[سرو بلند گوراب ]
📗 معرفی کوتاه کتاب
کتاب رمان برگزیده هشتمین جشنواره داستان انقلاب است. ماجرا در فضای بومی و محلی یکی از روستاهای ییلاقی استان یزد میگذرد که در آن دو نوجوان همزمان با روز عاشورا همراه مردم با نیروهای رژیم شاه درگیر میشوند و این حرکت سرآغازی برای قیام روستاییان علیه ظلم و استبداد است.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
پدرم سوار بر اسب سفیدش از میانبُر وسط بیشه رفته بود و چند نفری هم که توی راه دیده بودند، میگفتند هراسان بوده، عجله داشته و طوری اسبش را تاخت میکرده انگار که یکی دنبالش کرده. هرچه منتظر شدیم پدرم نیامد. خانمآغا میگفت لابد رفته شهر که اوّل برود کارخانه و بعد هم دفتر شورای شهر. به آقاخان زنگ زدیم، اما هیچکس از او خبری نداشت. دیر آمدن و حتی نیامدن پدرم به خانه چیز بیسابقهای نبود، به خصوص تابستانها که یک پایش شهر بود و یک پا روستا. تازه این روزها مادرم مدام به او میگفت: «داری زیادی به خودت فشار میآوری»، اما پدرم همیشه میخندید و باز هم شبها تا...
#سرو_بلند_گوراب
📚 @ketab_Et
[ مرا با خودت ببر]
📗 داستان کتاب👇
این کتاب رمانی پرحادثه است که از دوران امام جواد علیه السلام روایت میشود. رمان داستانی عاشـــقانه دارد و درباره سه شخصیت بزرگ تشیع در زمانه امام جواد علیه السلام گفتگو می کند.
✂️ برشی از کتاب
ابن خالد با توجه به اندازۀ قفس گمان کرد یوزپلنگی یا توله خرسی آوردهاند تا به یکی از قصرهای دارالخلافه ببرند و برای اشراف زادگان دست آموزش کنند. از روی چهارپایه برخاست. از سایهبان چوبی و کنگرهدار جلو دکانش فاصله گرفت و وارد آفتاب شد. بازاریهایی که کنارش نشسته بودند، با کنجکاوی رد نگاهش را گرفتند و در ازدحام بازار، چیزی دستگیرشان نشد. ابن خالد لحظهای سر چرخاند و به غلام سیاه و نوجوانش گفت: «یاقوت، مراقب دکان باش»
#مرا_با_خودت_ببر
📚 @ketab_Et
💠پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلّم :
2- العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَکلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم؛
دانش گنجینه هایى اسـت و کـلـیدهاى آن پرسش است ؛ پس ، خدایتان رحمت کند ، بپرسید ، که با این کار چهار نفر اجر مى یابند : پرسشگر ، پاسخگو ، شنونده و دوستدار آنان .
📚تحف العقول : ۴۱ منتخب میزان الحکمة : ۲۶۰
📚 @ketab_Et
[ عکسی بالای دستها ]
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
کتاب روایتگر پنج داستان انقلابی است.
انقلاب اسلامی ما به عنوان عظیمترین رویداد اجتماعی قرن بیستم از چنان قابلیت و ظرفیتی شگرف و حیرتآوری برخوردار است که در صورت انعکاس در ذهن و قلب شفاف هنرمندان متعهد قادر است قلب همه انسانها را در سراسر جهان تسخیر نمایید. خوشبختانه این سهم چند سالی است به سمت برگزاری جشنواره داستان انقلاب، در قالب داستان در حال رخ دادن است. مجموعه داستانهای کوتاه با موضوع انقلاب حاصل این مجاهداتها و ریاضتهاست.
✂️قطعهی کوتاه کتاب
«پیرمرد» تکیهکلام همیشگیاش است و من هم به شوخی، با لهجۀ ارمنی، به او جواب میدهم: «سالام پاسر، ظوهر شوما باخیر!» بیاینکه لبخندی بر لبانش بنشیند، نزدیک بار میروم و یکی از صندلیهای چوبی لهستانی سیاهِ پایهبلند پشت بار را عقب میکشم و همین که مینشینم، روی بار لم میدهم، کلاه پشمی کاموایی قهوهایام را، که تا روی گوشهایم آمده، با بیحوصلگی، درمیآورم و شالِ بافتنی کرم...
📚 @ketab_Et
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 64
حمیدگفت:"خیلی بده که چون الان اول صبحه ومامورنیست،بعضی هاقانون رورعایت نمیکنن.
قانون برای همه کس وهمه جاست.اول صبح وآخرشب نداره
.ازمسیول بالادست گرفته تاکارگرهمه بایدقانون رورعایت کنیم."گفتم:"این برمیگرده به سیویلیزیشن!"چشمهای حمیدتاپس کله رفت!گفتم:"یعنی تمدن،تربیت اجتماعی."قبل ازازدواجمان تادو،سه ترم مانده به تافل آموزشگاه زبان رفته بودم،ولی بعدازازدواج فرصتش رانداشتم.
