودکی خردسال بود، نزد پدر آمد و گفت: یا رسول الله امی؛ مادرم کجاست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: خدایت سلام میرساند و میفرماید: به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در کاخ طلایی که ستونش از یاقوت سرخ است.
امشب شب روضه است،فقط اجازه بدید یه اشاره بکنم،ببرمت در خونه خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها،راوی خود این خانمه،در مجالس المتقین آورده این حدیث رو، خانم حضرت خدیجه سئوال کرد از آقا رسول الله یا رسول الله میشه برا من از قیامت و از حساب و کتاب روز قیامت بگید،یه وقت دید آقا رسول الله شروع کرد گریه کردن،این بی بی طاقت گریه پیامبر رحمتُ لِلعالمین رو نداره،عرضه داشت آقا جان مگه من حرف بدی زدم چرا دارید گریه می کنید ،فرمود:نه خدیجه جان،تو منو یاد دریای رحمت پروردگار انداختی ،حالا که سئوال کردی برات میگم،روز قیامت بنده رو میارن،میخوان محاسبه کنن اعمالش رو،یک به یک یاداوری میکنن،یادته فلان روز فلان ساعت فلان کار رو انجام دادی،جایی نیست اونجا کسی بخواد بگه،نه،من نبودم،این حرفها مال این دنیاست،عرضه میدارد آن بنده،بله خدای من یادمه،فلان کار رو یادته بله یادمه،هی یک به یک میرسه،تا یه جاهایی میرسه که این بنده وقتی ازش سئوال میکنن،سرش رو پایین میندازه،شرم میکنه«امام صادق علیه السلام فرمود:برا این شرم و خجالت،که شاید از اون عذابه خیلی دردناک تر باشه،اگه انسان تو این دنیا سر به کوه و بیابان بذاره،جا داره،»سر به زیر میندازه،ندا میرسه چیه ؟چرا سرت رو پایین انداختی؟میگه:خدایا حیا میکنم،خطاب میرسه تو که لعین و پستی از من حیا میکنی،من با این کرامتم از تو حیا نکنم،خطاب میرسه،این گناهای بنده ی من رو،بین دو حیای ندامت و کرامت بپوشونید،دستور میده میگه بنده ی من رو ببرید.پیغمبر گریه میکرد،اما یه گریه هم مثل فردا آقا رسول الله،بالا سر بستر خانمی که همه ی عمرش رو صرف دین خدا کرده،پیغمبر گریه میکرد،بعضی وقت ها مادرها با دخترها بیشتر و راحت ترند،رفیق ترند،راحت میتونه حرفاشو بزنه،لذا خانم خدیجه حیا کرد بخواد به پیغمبر بگه،فرمود:فاطمه جان تو به بابات بگو،من دیگه هیچی ندارم از مال دنیا،یه کفنم ندارم،بگو پیغمبر اون جامه ای که،بر تن میکرد،وحی بر او نازل میشد،با اون جامه ای که عبادت خدا رو میکرد،من رو با همون دفن کنه ،کفنم کنه،وقتی خانم حضرت زهرا پیغام مادر رو آورد،پیغمبر خیلی گریه کرد،خیلی اشک ریخت،
پاکی ، زلالی ، مثل دریایی ، خدیجه تاج سر زنهای دنیایی خدیجه
تو همسر محبوب من بودی و هستی همخانه ام در عرش اعلایی خدیجه
من بارها با دیدن تو جان گرفتم از بسکه آرام و شکیبایی خدیجه
تو هستی خود را برایم خرج کردی در آسمان عشق یکتایی خدیجه
شایسته تر از تو زنی بین عرب نیست تو مادر اُم ابیهایی خدیجه
@asharmadahiii
اللَّهُمَّ زَیِّنِّی فِیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ اسْتُرْنِی فِیهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفَافِ
وَ احْمِلْنِی فِیهِ عَلَی الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ وَ آمِنِّی فِیهِ مِنْ کُلِّ مَا أَخَافُ بِعِصْمَتِکَ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِین[1]
اللَّهُمَّ زَیِّنِّی فِیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ ؛ خدایا در ماه رمضان مرا بدو چیز زینت بده؛ یکی: ستر و دیگری؛ عفاف
ستر یعنی؛ گناهان مردم را مخفی کن، دنبال عیوب خویشتن باش، خوشا بحال بنده ای که به عیب خودش می پردازد و به عیوب دیگران کاری ندارد [2]. اگر رفیق شما عیبی دارد به کسی نگو! این عمل شما از مصادیق غیبت است و اعمال چهل روز را از بین می برد [3].
همچون مگسان تو بر پلیدی منشین
شما مثل زنبور عسل باشید [4]؛ که فقط روی گل ها می نشیند؛ مثل مگس نباشید که بر رو پلیدی ها می نشیند؛ دوست شما اگر بدی دارد؛ بدی او را نبین؛ صفات خوب او را ببین [5]؛ انقلاب خوبی های فراوانی دارد؛ بعضی ها مثل مگس فقط روی بدی های آن دست می گذارند؛ شما خوبی های آن را هم ببینید. اگر بدی هم می بینید؛ این بدیها هم از خودمان است و مربوط به انقلاب نیست؛ مراجع تضعیف انقلاب را جایز نمی دانند؛ اگر تو انقلابی هم نباشی تضعیف انقلاب جایز نیست؛ اگر کسی علیه انقلاب حرف بزند و انقلاب تضعیف شود و آمریکا بیایید مطمئن باشید وضع ما بدتر می شود، بر فرض که انقلاب ما بدی هم داشته باشد، باز بهتر است از تسلط آمریکا بر ما بدتر از همه بدی هاست.
اگر کسی می گوید آمریکا بهتر است؛ بخاطر عوامی اوست؛ کسی که عاقل است؛ کسی که اهل مطالعه است؛ اینطور حرف نمی زند؛ شما مگر اوضاع عراق و دیگر بلاد مسلمین و دنیا را نمی بینید؛ آنها کجا امنیت دارند؟!.
مطلب پیشنهادی
چگونه از آسیبهای خانه نشینی طولانی در امان باشیم؟
یقینا اگر آمریکا بر ما مسلط شود دمار از روزگار مسلمین در می آورد؛ خدایا این انقلاب ما را به انقلاب حضرت مهدی (علیه السلام) متصل بفرما.
ادامه دعا
خدایا مرا به ستر زینت بده؛ مرا طوری قرار بده که دنبال عیب مردم نباشم؛ در حدیث آمده است: خوشا بحال کسی که عیوبش او را از پرداختن به عیب های دیگران باز داشته است. [6]
وَ الْعَفَافِ
عفاف به معنی؛ گناه نکردن است؛ و انسان عفیف؛ به معنی کسی که که اهل گناه نیست.
وَ اسْتُرْنِی فِیهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفَافِ؛ خدایا؛ به من دو لباس بپوشان؛ لباس قناعت و لباس کفاف؛
کفاف به معنی؛ راضی بودن به معاش بقدری که زندگی انسان بگذرد به قول مردم « آب باریکه » داشته باشد.
طلب روزی به قدر کفایت
رسول خدا در مسیری به گله گوسفندان رسیدند و به شبانی فرمودند: کمی شیر بیاورید؛ شبان مقداری شیر برای ایشان آورد و حضرت برای او دعا کردند، که خدایا به قدر کفاف به او روزی بده.