حمیدکلاس زبان میرفت.میگفت بیالغتهای انگلیسی راباهم تمرین کنیم.من راکه راهی کرده بودرفته بودسراغ همین واژه ی"سیویلیزیشن."ازآن به بعدهروقت به چراغ قرمزمیرسیدیم به من میگفت:"خانم سیویلایزد!"یعنی"خانم متمدن!"
راهیان نورسال93ازسخت ترین سفرهایی بودکه بدون حمیدرفتم.ازشانس ماگوشی من خراب شده بود.من صدای حمیدراداشتم،ولی حمیدصدایم رانمی شنید.پنج روزفقط پیامک دادیم.پیامک داده بود:"ناصرخسروی من کجایی!"ازبس مسافرتهایم زیادشده بودکه من رابه چشم ناصرخسروومارکوپلومیدید!
وقتی برگشتم اولین کاری که کردگوشی من راداخل سطل آشغال انداخت وگفت:"تونمیدونی من چی کشیدم این پنج روز!وقتی نمیتونستم صداتوبشنوم،دلم میخواست سربذارم به کوه وبیابون."این حرفهاراکه میزدباتمام وجودم دلتنگیهایش راحس میکردم.دلم بیشترقرص میشدکه خداصدایم راشنیده وفکرشهادت راازسرش انداخته است.
عشقی که حمیدبه من داشت رادلیل محکمی میدیدم برای ماندنش.پیش خودم گفتم:"حمیدحالاحالاموندنیه.بعیدمیدونم چیزی باارزش ترازاین دلتنگی بخوادپیش بیادکه حمیدروازمن جداکنه.حداقل به این زودی ها
نبایداتفاقی بیفته."به خانه که رسیدیم،گفت:"زایرشهداچادرتوهمین جاداخل اتاق وپذیرایی بتکون بذارخونه رنگ وبوی شهدابگیره."
فردای روزی که ازسفربرگشتم باهم برای خریدعیدبه بازاررفتیم.زیادازجاهای شلوغ یاپاساژهای امروزی خوشش نمی آمد.دوست نداشت درجایی باشدکه حجاب رعایت نمیشد.اینجورجاهاچشمهای نجیبش زمین را
می کاوید.اصلاهم اهل چک وچانه زدن نبود.وقتی پرسیدم:"چراچونه نمیزنی؟شایدفروشنده یکم تخفیف بده."گفت:"چونه زدن کراهت داره.بهتره به حرف فروشنده اعتمادداشته باشیم.
"یادم
نمی آیدحتی برای صدتاتک تومنی چانه زده باشد،مگراینکه خودفروشنده میخواست تخفیفی بدهد.
وسط بازارگوشی من زنگ خورد.به حمیداشاره کردم که ازمغازه روبرویی برای خودش جوراب بخرد.مشغول صحبت بودم که دیدم نرفته برگشت.تماسم که تمام شدپرسیدم:"چی شد؟چرازودبرگشتی؟جوراب نخریدی؟"
شانه هایش رابالاانداخت وگفت:"حجاب خانم فروشنده چندان جالب نبود،جلونرفتم.شمابروداخل خریدکن."
جوراب راکه خریدم،حمیدگفت:"چون ایام فاطمیه تموم شده،برای عیددوست دارم باقلوادرست کنیم؛
اون هم ازباقلواهای خوشمزه ی قزوین."بلدبودم باقلوای خانگی درست کنم.ازهمان جابرای خریدوسایل موردنیازبه عطاری رفتیم.دوروزتمام درگیرپختن باقلواهابودم.ازبس باخمیرکارکرده بودم،دستهایم دردمیکرد.هرسینی که می پختم،
همان جاحمیدچندتایش رامیخورد.
عاشق
شیرینی جات بود.اگرکیک یانون چایی می پختم که شیرینی آن کم بود،مثل بچه هابهانه میگرفت ومیگفت:"مگه نون پختی!این شیرین نیست.من نمیخوام.بعدهم کلی مرباوعسل به کیک ونون وچایی میزدومیخورد.وقتی دیدم تقریبابه همه سینی های باقلواناخنک زده،به شوخی گفتم:"این طورکه توداری میخوری چیزی برای مهمون هانمی مونه!
سرجمع تاالان دوتادیس باقلواخوردی.این همه میخوری جوش میزنی آقا!به جای خوردن بیاکمک."گفت:"باشه،چشم."بعدهم دستی رساند.وسط کمک کردن بازناخنک میزد.روزهای بعدهم تاغافل میشدم،میدیدم پای یخچال مشغول باقلواخوردن است.
برخلاف شیرینی درست کردن که تمام حواسش به خوردن شیرینی بود،درخانه تکانی حسابی کمکم کرد.ازشستن شیشه هاگرفته تاتمیزکردن کابینت ها.کارکه تمام شد،ازشدت خستگی روی مبل دونفره درازکشیدوچشم هایش رابست.
برایش میوه پوست کردم وباصدای بلندگفتم:"حمیدجان،خیلی کمکم کردی.خسته نباشی."چشم هایش راکمی بازکردوگفت:"به جای خسته نباشی بگوخداقوت."وقتی گفتم خداقوت،بلندشدروی مبل نشست وگفت:"یه همسربایدبرای همسرش بهترین هاروبخواد.به جای خداقوت،بگوالهی شهیدبشی!
"باکمی مکث درجوابش گفتم:"الهی که بعدازصدسال شهیدبشی!"لحظه ی تحویل سال94نصفه شب بود.حمیدآن لحظه خواب بود.عیدی برای من روسری قهوه ای باحاشیه کارشده خریده بود.
خودش هم همان پیراهنی راپوشیدکه من ازمشهدبرایش سوغاتی خریده بودم وبزرگ درآمده بود.اکثرمهمانی هاهمین پیراهن رامیپوشید.اولین سالی هم بودکه دنبال پول نومیگشت که به بچه هاعیدی بدهد.
چندساعت بعدازسال تحویل،آقاسعیدبه همراه خانمش ونرگس آمدندپیش ماتاباهم برای دیدوبازدیدبه خانه ی اقوام برویم.
ادامه دارد...
📚 @ketab_Et
[ کوثر زهد ]
📙معرفی کتاب👇
🔻زهد از جمله مسائلی است که همواره دستخوش کجفهمی یا افراط و تفریط واقع شده است. از طرفی کنارهگیری مطلق و شدید از دنیا و از طرف دیگر وابستگی و چسبندگی به مادیات همواره سبب انحراف سالکان از مسیر کمال و در نهایت سقوط آنان به پرتگاه هلاکت گردیده است. از این رو تبیین معنای دقیق و صحیح زهد از مهمترین ملزومات حرکت و سیر سالکان الی الله بوده است.
🔹کتاب #کوثر_زهد که در یکصد و هفده صفحه به چاپ رسیده است، شامل بیاناتی در تبیین و اصلاح معنای زهد است. مؤلف محترم در این کتاب با بیانی که از آیات و روایات برگرفته، سعی نموده علاوه بر تصحیح و تبیین معنای درست زهد، راهکارهای عملی و دستورات مناسب با آن را برای سالکان بیان نماید.
🔸نگاه به زندگی #اهلبیت_عصمت و طهارت در این کتاب به عنوان الگوهای کامل و الهی، از نقاط مثبت این اثر میباشد. زهد در زندگی اهل بیت بهویژه #حضرت_زهرا سلام الله علیها علاوه بر ارائه یک نمونه کامل و صحیح از زهد، ترغیب عملی به حرکت زاهدانه در مسیر کمال نیز میباشد.
#کوثر_زهد
📚 @ketab_Et
[ شستشوی مغزی ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب شستشوی مغزی نوشته فرشته احمدی توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
گزیده ✂️کتاب
روی نیمکت فلزی نقرهای نشسته ام در شانه ها و گردنم فرورفته ام و این راهروی طوسی دراز با آدم هایش کش می آید. مردی حدوداً شصت ساله تا همین چند دقیقه پیش که اسمش را خواندند کنارم نشسته بود و لابه لای آه های گاه و بیگاهش گوشههای چشمش را با دستمال پاک می کرد و خیال میکرد کسی نمی بیند.
به غیر از من که زیرچشمی نگاهش می کردم،بقیه سرشان به کار نیمه تمام خودشان بود. هنگامی که سرباز از اتاق بیرون آمد و دومرتبه داد زد: خوانده، حسن کریمی، خوانده، حسن کریمی.
#شتشوی_مغزی
📚 @ketab_Et
[دشمن به زانو درآمد]
📙معرفی کتاب👇
کتاب دشمن به زانو درآمد، به قلم عبدالله متولی، زندگینامه داستانی آیتالله میرزای شیرازی است که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
گزیده✂️کتاب
سید محمدحسن حسینی شیرازی ۴ اردیبهشت ۱۱۹۴ متولد شد و ۱۵ بهمن ۱۲۷۳ در سن ۸۲ سالگی در سامرا دار فانی را وداع گفت. آرامگاهش در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب در شهر نجف است. او که به نام میرزای شیرازی و میرزای مجدد شناخته میشود، مرجع تقلید شیعه ایرانی بود که حکم تحریم تنباکو را امضا کرد. مرجعیت عامه شیعه در سال ۱۲۴۳ و پس از فوت مرتضی انصاری شوشتری به او منتقل شد. میرزای شیرازی حدود ۳۰ سال در این مقام به رفع مشکلات مردم و اداره حوزههای علمیه مشغول بود.