باز در جای دیگر حضرت از شبان دیگری در خواست مقداری شیر کردند؛ ولی آن شبان امتناع کرد و نیاورد؛ حضرت برای او دعا کردند؛ که خدایا به او مال و ثروت بده.
اصحاب تعجب کردند؛ و گفتند چگونه است که برای اولی که شیر آورد حضرت آنطور دعا کرد و برای دومی طلب مال و ثروت نمودند!؟
حضرت فرمودند: دعای حقیقی همان دعای اول بود؛ که برای او از خدا طلب روزی به قدر کفاف نمودم؛ چراکه مال زیاد اسباب زحمت آدمی است. [7]
فضل و بخشش علما
در باره شیخ محمد حسین زاهد، گفته اند؛ که کسی برای ایشان یک کیسه برنج آورده بود؛ ایشان به اندازه یک کاسه برنج از آن کیسه برداشتند و گفتند: همین مقدار برای امشب کافی است؛ و امر کردند که بقیه این برنج را به فقراء بدهید.
در قدیم مردم شب به شب غذا تهیه می کردند؛ اینطور نبود که برای چند ماه غذا در منزل ذخیره کنند! از خدا به قدر کفاف روزی بخواهید؛ ثروت زیاد خوب نیست؛ البته نداری هم خوب نیست . خلاصه اهل قناعت باشید.
شعر:
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را [8]
درحدیث داریم « عَزَّ مَن قَنَع و ذَلَّ مَن طَمع » [9] قناعت انسان را عزیز میکند ؛ امثال شیخ محمد حسین زاهد ؛ که اهل قناعت بود ؛ عزیز بودند . روزی که ایشان رحلت کرد [10] تشییع جنازه با شکوهی برگزار شد به طوری که از مسجد جامع تهران تا ابن بابویه مردم پیاده او را حمل می کردند آن هم با آن جمعیت فراوان . همه این امور بخاطر اخلاقیات بالای ایشان بود که یکی از آن خصال صفت قناعت بود.
روزی مرحوم شیخ محمد حسین زاهد، مقداری ماست تهیه کرده بودند که با همسرشان بخورند؛ متوجه بوی غذا دیگری می شوند؛ از ایشان سئوال می کند که شما غذای دیگری هم درست کرده اید؟! همسر ایشان جواب داد، بله غذای ساده و مختصری مهیا کرده ام. ایشان گفتند: پس یکی از این دو خورش را بیاور و از هر دو غذا میل نکردند؛ هر کسی که اهل قناعت باشد عزیز است.
ایشان از وجوهات استفاده نمی کردند، کار می کرد و روزی خودش را در می آورد تا می توانید از سهم امام نخورید، خود من هم الان از سهم امام استفاده نمی کنم.
وَ احْمِلْنِی
فِیهِ عَلَی الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ؛ خدایا مرا اهل عدل و انصاف قرار بده
رفتار متواضعانه آیت الله شیخ حسین کبیر
مرحوم آیت الله شیخ حسین کبیر[11] وقتی برای خرید به قصابی می رفت به قصاب می گفت: از همان گوشتی به من بده که به همه می دهی؛ با اینکه ایشان مجتهد بود، خرید منزل را هم انجام می داد؛ به نانوایی هم که می رفت، تا آخر صف می ایستاد تا افراد جلوی او نان نمی گرفتند؛ ایشان نان نمی خرید؛ ایشان از اولیاء الهی بودند. این صفت ایشان بخاطر عدالت او بود.
وَ آمِنِّی فِیهِ مِنْ کُلِّ مَا أَخَافُ؛ خدایا از هرچیزی که از آن می ترسم در امانم بدار
بِعِصْمَتِکَ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِین
به عصمت خودت؛ به حفظ خودت؛ به نگهبانی خودت قسم که مرا از امور مورد ترس نگهداری کن و دعاهای امروز را در حق من مستجاب کن.
منبع: سایت حوزه
-----------------------------------
پی نوشت:
[1] - إقبال الأعمال ص : 142
اللهم زین لی [و ارزقنی ] فیه الستر [زینی فیه بالستر] و العفاف و استرنی فیه بلباس [و ألبسنی فیه لباس ] [الصبر و] القنوع الفضل و الکفاف و حلنی فیه بحلی و الإنصاف [و نجنی فیه مما أحذر و أخاف ] بعصمتک یا عصمة الخائفین [برحمتک یا أرحم الراحمین]
[2] -رک: مستدرک الوسائل ج : 1 ص : 116
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی بَعْضِ خُطَبِهِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاس
[3] -رک: مستدرک الوسائل ج : 7 ص : 322
جَامِعُ الْأَخْبَارِ، عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَی صَلَاتَهُ وَ لَا صِیَامَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ
وَ عَنْهُ ص قَالَ مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَی صِیَامِهِ
[4] - آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار ج 8 173
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: مؤمن چون زنبور عسل است، پاکیزه خورد و پاکیزه نهد و بیفتد و نه شکسته شود و نه تباه گردد و در شعب بیهقی است از مجاهد که با عمر از مکه تا مدینه همراه بودم و از او نشنیدم حدیثی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله باز گوید جز اینکه: مؤمن چون زنبور عسل است اگرش همراه باشی سودت دهد و اگرش مشورت کنی سودت دهد و اگرش همنشین گردی سودت دهد و همه کارش سود است و زنبور عسل هم همه کارش سود است
[5] - منقولست که حضرت عیسی علیه السّلام با حواریون گذارشان بر مرده سگ لاغر اندام بیمار و متعفنی افتاد، حواریّون گفتند: عجب سگ متعفنی است! آن حضرت فرمود: عجب دندانهای سفیدی دارد، کنایه از این که غیبت نکرده و دندانهایش سفید مانده، پس شما هم غیبت نکنید تا دهانتان کثیف نگردد (در باطن)
« ارشاد القلوب- ترجمه مسترحمی ج 2 ص 80 »
[6] - مستدرک الوسائل ج : 1 ص : 116
[7] - رک: کافی ؛ ج 2 ص 140
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ رَفَعَهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَاعِی إِبِلٍ فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ فَقَالَ أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَیِ وَ أَمَّا مَا فِی آنِیَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ فَحَلَبَ لَهُ مَا فِی ضُرُوعِهَا وَ أَکْفَأَ مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِ- رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ وَ قَالَ هَذَا مَا عِنْدَنَا وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ وَ دَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ بِحَاجَتِکَ بِدُعَاءٍ کُلُّنَا نَکْرَهُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ مَا قَلَّ وَ کَفَی خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَ أَلْهَی اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَاف
[8] - بوستان سعدی؛ مثنوی
[9] - گنج حکمت یا احادیث منظوم ص: 53 ؛ صد کلمه قصار مولی امیر المؤمنین از حاج شیخ عباس قمی صفحه 46 ترجمه: عزت یافت کسی که قناعت کرد، و ذلت یافت کسی که طمع ورزید
از طمع بگذر که ذل من طمع
رو قناعت کن که عز من قنع
هر که از درد طمع باشد علیل
در بر خلق جهان گردد ذلیل
کس بسرقت گر برد اموال تو
سخت دیگر گون شود احوال تو
هر جفا از بهر او داری روا
از غل زنجیر و زندان بلا
هست در چشم تو او خوار و ذلیل
خواهش از خنجر بران قتیل
چون طمع بنموده در اموال تو
بر فنای او رود آمال تو
گر تو هم اهل طمع باشی چو آن
نزد مردم بیوفا راستی بدان
[10] -وفات ایشان در بیست و دوم محرم ، 1372 هزار و سیصد و ه
فتاد و دو قمری واقع گردید.