شاه که چین و چروک پیشانیاش نشان از شدت خشم او داشت، گفت: «آخر مردک! از همان ابتدا حرف تو را قبول کردیم و به این روز افتادیم. حالا میگویی چه کنیم؟!» سفیر انگلیس گفت: «اگرچند نفری را با تیر بزنند، بقیه میترسند و از اطراف ارگ فرار میکنند.» در همان لحظه، نگهبانی وارد شد و گفت: «قربان خاک پایت شوم، نایبالسلطنه غش کردهاند.» شاه با تعجب گفت: «مگر مردم حمله کردهاند.»
📚 @ketab_Et
[زندگی برایم شمع کوچکی نیست]
📙معرفی کتاب👇
کتاب زندگی برایم شمع کوچکی نیست، مجموعهای از جملات تاثیرگذار و جذاب افراد مشهور و اندیشمند جهان است که در اختیار مخاطب قرار داده شده است. این کتاب برای علاقهمندان به بالا بردن اطلاعات عمومی بسیار جذاب و سرگرمکننده است و درعین حال هر متن نکتهای در خود دارد که خواننده را در فکر فرو میبرد.
گزیده✂️کتاب
با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد. «بردون»
خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند. «رابیندرانات تاگور»
زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند. «داستایوفسکی»
اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد، کمتر دچار گسست می شوند. «ارد بزرگ»
اگر برای فردا زندگی کنید همیشه یک روز از واقعیت عقب می مانید
#زندگی_برایم_شمع_کوچکی_نیست
📚 @ketab_Et
[ رشد ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب بشدت موجز و پر مطلب است، بطوریکه نیاز به بارها خواندن دارد و در هر بار، نکات و مطالب جدیدی را به خواننده عرضه میکند و حتما باید مباحثه شود، یا با شرحهای صوتی شاگردان استاد مطالعه گردد.( از قول یکی از شاگردان مرحوم استاد شنیده ام که کتاب را ۱۵۰ بار خوانده اند!!!)
مدت زیادی است که در جمعهای مختلف، جلسات سیر مطالعاتی استاد صفایی را برگزار میکنم و شاهد رشد و تحول روحی جوانان بسیاری بوده ام. همانطور که در یادداشت ذیل (که سال گذشته در کانالم منتشر کردم) عرض کرده ام، آثار و اندیشه مرحوم استاد، بهترین پیشنهاد من برای شناخت عمیق، آگاهانه و دور از تعصب دین برای مخاطب جامعه امروز است. مخصوصا وقتی که با جوان دانشگاه رفته و با مطالعه مواجه باشیم.
#رشد
📚 @ketab_Et
[اقتصاددان فردا]
📙معرفی کتاب👇
کتاب اقتصاددان فردا نوشته الهام باقری و پریسا میرزایی و فاطمه حسینزاده سرشکی است. این کتاب کمک میکند کودکان با روشی صحیحی تربیت شوند و نسبت به زندگی نگاه درستی داشته باشند.
با توجه به نظر غالب کارشناسان اقتصادی، آموزش «سواد مالی» یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است که باید از همان کودکی آموزش داده شود. این مهارت باعث میشود تا آنها در بزرگسالی بتوانند مسائل مالیشان را مدیریت کنند و کمتر دچار اشتباهات پرهزینه شوند.
امروزه مسئله «آموزش»، در پیشبرد اهداف جوامع، جایگاه ویژهای دارد. جوامع پیشرفته از اهمیتِ این موضوع به خوبی آگاهند، زیرا یکی از عوامل اساسی در رشد و ترقی کشورهاست و در درازمدت میتواند سرمایهگذاری ملی تلقی شود. در جوامع پیشرفته، برنامههای متنوعی با موضوع «تربیت اقتصادی» در قالبهای گوناگون، برای سطوح مختلف آموزشی، از مهد کودک تا دانشگاه، تدارک دیدهاند.
گزیده ✂️کتاب
رزق» به معنای عطا و بخشش جاری در دنیا و آخرت از سوی خداوند به مخلوقات است. تصور غالب از رزق، فقط نیازهای جسم را در نظر میگیرد، اما رزق شامل تمامی نیازهای ضروری انسان، اعم از مادی و غیرمادی میشود. در قرآن کریم نیز به هر دو نوع روزی اشاره شده است.
#اقتصاددان_فردا
📚 @ketab_Et
[ کک بهلول ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب کک بهلول به نویسندگی پیام ابراهیمی، روایتگر پادشاهی است که روزی به هوس ساختن قصر بزرگتر تصمیم میگیرد از مردم شهر شکرستان که چیزی نداشتند مالیات بگیرد اما در آخر به دردسر بزرگی میافتد. کک بهلول یکی از داستانهای جذاب و آموزندهی مجموعه «شکرستان و یک داستان» است که با روایتی ساده و روان و تصاویری رنگی و جالب برای کودکان ارائه شده.