[11] - مرقد ایشان در حرم حضرت معصومه بالا سر مزار مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری قرار دارد. @asharmadahiii
یا رب ز گناه خویش شرمنده منم
بر هر چه عقوبت است زیبنده منم
غفار تویی، غنی تویی، الله تویی
بد کار منم، گدا منم، بنده منم
الهی با تو دارم گفتگویی
بسویت آمده بی آبرویی
من آن نا خوانده مهمان تو هستم
همان که بار ها پیمان شکستم
چو ماه رحمت و بخشندگی شد
گدا سوی تو با شرمندگی شد
ز عصیان سینه من تنگ باشد
همه اعمال من نیرنگ باشد
به دل حال مناجاتم نباشد
قبول تو عباداتم نباشد
نماز و روزه من بی حضور است
ز درگاهت دلم بسیار دور است
نبردم دست خود یک بار سویت
شبی خود را نکردم رو برویت
سر شک از دیدگان جاری نکردم
برای آخرت کاری نکردم
ولی باز آمدم با سر به زیری
که یک بار دگر دستم بگیری. @asharmadahiii
تو کریم اهل بیتی ، نور چشم مصطفایی
تو عزیز جان زهرا ، پور حیدر مجتبایی
تو سبط احمدی ، تو نور سرمدی
در این ماه خدا ، حسن خوش آمدی
حسن جانم حسن
******
ای گل سبز ولایت ، یا حسن جانم فدایت
سائل کوی تو هستم ، جان زهرا کن عنایت
عزیز مصطفی ، به عالم مقتدا
ز لطف و مرحمت ، نظر کن سوی ما
حسن جانم حسن
******
تو گل باغ ولائی ، حجت و نور خدائی
زینت دوش پیمبر ، مظهر لطف و صفائی
تو جان حیدری ، گل پیغمبری
عزیز فاطمه ، به عالم سروری
حسن جانم حسن
******
رهنمای خلق عالم ، عاشقانت را معینی
ای امام مهربانم ، تو شفیع المذنبینی
ز پا افتاده ام ، به تو دل داده ام
عنایت کن شها ، که من درمانده ام
حسن جانم حسن
******
تو همه لطف و صفایی ، معدن جود و سخایی
پسر ارشد زهرا ، نور چشم مرتضایی
همیشه دست ما ، به دامانت حسن
همیشه چشم ما ، به احسانت حسن
حسن جانم حسن
امشب به جمع خوش خطان خوش خط و خالی آمده
مصر ملاحت را بهین یوسف جمالی آمده
کنعان یثرب را عیان پیچیده عطر یوسفی
بر خانه یعقوب دین ابرو هلالی آمده
گردون دین را اولین کوکب پس از خورشیدو ماه
باچهره ای رخشنده ای بدرکمالی آمده
آئینه صدق وصفا انگیزه مهرو وفا
سبط رسول مصطفی حیدرمثالی آمده
خَلقش حسن خُلقش حسن نامش حسن سیماحسن
یعنی سرتا پا حسن احسن جمالی آمده
شکرشکن لعل لبش جانیخش در دادسخن
شیرین زبان شیرین بیان شیرین مقالی آمده
بحرمکارم را محیط فخر اکارم را مدار
برخاندان هاشمی فرخنده فالی آمده
ازنسل اولاد خلیل نفس پیمبر را سلیل
ازجانب رب جلیل صاحب جلالی آمده
امشب سرای فاطمه رشک بهشت عدن شد
چون زینت باغ جنان باگل جمال آمده
باشور وبهجت خانه مولا چراغانی شده
ماهی حسن رخسار باغنزو دلالی آمده
لبخند نازش عقده زهرا زدل وا میکند
خندان به آغوشش گل فرخنده فالی آمده
درجشن میلاد حسن «تائب» همی خواهد صله
چون سائلی بر درگه صاحب جلالی آمده
ای ماه آسمانیِ ماه خدا! حسن
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن
روز نخست نقش جمال تو را کشید
نقاش حسن با قلم ابتدا حسن
از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت کوهها و پس ابرها حسن
ترسم از این که عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس که دیده در تو جمال خدا حسن
از کائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن
افکنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسههای پشت هم مصطفا حسن
روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن
از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است
دردی که با دعای تو گردد دوا حسن
باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن
جسم مسیح نه که روان مسیح هم
میگیرد از تبسم گرمت شفا، حسن
گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق کند اکتفا حسن
گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس که داده بوسه دهان تو را حسن
یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب
یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن
وقتی که جای دست خدا میشوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن
باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن
باید نبی زیارت حُسن تو را کند
در لالهزار وحی به صبح و مسا حسن
زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن
گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟
ای گوشهای ز خاک تو عرش عُلا حسن
روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟
جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن
صلح تو کرد روز معاویّه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن
از بامداد اول خلقت تو بودهای
بنیانگذار نهضت کرب و بلا حسن
آل نبی تمام کریمند و تو شدی
مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن
خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملک وجود آمده مهمان سرا حسن
عمری اگر که بند ز بندم جدا کنند
حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن
وهابیان به زائر تو راه بستهاند
سد میکشند دور مزار تو، یا حسن
بیچارههای کوردل پست، غافلند
دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن
دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو کیست صاحب خلق خدا؟ حسن
سوگند میخورم به خدا نیست ناامید
هر کس که آورد به تو روی رجا حسن
دست بریدۀ پسر کوچکت بس است
در حشر بر نجات همه ماسوا، حسن
هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
شهر یثرب شده وادی طور
علی و فاطمه شاد و مسرور
نیمه ماه درآمد ماهی
که شده بیت ولایت پر نور
بداده هدیه. خدا بر حیدر
به دنیا آمد دردانه پیغمبر
به دریای دین. بود او گوهر
ببوسد روی چون مه او را مادر
حسن یا مولا حسن یا مولا(۲)
حسن یامولا حسن حسن یامولا(۲)
مدینه از قدمش محشر شد
محو رخساره او حیدر شد
امشب از لطف خدای داور
فاطمه دخت نبی مادر شد
ماهستیم ذره. حسن خورشیده
ولای او در سینه ما جاویده
دوباره نوری. به دل تابیده
علی با دیدن روی او خندیده
حسن یا مولا. حسن یا مولا
حسن یا مولا حسن حسن یا مولا
عاشقان ولایت عیده
برعلی آمده نور دیده
پسر ارشد زهرا آمد
این پسر بر همگان امیده
گل زهرا و رخش چون ماه است
برای اهل عالم چراغ راه است
عزیزحیدر نور الاهست
خدا از عشق ما به حسن آگاه است
حسن یا مولا حسن یا مولا
حسن یا مولا حسن حسن یا مولا
آمده خیل گدایت مولا
دل من کرده هوایت مولا
باشد ای نور دو چشم زهرا
لطف وجودت بی نهایت مولا
من امشب مستم. به تو دل بستم
زطفلی مولا من عاشق تو هستم
زعالم رستم. به تو پیوستم
بگیر از لطف و کرامتت تو دستم
حسن یا مولا حسن یا مولا
حسن یا مولا حسن حسن یا مولا
شکرلله شده ام مهمانت
شاملم لطف توواحسانت
شب میلاد تو یابن الزهرا
آقاجون دست من و دامانت
شب میلادت نمودم یادت
نظر کردی و شدم حسن دلشادت
من از ولادت نمودم عادت
همیشه دارم حسن به تو ارادت
حسن یا مولا حسن یا مولا
حسن یا مولا حسن حسن یا مولا
تو گلی و من چوخارم مولا
کسی رو جز تو ندارم مولا
ای کریم اهل بیت عصمت
کن نگه به قلب زارم مولا
توچو شمعی و. منم پروانه
منم آشنای تونیم بیگانه
حسن جان هستم گدای خانه
شدم ریزه خوار سفره شاهانه
حسن یا مولا حسن یا مولا
حسن یا مولا حسن حسن یا مولا. @asharmadahiii
برصبر حسن و خوی احمد صلوات
براختر دوم امامت صلوات
خواهی که خداوندببخشد همه عصیان تورا
بفرست براین امام، بی حد صلوات
* * * *
با نام حسن به قلبها گل بزنید
با یک صلوات تا بقیع پُل بزنید
فرمود که هر وقت گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
* * * *
بر ماه تمام ماه رحمت صلوات
بر نور جمال حُسن و حکمت صلوات
در سفره ى ماه رمضان فیض حسن
بخشیده به عرش و فرش نعمت صلوات
* * * *
چون پرده برانداخت خدا را مرآت
در پرده نماند معنی ذات و صفات
از مقدم مجتبی جهان شد پر نور
بر شمس جمالش به محمد صلوات
* * * *
هنگام نزول برکات است امشب
بر مرد دلان بذل حیات است امشب
تبریک به میلاد حسن را گفتن
با ذکر شریف صلوات است امشب
* * * *
مرآت جمال ذوالمنن آمده است
بر خلق، امام ممتحن آمده است
بر روی نکویش صلواتی بفرست
چون یوسف فاطمه ، حسن آمده است
* * * *
بر چهره ى آیینه ى سرمد صلوات
بر نور دل على و احمد صلوات
در عید ولادت حسن بفرستید
بر نو گل خوشبوى محمد صلوات
* * * *
به حسن سبط مصطفی صلوات
به گل باغ مرتضی صلوات
به جگر گوش حبیبه ی حق
به گل روی مجتبی صلوات. @asharmadahiii
غرق گل شد فضا/آمده دلربا/حسن ِ مجتبی/سبط طاها
آمد آمد مقتدای همه/جان حیدر پسر فاطمه
مولا مولا یا حسن یا حسن...
نام او ذکر لب/جلوه حُسن رب/ماه ماه خدا/آمد امشب
ای فرزند عالم و عالمه/ جان حیدر پسر فاطمه
مولا مولا یا حسن یا حسن...
یار پیر و جوان/رحمت بی کران/دلبر عاشقان/یا حسن جان
نامت باشد بر لبم زمزمه/ جان حیدر پسر فاطمه
مولا مولا یا حسن یا حسن...
سید العالمین/بر نبی نور عین/ای امام ِ حسین/یا حسن جان
هستی هستی به کرم خاتمه/ جان حیدر پسر فاطمه
مولا مولا یا حسن یا حسن...
ذکر زیبای حسن جان رونق هر انجمن شد
عالمی روشن ز نور ماه سیمای حسن شد
دل اهل ولا،مصفّا آمده کریم اهل بیت،به دنیا آمده
حسن جانم حسن...
غنچه های ناز خنده بر رخ حیدر مبارک
حضرت زهرای مرضیه شده مادر مبارک
پر از خوشحالی است،کلام اهل بیت
به ما عیدی دهند،تمام اهل بیت
حسن جانم حسن...
یا حسن ای عشق رویت گوهر دریای سینه
کِی شود آیم کنار ِ تربت تو در مدینه
مدینه ای نما،همه هست مرا
تو را جان حسین،بگیر دست مرا
حسن جانم حسن...
@asharmadahiii
یا امام ِ مجتبی یا مولا یا مولا
یا مولا یا مولا یا مولا یا مولا
اَهلاً وَ سَهلاً ، ای مقتدا یا حسن ِ مجتبی
خوانم برایت اِن یکاد و هم تبارک
ولادت نورانی ات بادا مبارک
نغمه ی یاس و یاسَمَن خوش آمدی امام حسن
یا امام ِ مجتبی یا مولا یا مولا
یا مولا یا مولا یا مولا یا مولا
نیمه ی ماه رمضان شد آسمان گلباران شد
آمد به دنیا بر همه محبوب و دلبر
حیدر شده بابا و زهرا گشته مادر
نوای قلب شاد من خوش آمدی امام حسن
یا امام ِ مجتبی یا مولا یا مولا
یا مولا یا مولا یا مولا یا مولا
آمده دنیا سبط اکبر نور دل پیمبر
بیت ولایت رَشک ِ گلزار بهشت است
مِهر رخش بر ما بهار سرنوشت است
بگو چو بلبل چمن خوش آمدی امام حسن
یا امام ِ مجتبی یا مولا یا مولا
یا مولا یا مولا یا مولا یا مولا
غمی عظمی دارم به سینه در فراق ِ مدینه
کبوتر دلم به وادی اش نشسته
شدم ز دوری اش حزین و دلشکسته
روزی ِ عاشقان نما زیارت مدینه را
یا امام ِ مجتبی یا مولا یا مولا
یا مولا یا مولا یا مولا یا مولا
@asharmadahiii
.
مداحی آنلاین - دل عاشقم مقیم اهل بیته - محمد فصولی.mp3
4.84M
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
💐دل عاشقم مقیم اهل بیته
💐شامل لطف قدیم اهل بیته
@asharmadahiii
امام حسن مجتبی(ع) فرمودند:«مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدی ثَمان: آیةً مُحْکَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَی الهُدی أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًی وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیةً؛ هر که پیوسته به مسجد رود به یکی از این هشت فایده میرسد:
1ـ نشانهای استوار؛ یکی از فوائد رفت و آمد به مسجد، فهم آیات الهی است. انسان به این وسیله به درک بیشتری میرسد. اگر چه کلام وحی از اصطلاحات پیچیدۀ علمی و کلامی عرب مبرا است، اما محتوای فرا حسّی و فرا طبیعی در قرآن وجود دارد که انسان طبیعی به راحتی نمیتواند آن را درک کند و طبق حدیث فوق یکی از راههای درک نشانههای استوار، با رفت و آمد به مساجد بدست میآوریم.
2ـ دوستی قابل استفاده؛ یکی از نگاههای اشتباهی که ما به دوستان خود داریم آن است که آنها برای پر کردن اوقات فراغت و خوشگذرانی هستند. این تفکر اشتباه، در حالی است که داشتن دوست خوب میتواند بر سلامت جسمانی و روحی فرد تأثیر گذار باشد. مسجد میتواند به ما این فرصت را بدهد که دوستانی انتخاب کنیم که در سلامت روحی و جسمی با تاثیرگذار باشند و ما را به آرامش الهی نزدیک کنند.