گزیده ✂️کتاب
یک روز وزیر برای آنکه شاه را عصبانی کند و دورهمی بخندند یهویی گفت: «قربان شنیدهام پادشاه مغرب زمین قصری ساخته که از همه قصرهای دنیا بزرگتره!» پادشاه گفت: «یعنی از قصر من هم بزرگتره؟» وزیر گفت قصر شما که بزرگ نیست. قصر او آنقدر بزرگ است که شتر با بارش توی آن گم میشود.» پادشاه که چشم دیدن یا حتی گوش شنیدن این چیزها را نداشت، عصبانی شد و گفت: «حالا که اینطور است باید برای من قصری بسازید که از قصر پادشاه مغرب زمین هم بزرگتر باشد.» وزیر پیش خودش گفت: «عجب غلطی کردم. میخواستم یک خورده بخندیم ولی دستی دستی برای خودم کار درست کردم.»
#ئ_بهلول
📚 @ketab_Et
[من پیش از تو]
📙معرفی کتاب👇
رمانی است عاشقانه از «جوجو مویز» نویسنده ی بریتانیایی که نخستین بار در ۵ ژانویه۲۰۱۲ چاپ و ادامه ای بر آن به نام «پس از تو» توسط همین نویسنده - تنها کسی که تا به حال توانسته دو بار جایزه ی انجمن رمان نویسان رمانتیک را دریافت کند - در سال 2015 منتشر شد.
این کتاب که در سال 2016 و پس از بازخوردهای مثبت بسیار، دستمایه ی اقتباس سینمایی نیز قرار گرفت، نظر بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرده است؛ نظراتی که همچون «یو.اس.ای تودی» و «نیویورک تایمز» ستودنی بود - و حتی منتقد نیویورک تایمز گفت: «وقتی این رمان را تمام کردم، نمی خواستم آن را نقد کنم؛ می خواستم دوباره آن را بخوانم.» - و انتقاداتی همچون بعضی از مدافعان حقوق افراد ناتوان که عقیده داشتند داستان، تأکید بر سربار بودن ناتوانان در جامعه می نماید.
#من_پیش_از_تو
📚 @ketab_Et
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 65
برای ناهارآش رشته خوردیم.حمیدکلی بابرادرزاده اش نرگس بازی کرد.علاقه ی خاصی به اوداشت.خیلی کم پیش می آمدحمیدنوزادرابغل کند.میگفت:"میترسم ازبس که ریزه میزه وکوچکه،چیزیش بشه."،ولی نرگس رابغل می کرد.این ارتباط دوطرفه بود.نرگس هم حمیدرادوست داشت.
بااین که صورت حمیدوبابای خودش کاملاشبیه هم بود،امااحساس میکردم نرگس آنهاراازهم تشخیص میدهد.بغل حمیدکه میرفت نمیخواست جدابشود.نرگس راکه بغل کرد،گفت:"کوچولو!منوصداکن.به من بگوعمو!"گفتم:"حمیددست بردار!آخه بچه چندماهه که نمی تونه صحبت کنه."
همان روزهمه ی عیددیدنی هاراباهم رفتیم.روزهای دوم وسوم حوصله مان ازبیکاری سررفته بود.گفتم:"عجب اشتباهی کردیم باعجله همه ی عیددیدنی هارایک روزه رفتیم."چون ماکوچک تربودیم بایددو،سه روزی صبرمیکردیم تابقیه برای عیددیدنی خانه ی مابیایند.
کم کم مهمان های خانه ی ماهم ازراه رسیدند.پذیرایی ازمهمان هامثل همیشه باحمیدبود.هرمهمانی که می آمدیک باقلواباآنها
میخورد.بعدبرای اینکه خودش دوباره باقلوابخورد،به مهمانهادوردوم راهم تعارف میکرد!
یک روزازتعطیلات عیدرابه سنبل آبادرفتیم.حمیدبرای کمک به پدرش بیل به دست راهی باغ شدومن سمت خانه رفتم.
تارسیدم،خروس یکی ازاهالی روستاباسرعت به دنبالم افتاد.ازاین حرکت غافلگیرشده بودم.درحالی که ترسیده بودم عین جن بسم ا..زده فراررابرقرارترجیح دادم.حمیدتاصدای من راشنیده بودباترس به سمت حیاط دویده بود.فکرمیکرداتفاقی افتاده.
حسابی نگران شده بود.تارسیدواوضاع رادید،بیلی که دستش بودراسه کنج دیوارگذاشت وروی زمین ولوشد.ازخنده داشت غش میکرد.حرصم گرفته بود.دورحیاط میچرخیدم وبرای حمیدخط ونشان میکشیدم خروس هم دست بردارنبود.
تایکی،دوساعت باحمیدسرسنگین بودم.گفتم:"تومنوازدست اون خروس نجات ندادی."حمیدتاحرفش میشد،نمی توانست جلوی
خنده اش رابگیرد.گفت:"توهمسرپاسداری،دخترپاسداری،کمربندمشکی کاراته داری.خوبه خروس دیدی،خرس نبوده."شوخی میکردومیخندید.شایدهم میخواست حرص من رادربیاورد!
هروقت که سنبل آبادبودیم،باعمه حتمابرای قرایت فاتحه سرمزارپدربزرگم میرفتیم.بااینکه پدربزرگم وقتی پدرم دوساله بودفوت کرده بود،ولی همیشه سرمزارش احساس عمیقی نسبت به اوداشتم.
قبرستان روستاوسط یک باغ بزرگ قرارداشت.حمیدازبالای کوه مارامیدیدکه سرمزارنشسته ایم وازهمان جابرایمان دست تکان میداد.درمسیربرگشت ازسنبل آبادبودیم که خاله نسرین تماس گرفت ومارابرای شام دعوت کرد.
چون میدانستم حمیددرجمع های فامیلی عموماسربه زیروساکت است وخیلی کم حرف میزند،به خاله گفتم:"خاله جون!راضی به زحمتت نبودیم،ولی اگرامکانش هست پدرومادرمن روهم دعوت کن.چون شوهرخاله که ساکته.شوهرمن هم که کم حرف.
حداقل بابای من این وسط صحبت کنه،این دوتاگوش کنن!"واقعیت رفتارحمیدهمین بود برعکس زمانی که بین رفقاوهمکارهایش بودوتیریپ شیطنت برمیداشت،امادرجمع فامیل،به ویژه وقتی که بزرگترهابودند،میشدیک حمیدکم حرف گوشه نشین!
به همراه خانواده ی خودم وحمیدشام منزل خاله بودیم.سفره ی شام راتازه جمع کرده بودیم که گوشی حمیدزنگ خورد.بعدازسلام واحوال پرسی،برای اینکه بتواندراحت ترصحبت کندرفت داخل راهرو.چنددقیقه ای صحبتهایش طول کشید.
وقتی برگشت خوشحالی را میشداز
چهره اش فهمید.ازداخل آشپزخانه باسرپرسیدم:"جورشد؟"لبخندی زدوزیرلب گفت:"الهی شکر!"
ازچندروزقبل دنبال این بودکه مرخصی بگیرد،ولی جورنمیشد.دوست داشت تااردوهای راهیان نورتمام نشده مثل سال قبل برای خادمی باهم به جنوب برویم.
ازخانه ی خاله که درآمدیم،پرسیدم:"چی شدحمید؟مرخصی جورشد؟"گفت:"به نیت شهیدحسین پورنذرکردم جوربشه.الان فرمانده مون زنگ زدگفت میتونیم یه هفته بریم."گفتم:"زمان حرکتمون چه روزیه؟
"گفت:"توحاضرباشی،همین فردامیریم!"
هجدهم فروردین بودکه ساعت ده شب رسیدیم اهواز.حاج آقای صباغیان گفته بودکه حمیدخادم معراج الشهداباشدومن به کمک خادمان پادگان شهیدمسعودیان بروم.
حمیدمن راتاپادگان رساند.
هماهنگی هاراانجام دادوبعدهم رفت سمت معراج الشهدا.این چندروزتقریباباهم درتماس بودیم،ولی همدیگرراندیدیم.روزسوم،ساعت یازده شب بودکه تماس گرفت وگفت:"الان هویزه هستیم.توی راه برگشت به سمت معراج.
یه سرمیام ببینمت."ازخوشحالی پردرآورده بودم.فلاکس چای تازه دم رابرداشتم وچندمترجلوترازدرب حسینیه حضرت زهرا
سلام ا...علیهاکه اتاق خادم هاکنارش بودروی جدول هامنتظرشدم تابیاید.
اردوگاه شهیدمسعودیان فضای عجیبی داشت؛هرسوله مختص یک استان.زمان جنگ ازاین سوله هابه عنوان محل مداواوغسال خانه استفاده میکردند
ادامه دارد...
📚 @ketab_Et
[ نسل عاشقان ]
📕|معرفی کتاب 👇
ماجرای داستان سرگذشت یک دختری است که در روستایی در شمال زاده شد و از همان کودکی اسیر دیوی به نام زن بابا گشت و از سه سالگی به کار در خانه و مزرعه و ... واداشته شد و با انبر داغ و دستهای زن بابا، شکنجه شد.
او بالاخره فرار کرد و به تهران رفت و در اوج خوشی بود که گرفتار دیو دیگری گردید.
#نسل_عاشقان
📚 @ketab_Et
[معنویت بیسامان]
📙معرفی کتاب👇
🔹کتاب «معنویت بیسامان» نوشته صدیقه رمضانی میکوشد تا با نگاهی جامعهشناختی به تشریح معنویتگرایی جدید و چرایی گرایش به آن در ایران بپردازد.