3ـ دانشی تازه؛ دانش و دانش پژو در اسلام ناب محمدی، از جایگاه ویژهای برخوردار هستند. بیگمان ارزش انسان در آموزههای قرآنی به دانش است و انسان میتواند با رفت آمد به مسجد از دانش علمای اسلام استفاده کند و به نکات تازهای دست پیدا کند.
4ـ رحمتی مورد انتظار؛ طبق فرمایش گهربار حضرت رفت و آمد به مسجد باعث نزول رحمت الهی میشود و میتوان از مسجد به عنوان خانه رحمت یاد کرد.
5ـ سخنی که به راه راستش کشد؛ انسان با رفت و آمد به مسجد هدایت مییابد و میتواند به سعادت ابدی برسد.
6ـ سخنی که او را از پستی برهاند؛ شناخت اثرات گناه و پی بردن به عواقب آن میتواند تاثیرات زیادی در زندگی انسان داشته باشد و او را از گناه و پستی در امان بدارد.
7ـ ترک گناهان به خاطر شرم از خدا؛ انسان وقتی به خاطر شرم از خداوند گناهان خود را ترک کند به ایمانش افزوده میشود و به مرور زمان برای او ملکه میشود.
8ـ ترک گناهان به خاطر خوف از خدا؛ خوف به معنی ترس و وحشت درونی است، از این رو اهرمی درونی برای ترک گناه محسوب میشود که انسان با رفت و امد به مسجد میتواند به راحتی آن را بدست آورد.
منبع:
ابومحمد حسن حرانی،تحف العقول ص 235. @asharmadahiii
✅ #جواب_رد_به_شکم
✍روزى امیرالمومنین على علیه السلام از درب دکان قصـابى مى گذشتند که #قصاب بـه آن حضـرت عرض کرد یا امیرالمؤمنین ، گـوشت بسیـار خـوبى آورده ام ، اگر می خواهید ببرید
حضرت فرمـودند الآن پولی ندارم که بخـرم. عـرض کرد: مـن صبر می کنم، پولش را بعدا بدهید. مولا فرمود: من به شکم خـود می گویـم که صبر کند. اگر نمىتوانستم به شکم خود بگویم، از تو می خواستم که صبر کنى ، ولى حالا که می توانـم ، به شکم خود می گویم که صبر کند.
📚 ارشادالقلوب دیلمى، ابیمحمد حسن دیلمی ص۱۱۹
✍امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمود إِیَّاكُـمْ وَ الـدَّیْنَ فَـإِنَّهُ هَـمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّـهَارِ . از #مقروض بـودن و قـرض گـرفتن دوری كنید ، چـون دِین همّ و اندوه شمـا در شب 'وقـتی که به فکر بدهی ها می افتید' و ذلت و خـواری شما در روز را 'وقتی طلب كار را می بیند' در پی دارد.
📚من لایحضره الفقیه جلد ۳ ، صفحه ۱۸۲
@asharmadahiii
وقتی که با نان و نمک افطار می کرد
علی تو خونه ی دخترشه اما دلش یه جای دیگه است.
وقتی که با نان و نمک افطار می کرد
انگار که با فاطمه دیدار می کرد
هی شیر را از پیش خود می زد کنارو
هی دخترش با چشم تر اصرار می کرد
بابا بعدعمری اومدی خونم،یه شب افطار کن.چرا لب به غذا نمی زنی؟ دخترها خوب می فهمند من چی می گم. دختر وقتی باباش می آد خونه می خواد تمام عالم رو تو سفره جلو باباش پهن کنه.اما این بابا با همیشه و هر شب فرق می کنه. حال دیگه ای داره علی امشب. یا اباعبدالله من میگم باز امیرالمؤمنین دو سه ساعت با دخترش بود.باز لااقل دو لقمه با دخترش غذا خورد. رقیه تا چشم باز کرد دید آتیش همه جارو گرفته،گفت:بابام کجاست بی خداحافظی رفت؟ بگذرم،اینها تلنگره که تو اشکت بیاد،روزیه
در آسمان انگار
همه ی روضه من با این کلمه ی آسمانِ. چی علی تو این اسمان می دید هی می اومد تو حیاط، هی دست رو دست فشار می داد؟انگار یه گمشده دشت.
در آسمان انگار چیز تازه می دید
با اشک دیده چشم را خونبار می کرد
امشب ز شب های دگر مظلوم تر بود
این را اذان وقت سحر اقرار می کرد
امشب شبِ کیه؟یا فاطمه
آن پهلوانی که غرورش را شکستند
انا الیه راجعون تکرار می کرد
نمی دونم وقتی شمشیر و زدند،زخم سی ساله ی علی چه طوری دهن باز کرد؟ و اِلا علی مردی نبود از یه ضربه بناله، زمین بخوره. زخم زخم شمشیر نبود، علی یه روز نود تا از این زخم ها خورده بود ،خم به ابرو نیاورده بود،این زخم زخم جیگر علی بود،تازه شد. حالا روضه بخونم برات: هی اومد امشب تو آسمون نگاه کرد، هی زیر لب می گفت: اِنّا لِلَّه وَ اِنّا الیه راجعون. همیشه روضه منتظر یه گریزیه،منتظر یه تیکه است. روضه ی امشب من پر از گریزه. هر جا به دلت نشست داد بزن،حقش رو ادا کن. بسم الله : امروز هی به آسمون نگاه کرد. این به آسمون نگاه کردن علی سابقه داره؛ علی سی سال قبل هم یه بار به آسمون خیره شد، کی به آسمون نگاه کرد،آی روضه فهم ها؟اونی شبی که می خواست فاطمه اش رو زیر خاک بذاره، دیدن هی می ره تو قبر، خدایا چه کنه علی؟ کسی که مضطر میشه نگاه به آسمون می کنه،آدم وقتی می مونه چه کنه،وقتی مُستأصل میشه به آسمون نگاه میکنه. خدایا چه کنم،چه خاکی به سرم کنم، سی سال قبل می خواست زهراش رو تو قبر بذاره،هی به آسمون نگاه کرد،اون جملات معروف رو گفت: أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ. مال اون شب علی بود. دیگه علی غصه هاش پایان نداره،شبش پایان نداره. بعد سی سال دوباره به آسمون خیره شد. یعنی می خواست بگه خدا یعنی دیگه تموم شد؟ امشب شب راحتی علیِ. خیالم راحت باشه دیگه کار تمومه؟ علی شب مدینه به آسمون خیره شد حرف هاش رو زد، شب کوفه به آسمون نگاه کرد حرف هاش رو زد. "بیاجلوتر" من یه آقایی می شناسم کربلا. چند بار حسین کربلا به آسمون خیره شد،چند جا هی ابی عبدالله به آسمون نگاه کرد. من یه دونه اش رو بگم؟ یه دونه اش رو که من و کشته، ابی عبدالله کجا به آسمون نگاه کرد. گفتم یه مرد کجا به آسمون نگاه می کنه؟ وقتی که مضطر و مستأصل بشه. علی تنهایی می خواست زهرا رو دفن کنه، هی به آسمون نگاه کرد،سحر نوزدهم هی به آسمون نگاه کرد. حسینم کربلا وقتی قنداقه ی خونی رو زیر عبا پنهان کرد. دیدن یه قدم میره، خدا چه کنم؟ مادرش داره نگاه می کنه. حسین........... همه امشب به یه حاجتی اومدند، من امشب اسم شیرخواره رو آوردم،بیرون نگی من مریض دارم،این تو و قنداقه ی علی اصغر. آی مریض دارا،گرفتارا... یه جمله دیگه بگم: دیگه کی به آسمون نگاه کرد؟ هر کی تا حالا ناله نزده،حیفه،صدات رو فرشته ها ضبط کنند. حسین به قنداقه نگاه کرد قنداقه تو دستش بود،گفت:خدایا داری می بینی با حسینت چه می کنند. من ببرمت جلوتر.. یه ساعت بعد یه خواهری هی خورد زمین،هی زد تو سر گفت: وامحمدا..زود حرف من و بگیر..یه نگاه کرد زینب به آسمون، دید سری به نیزه بلند است....حسین......هر کی صدا داره.حسین...... @asharmadahiii
ابوذر غفاری میگوید :روزی از روزها با رسول خدا در مسجد نماز میخواندم . سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ،ولی کسی چیزی به او نداد. دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت :خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ؛ولی کسی جوابی به من نداد. در همین حال علی (ع) که در حال رکوع بود ،با انگشت کوچک دست خود اشاره کرد . سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد . پیامبر (ص) که شاهد ماجرا بود دعایی کرد . هنوز دعای پیامبر (ص) پاپان نیافته بود که آیه ی 55سوره مائده نازل شد:انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنو الذین یقیمون الصلوه و یعتون الزکوه و هم راکعون
اینجا امیرالمومنین (ع) در رکوع انگشتر رابه سائل بخشید . آیه ای در شان امیرالمومنین (ع) نازل شد ؛ اما جان ها فدای آن آقایی که در شام عاشورا انگشت و انگشتر را با هم به دشمن خود بخشید . ساربان وارد گودی قتلگاه شده بود .