🔹بر این اساس کتاب معنویت بی سامان با استمداد از مطالعۀ تجربی و جامعه شناختی، درصدد آسیب شناسی و معرفی شاخص های بومی و دلایل روی آوری افراد به معنویت گرایی جدید است. از مزایای این اثر توجه نویسنده به ایجاد تمایز میان معنویت گرایی جدید و سایر پدیده های مشابه و همچنین ارائه گونه شناسی جامعی برای پرداختن به همه انواع آن به جای تمرکز بر گونه ای خاص است.
#معنویت_بی_سامان
📚 @ketab_Et
[شبهای قدر کربلای۵]
گزیده✂️کتاب
شکستهای پیدرپی سپاه سوم عراق در محورهای عملیاتی، کشورهای حمایتکنندهٔ عراق را غافلگیر کرده و آنها را وادار به موضعگیری کرد. همه میکوشیدند تا از انعکاس نتایج عملیات در جهان جلوگیری کنند. صدام برای حفظ جبههٔ استراتژیک شرق بصره، از قویترین سپاه خود (سپاه سوم عراق) استفاده کرده بود و با اتکا به دژهای مستحکم، اصلاً از آن محور نگرانی نداشت. زمانی که عملیات کربلای ۴ در محور جزیرهٔ امالرصاص – که بیارتباط با محور عملیات کربلای ۵ نبود - متوقف شد، سپهبد خلیل الدوری، فرماندهٔ سپاه سوم عراق با اطمینان کامل ضمن غیرممکن توصیف کردنِ شکست دژ شرق بصره، فرماندهانش را برای مرخصی روانهٔ بغداد کرد؛ بنابراین بهمحض شروع عملیات، با متلاشی شدن تیپهای ۴۲۵، ۴۲۱ و ۵۰۱ از لشکر ۱۱ و از دست دادن یکی از دژها نتوانست به سپاه خود سازمان دهد و هر شب با شکستی تازه روبهرو میشد. او پس از شکستهای پیدرپی، از صدام خواست که نیروی هوایی را برای نجاتش روانه کند و از آن روز به بعد، نیروی هوایی عراق از پایگاههای حبانیه، ناصریه، شعبیه و کرکوک، با تعداد زیادی هواپیما وارد عملیات شد. ایران که انتظار چنین حرکتی را داشت، با استقرار پدافند در نقاط حساس، نخست چند فروند از آنها را ساقط کرد
📚 @ketab_Et
[ مثبت سه]
قسمتی✂️ از کتاب
فواید فرزندآوری: وجود فرزندان در خانواده آثار و فواید جسمانی و روحی_روان شناختی فراوانی برای والدین به دنبال دارد. خانواده هایی که از نعمت فرزند برخوردارند، بیش از خانواده های بدون فرزند از زندگی لذت می برند. وجود فرزندان در خانواده برساحت های مختلف زندکی اثرمی گذارد، از جمله مشکلات و ناهمواری ها، عامل قدرت والدین، سلامت جسمی و شادکامی والدین، استحکام بنیادخانواده، ارتقای شخصیت انسانی و...
#مثبت_سه
📚 @ketab_Et
💠الإمامُ الحسنُ عليه السلام ـ لمّا دعا بَنيهِ و بَني أخيهِ ـ : إنّكُم صِغارُ قَومٍ و يُوشِكُ أن تَكونوا كِبارَ قَومٍ آخَرينَ ، فَتَعَلَّمُوا العِلمَ ، فَمَن لم يَستَطِعْ مِنكُم أن يَحفَظَهُ فَلْيَكتُبْهُ و ليَضَعْهُ في بَيتِهِ .
امام حسن عليه السلام ـ آن گاه كه فرزندان و برادر زادگان خود را احضار كرد ـ فرمود : شما خردسالانِ قومى (نسلى) هستيد كه به زودى بزرگان قوم (نسلى) ديگر مى شويد. پس دانش بياموزيد و هر يك از شما كه نمى تواند علم را در حافظه اش نگه دارد، آن را بنويسد و در خانه اش نگهدارى كند.
📚[منية المريد : 340.]
📚 @ketab_Et
[مفاتیح الحیاة]
📙معرفی کتاب👇
«یک وقت رابطه ی انسان با خدا در حدّ مناجات، دعا و این هاست، آن می شود مفاتیح الجنان. یک وقت سفر چهارم از اسفار اربعه را شما می خواهید بگویید [یعنی] که سیر سفر مِن الخلق إلی الخلق بالحق ما باید داشته باشیم، این می شود مفاتیح الحیات. این خیلی فرق است که انسان مناجات کند، دعا کند که می شود مفاتیح الجنان یک وقت است نه، در خلقت از دید الهی دارد می گذرد. این [یعنی] سفر چهارم که سیر مِن الخلق إلی الخلق بالحق [است]، با چراغ حق دارد حرکت می کند، در راه حق دارد حرکت می کند، از منظر خدا دارد حرکت می کند، خدابین است و دارد حرکت می کند.»