هر آنچه گشت بر اطراف آن تن بی سر
غنیمی دگر آنجا نیامدش به نظر
وز آن شهید به خون غرقهاز جفای خسان
به آن ستمگر دون بود به جای این سخنان
که ای ستمگر بیدین روسیاه پلید
چو آمدی به امیدی ز ما مشو نا امید
اگر چه نیست سر بر تن و تن ملبوس
ولی نرفته ز درگاه ما کسی مایوس
بیا بیا و مرو دست خالی ای کافر
هنوز هست در انگشت من یک انگشتر
کشید خنجر و انگشتش از جفا ببرید
فکند غلغله بر ساکنان عرش مجید
برید پنجه ی آن پادشاه جن و بشر
چو اهرمن ز سلیمان ربود انگشتر
جودی
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید. @asharmadahiii
هنگامی که علی (ع) بستری شد . فرزندانش یک به یک آمدند به دست و پای پدر افتادند و قدم مبارک او را بوسیدند .میگفتند:پدر جان !این چه حالی است که از شما مشاهده میکنیم ؟کاش مادرمان فاطمه (س) زنده بود و ما را تسلی میداد ! کاش در مدینه کنار قبر جدمان رسول خدا بودیم و درد دل خود را به آن حضرت میگفتیم .
آه !از غریبی و یتیمی....امیرالمومنین (ع)نگاهش به امام حسین (ع) افتاد و فرمود : ای حسین تو شهید این امت هستی ، بر تو باد تقوی و صبر بر بلای الهی .
سر سینه ونور دو عینم/شهید خنجر اعدا حسینم
تو امروز از غم من اشکباری/خبر از روز عاشورا نداری
مرا یک زخم بر سر بیشتر نیست/ دیگر بر پیکرم زخم دیگر نیست
ولی زخم تو بیرون از حساب است/تن مجروح تو در افتاب است
مرا آب روان از شیر باشد/ تورا آب از دم شمشیر باشد
من اندر بستر راحت دهم جان/ تو روی خاک و زیر سم اسبان
مرا سر بر تن ای آرام جان است/ تو را تن بر زمین سر بر سنان است
تن من بعد مردن بی کفن نیست/تو را اندر بدن یک پیرهن نیست
مرا در خاک با عزت سپارند/ تو را روی زمین عریان گذارند
بود دست من اندر گردن تو/ببرد ساربان دست از تن تو
مرا مرهم اگر بر سر گذارند/تو را سر روی خاکستر گذارند
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید
@asharmadahiii
فرمود:حسن جان برو ببین هركی جلو در خونه هست،مردمی كه جمع شدن،همه بگو برن،كسی نمونه،امام حسن علیه السلام آمد گفت:همه برن،كسی نمونه،تشریف آوردن داخل منزل،دقیقه ای گذشت،آقا فرمودند دوباره،حسن جان برو ببین اگه كسی هست،مانده،بگو نمونند،بهشون بگو بابام گفته،كسی اینجا جمع نشه همتون برین خونه هاتون،امام حسن علیه السلام دوباره تشریف آوردند،اعلام كردند كسی نمونه،بابام فرموده همه برید،اون تعدادی كه مونده بودن همه رفتند،دقیقه ای گذشت آقا فرمود حسن جان،برو ببین اگه كسی هست،دنبال یكی داره میگرده امیرالمؤمنین علیه السلام،هی حسن رو میفرسته،بلكه اونی كه میخواد پیدا كنه،حسن جان برو ببین اگه كسی هست،بگو نمونید،اومد دم در دید همه رفتند،یكنفر سرش رو گذاشته به دیوار،در خونه ی امیرالمؤمنین زار زار گریه میكنه،آقا امام مجتبی علیه السلام فرمودن:مگه نگفتم برید،مگه نشنیدید امر بابام امیرالمؤمنین رو،فرمود همه برن،كسی نمونه،سرش رو بلند كرد ،گفت آقاجان،جانم فدای تو من نمی تونم جایی برم،همه هستیم تو این خونه است،برو به بابات بگو فلانی گفت:من نمی رم،اینجا هستم آقا،امام حسن علیه السلام برگشتند داخل منزل،عرض كردند،یاابتا،فلانی نشسته جلو در همه رفتند،هرچی بهش میگم حرف گوش نمیده،میگه من كجابرم،جایی نمیرم،جایی ندارم برم،همه كسم توی این خونه است،آقا تو اون حالت نقاهت و جراحت یه لبخندی به لبهاشون نشست فرمود:حسن جان پس برو دستش رو بگیر بیارش تو،امشب من و توام در خونه ی امیرالمؤمنین(ع)اینقدر نشستیم،دستمون رو گرفت،آورد تو،همه نشستن دور تا دور،طبیب معاینه اش رو داره انجام میده،از قول بی بی زینب بگم:
چشمان ما به سوی نگاه طبیب بود
خدایا جواب طبیب چی می خواد باشه،یه نگاه به بابام كردم
اما دل پدر نگران دل حبیب بود
بابام زیر لب هی میگفت:یازهرا،یازهرا،صحنه ی خونه ی امیرالمؤمنین رو بی بی حضرت زینب سلام الله علیها داره برات تصویر میكنه
قرآن به سر گرفته اباالفضل بی قرار
هی میگه یا الله بابامو از تو می خوام،نیمه های دل امشب بود،چشمای بی رمقش رو باز كرد،فرمود :حسن جان بگو همه از اتاقم بیرون برن،فقط بچه های فاطمه بمونن،همه از اتاق بیرون رفتن،چشمای بی رمق رو باز كرد،یه وقت ببینه عباسم دستاشو رو سینه اش گذاشته،عقب عقب داره از اتاق خارج میشه،زبان یارا نمی ده،دیگه نیرویی تو جان امیرالمؤمنین علیه السلام نیست،با دست اشاره كرد،تو كجا می ری،عزیز دلم،پسرم،بیا بنشین كنارم بابا،نشست مؤدب و دو زانو،عرضه داشت باباجان،فرمودید:بچه های فاطمه،من مادرم ام البنین ِ،كنیز زهراست،من خودم غلام بچه های فاطمه ام،فرمود:عباس جان با دل من این جور نكن،پسرم وصیت دارم باهات،دست حسین رو گرفت،تو دست عباس گذاشت،آی مردم،امام صادق علیه السلام فرموده:هر شب ماه رمضون شب زیارتی ابی عبدالله است،این شب ها هرچی می تونی برا حسین گریه كن،معولاً كوچیكتر و دست بزرگتر میسپارند،اما اینجا برعكس شد،فرمود:عباس جان حسینم رو دست تو سپردم،نكنه حسینم رو تنها بگذاری،تیر خلاص رو بزنم،این دست دیگه از دست حسین جدا نشد،تا كجا،كنار علقمه،لشكر دیدن حسین پیاده شد،یه چیزی رو از رو زمین برداشت،هی میبوسه،هی به چشماش میكشه،راوی میگه گفتم:حسین ورق قرآن پیدا كرده،جلو رفتم،دیدم دست قلم شده ی عباس،حسین.......... @asharmadahiii
آی زن و مرد امشب علی (ع) برای افطار به خانه دخترش آمد. امّ کلثوم مقداری نمک و یک ظرف شیر آماده کرده تا بابایش بخورد. امیرالمومنین(ع) تا نشست سر سفره صدا زد: دخترجان! کی دیدی بابایت سر سفره دو جور خورشت داشته باشد. بی بی ظرف شیر را برداشت علی(ع) با نان و نمک افطار کرد. آه! امشب علی(ع) گاهی قران می خواند، گاهی مناجات می کند، گاهی می اید درصحن حیاط به ستاره ها نگاه می کند و می گوید: « انّا لله و انّا الیه راجعون » یک وقت امّ کلثوم صدا زد: بابا! چرا امشب که خانه من آمدی این قدر ناراحتم می کنی؟ دختر،بابا دوست است. وای! نزدیک اذان صبح شد.علی(ع) وضو گرفت، عبایش را پوشید، عصایش را در دستش گرفت. همین که خواست از خانه بیرون بیاید دید این مرغابی ها آمدند دامنش را گرفتند. امّ کلثوم بیشتر ناراحت شد، صدا زد: بابا! خانه من زیاد می آمدی،اما هیچ گاه این مرغها چنین نمی کردند. بابا! مگر امشب خبری است؟علی! علی! علی!... آقا آمد طرف مسجد، رفت بالای مناره یک اذان دلربایی گفت: تمام مردم مردم کوفه صدایش را شنیدند. آی خدا! دیگر نمی گویم چه شد آماده اید یا نه ؟ آی زن و مرد! یک وقت دیدند زینب(س) دارد می دود، یا الله! یا الله! آمد صدا زد حسن جان! بلند شو. حسین جان بلند شو. گفتند: خواهر! مگر چه خبر است؟ صدا زد: برادرها! بلند شوید ببینید این منادی چه می گوید؟ صدا زد: برادرها! منادی دارد می گوید: مردم! علی را کشتند. وای علی کشته شد! وای علی کشته شد! شب ضربت خوردن علی(ع) است. آی علی! این شیعه هایت هنوز نمرده اند. اینها زنده اند. علاقه ات در روح ما خوابیده است. حجة بن الحسن! عمامه ام را هم بر می دارم. من نوحه خوانم، من واعظ نیستم، من روضه خوانم، من واعظ نیستم، من سینه زن علی (ع) هستم،واعظ نیستم. وای علی کشته شد! شیر خدا کشته شد! « اللهم انا نسئلک و ندعوک باسم العظیم الا عظم الا عزالاجل الااکرم بحق الزهرا و أبیها و بعلها و بنیها، سیما مولانا و سیدنا حجة بن الحسن العسکری. چهل مرتبه: یا الله! به آبروی امام عصر(عج) ما را بیامرز! پدر و مادرمان را بیامرز!
@asharmadahiii
ماه مبارک رمضان است. ماه میهمانی خدا ، ماه قرآن و دعا ؛ماه منا جات با خدا.هر چیزی را بهاری است . بهار قرآن هم ماه مبارک رمضان است .
امشب هم شب قدر ، قرآن ناطق ؛ امیرالمومنین (ع) است . شب تقدیر و سرنوشت است . اگر امشب میخواهی قرآن به سر بگیری و خدا را به قرآنش قسم بدهی ،بهتر است غریب نوازی کنی و زیر تابوت قرآن ناطق را بگیری و در تشییع غریبانه او شرکت کنی . ...
اگر خواهی که قرآن سر بگیری/برو در زیر تابوت امیری
بود تشییع جسم باب زینب/بگیر قرآن خود را برسر امشب
به قرآنت نما امشب نظاره /چرا قرآن ما شد پاره پاره
چرا آیات قرآن غرق خون است/ چرا قرآن تمامش لاله گون است
چرا قرآن ما فرقش شکسته/مگر خنجر به فرق او نشسته
چرا قرآن ما گردیده خاموش/چرا بیت علی گشته سیه پوش
یتیمان سینه را صد چاک کردند/چرا قرآن به زیر خاک کردند
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید @asharmadahiii
شکر خدا که نام علی در اذان ماست
ما شیعه ایم و عشق علی هم از آن ماست
ذکر علی عبادت مختص شیعه است
این اسم اعظم است که ورد زبان ماست
با هر نفس علی شده ذکر لبم مدام
این یاعلی همیشه رفیق لبان ماست
از یا علی زبان و دهان خسته کی شود؟
اصلا زبان برای همین در دهان ماست
شکسته باد دهانی که بی علی باز است
بریده باد زبانی که بی علی گویاست ...
*
*شب آخر عمر مولا علی ... دیگه همین ساعتا بود همه دور بسترشو گرفتن ... شب یتیمی من و تو هم هست ... چه جوری باهاش حرف زدند برات میگم ... هم دخترا آمدن ... هم حسنین اومدن ... قمربنی هاشم اینجاست همه دور بسترش حلقه زدند ...*
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
* ها!! کیه گل پرپر ؟! *
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
حرف سفر و داغ مکرر گل پرپر
*چقدر برای بچه ها تداعی شده خاطره ی شب آخر مادرشون ...*
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
حرف سفر و داغ مکرر شب آخر
اشکی شده نذر غم فاطمه سی سال
انگار شده چند برابر شب آخر
*
*اومد خدمت امام صادق علیه السلام گفت : آقاجان خضاب کردن مگر سنت پیغمبر نبوده ؟ فرمود: بله ... آقا پیغمبر خودش خضاب کرده امام مجتبی،ابی عبدالله ... اما هر چی نگاه کردم دیدم امیرالمومنین خضاب نمی کرد علتش چیه آقا؟! فرمود:از اون روزی که پیغمبر بهش فرمود : علی جان به زودی محاسنت به فرق سرت خضاب میشه حضرت دیگه با چیزی غیر از خون خضاب نکرد ... همه ی محاسنش سفید شده برخلاف پیغمبر ، که وقتی از امام صادق پرسیدند آقاجان هم پیغمبر ۶۳سالگی از دنیا رفت هم جدتون علی ؛ اما نوشتند پیغمبر فقط 17 تار موی سپید در محاسنش بود اما جدت علی همه ی محاسنش سپید شده بود ... ان شاالله هیچ وقت چه در جوانی چه در پیری خجالت ناموس نکشی ....*
***
حالا شب وصل است ولی با سر خونی
شرمنده نمانده ست ز همسر، شب آخر ...
با اشک غریبانه ی خود گفت سخن ها
از بی کسی آل پیمبر ، شب آخر ...
از کرب و بلا گفت و حکایات غریبش
از داغ برادر به برادر شب آخر ...
آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت
گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...
*شب زیارتی ابی عبدالله هستا ...*
آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت
گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...
آن شب حکایت از یزید و ملک ری بود
صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود ...
*حسین ...*@asharmadahiii
امشب در و دیوار کوفه داد می زند محراب و منبر از جگر فریاد می زند
امشب علی با فرق تا ابرو شکسته می کرد یاد همسر پهلو شکسته
امشب صحبت از یزید و ملک ری بود صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود
امشب سخن از هر دری می گفت مولا از پاره پاره پیکری می گفت مولا
امشب اجل در کوفه فتح باب می کرد بر باب شهر علم دَقّ الباب می کرد
امشب علی بوسید چشم مست عباس دست حسین را سپردی دست عباس
با سوز دل فرمود ای نور دو عینم تا زنده ای جان تو و جان حسینم
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود همه بچه های فاطمه دور بسترش جمع بودند گاهی مولا از حال می رفت ، گاهی به هوش می آمد .
فرمود عباسم گویید بیاید کنار بسترم ، ابا الفضل آمد ، عباس را بغل کرد ، چشم های عباس بوسید سفارش حسین را به عباس کرد دستهای حسین را در دستهای عباس گذاشت ، عباسم مبادا حسین را تنها بگذاری ،پسرم هنگامی که روز عاشورا شد وارد شریعه شدی مبادا آب بیاشامی و برادرت تشنه باشد 1
آری اینجا علی سفارش حسین را به عباس کرد ،آن شبی هم که فاطمه از دنیا می رفت سفارش حسین را به علی می کرد .
@asharmadahiii
شبهای آخر عمرش ، هر شب مهمان یکی از عزیزانش بود ، یک شب خانه ی امام حسن ، یک شب خانه ابی عبدالله ، شب نوزدهم مهمان ام کلثوم بود . اما می دید بابا بیرون میاد به آسمان نگاه می کند و انا لله و انا الیه راجعون می گوید .
تا صبح نخوابید علی مرتضی ، وارد مسجد شد آخرین اذان گفت ، در محراب عبادت قرار گرفت ، شروع کرد به نماز خواندن همینکه سر از سجده بر داشت آن ملعون کاری کرد صدای جبرئیل بین آسمان و زمین بلند شد :
تَهَدَّمَت وَالله اَرکانُ الهُدی وانطَمَسَت اَعلامُ التَّقی اَنفَصَمَتِ العُروَةُ الوُثقی ریال قُتِلَ ابنُ عَمِّ المُصطَفی ، قُتِلَ عَلِّّی المُرتَضی ، قُتِلَه اَشقَی الاَشقِیاء 1
تا صدای ناله ی جبرئیل را حسنین شنیدند ، سراسیمه به طرف محراب عبادت آمدند .
حسن از یک طرف می کرد زاری حسین از سوی دیگر بی قراری
بسوی خانه آوردند شه را سیه کردند از غم مِهر و مَه را
دیدند بابا در محراب ، با فرق شکافته افتاده ، خاکهای محراب را بر می دارد به زخم سرش می ریزد صدا می زند ( فزت و رب الکعبه ) به خدای کعبه رستگار شدم . زیر بغلهای بابا را گرفتند به طرف خانه روانه شدند . امیرالمؤمنین فرمود : زیر بغلهایم را رها کنید با پای خودم وارد خانه شوم ، شاید نمی خواست زینبین ( زینب و ام کلثوم ) بابا را در آن حال نظاره کنند .
بگویم یا علی حاضر نبودی زینب تو را به این حال ببیند ، راضی نبودی فرق شکافته ات را ببیند . ای کاش بودی کربلا ، اجازه نمی دادی زینب از خیمه بیرون آید . آخر زینب آمد بالای تلّ زینبیه دید یک گوشه میدان شمشیرها بالا می رود و پایین می آید ، حسینش را دارند می کشند دستهایش رو سرش گذاشت صدا زد وا محمدا ، وا علیا .
@asharmadahiii
مهتاب خوش بتاب به کاشانه ی علی خاموش گشته روشنی خانه علی
عالم سیاه پوش بود از عزای او تنها نگشت کوفه عزا خانه ی علی
باشد علی چو شمعی و اطراف بسترش اطفال خسته دل همه پروانه علی
ریز دزدیده اختراشک از غم پدر زینب که هست گوهر یکدانه علی
تاریخ شاهد است که مظلومی علی پیدا بود ز دفن غریبانه علی
گردیده در شگفت جهان و جهانیان از عزم جزم و همّت مردانه علی
امشب شب شهادت امیر المؤمنین است ، امشب برای غریبی علی گریه کنید ،از همین جا دلها را بریم خانه غم گرفته ی علی ، با بچه های علی هم ناله شویم ، شب قدر است .(یاد شهدا ،اموات ، عزیزانی که سالهای قبل بین شما بودند برای علی گریه می کنند و سینه می زدند )
امشب فرزندان علی بدن بابا را غسل دادند ، کفن کردند ، خدا بدن علی را شبانه کجا بردند ؟ آخر این بچه ها یک شبی هم در مدینه بدن مادر راشبانه حرکت دادند ، لذا داغ دلشان تازه شد .
امشب علی و فاطمه دیدار می کنند درک حضور احمد مختار می کنند
زهرا به زخم سینه ، علی با شکاف سر با هم حدیث غربت و ایثار می کنند
اما حسین و زینب و کلثوم و مجتبی با اشک چشم و خون دل افطار می کنند
بدن مطهر علی را بیرون آوردند ، زینب و ام کلثوم ضجه و ناله می کردند خواستند بیایند ابی عبدالله مانعشان شد فرمود : برگردید ،آرام باشید
آی دلها ی آماده ،شب زیارتی امام حسین ، ان شاء الله چنین شبی کنار قبر شش گوشه امام حسین عرض ادب کنیم .
روز عاشوراء وقتی عزیز فاطمه وداع آخر کرد می خواست به میدان برود زن و بچه دورش گرفتند فرمود : علیکُنَّ بالصبر : عزیزانم صبر کنید 1 ان البکاء اما مَکُنَّ : شما گریه ها در پیش دارید . همه صدا بزنید حسین جان .
@asharmadahiii