جرقه ی اولیه ی این طرح از حدود 5 سال قبل با فرمایش حضرت آیت الله «جوادی آملی» در خطبه های نماز جمعه در مورد بهتر نگه داشتن محیط زندگی چه در طبیعت و چه در زندگی به عنوان یک شهروند زده شد و سپس با ارائه ی طرح تفصیلی و تکمیل آن، کار پژوهشی اثر زیر نظر ایشان آغاز و با رهنمودهای او پیش رفت و در نهایت با بازبینی نهایی استاد و اعمال نهایی نظراتشان پایان یافت.
سال ها بود که به نوعی منتظر چنین کتابی بودیم. شاید به نظر برسد که کتاب هایی از این دست وجود داشته است. «ثواب العمال و عقاب الاعمال» شیخ صدوق، «حلیة المتقین» علامه مجلسی و تا حدی «الحیاة» جناب آقای حکیمی را می توان از کتاب هایی دانست که در این موضوع نوشته شده است.
#مفاتیح_الحیاة
📚 @ketab_Et
[معرفی کتاب ]
📙معرفی کتاب👇
لینا لونا، داستان دختری که محجبه شد
لینا لونا را شاید بتوان یکی از بهترین کتاب های موفق در حوزه معرفی صحیح #حجاب و فلسفه آن به کودکان معرفی کرد.
🔸 نویسنده این کتاب کلر ژوبرت مترجم، تصویرگر و نویسندهای فرانسوی است که در سال 1340 شمسی در یک خانوادهی مسیحی به دنیا آمد و در 19 سالگی مسلمان شد.
🔸 کتاب مناسب سنین 6 تا 9 سال و هدیه مناسبی برای جشن تکلیف دختران است.
#لیانا_لونا
📚 @ketab_Et
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 67
به حدی حساس شده بودم که دراین شرایط یکی میخواست من راآرام کندوبرایم آب قنددرست کند!
حمیدلباس های پاره وخونی راعوض کردوتاشب خوابید،ولی شب کمردردعجیبی گرفت.چشم روی چشم نمیگذاشت.
تاصبح حمیدراپاشویه کردم.دستمال خیس روی پیشانیش میگذاشتم وبالای سرش قرآن میخواندم.چون دوره های درمان راگذرانده بودم،معمولااکثرکارهاحتی تزریقاتش راخودم انجام میدادم.
وقتی دیدتاصبح بالای سرش بیداربوده ام،گفت:"من مهرمادری شنیده بودم،ولی مهرهمسری نشنیده بودم که حالادارم باچشم های خودم می بینم.اگرروزی مسابقه مهربونی برگزاربشه تونفراول میشی خانوم."
صبح خروس خوان حاضرشدیم وبه بیمارستان رفتیم.بعدازگرفتن عکس ازکمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیداکرده است.دکترده روزاستراحت مطلق نوشت.بایدرعایت میکردتابه مروربهتربشود.یک روزکه برای استراحت خانه مانده بود،همه فهمیده بودند.ازدرودیوارخانه مهمان می آمد.
یک لحظه خانه خالی نمیشد؛دوست،فامیل،همسایه،هییت،مسجد،
باشگاه و...پیش خودم گفتم حمیدیک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است،خدای نکرده برودماموریت جانبازبشودمن بایدنصف قزوین راپذیرایی کنم وراه بیندازم!
تمام مدت برای خوش آمدگویی وپذیرایی ازمهمانها سرپابودم.به حدی مهمان هازیادبودندکه شبهازودترازحمیدبراثرخستگی می افتادم.
به خاطرکمردردنمی توانست مثل همیشه درکارهابه من کمک کند،بااین حال تنهایم نمیگذاشت.
داخل آشپزخانه روی صندلی مینشست وبرای من ازاشعارحافظ یاحکایتهای سعدی میخواند.خستگی من راکه میدید،میگفت:"به آبروی حضرت زهراسلام ا...علیهامن روببخش که نمی تونم کمکت کنم.این مدت خیلی به زحمت افتادی.
ده روزاستراحتم که تموم بشه بایدچندروزمرخصی بگیرم ازتومراقبت کنم.کارهاروانجام بدم تاتوبتونی استراحت کنی."
بعضی رفتارهادرخانه برایش ملکه شده بود.دربدترین شرایط آنهارارعایت میکرد؛حتی حالاکه کمرش دردمی کرد.
مقیدبودبعدازغروب آفتاب حتمانشسته آب بخورد.میگفت:"ازامام صادق علیه السلام روایت داریم که اگرشب نشسته آب بخوریم،رزقمون بیشترمیشه."
بین این ده روزاستراحت مطلقی که دکتربرای حمیدنوشته بود،تولدحضرت زهراسلام ا...علیهاوروززن بود.به خاطرشرایط جسمی حمید،اصلابه فکرهدیه گرفتن ازجانب اونبودم.
سپاه برای خانم هابرنامه گرفته بود.به اصرارحمیددراین جشن شرکت کردم.اول صبح رفتم تازودبرگردم.درطول جشن تمام هوش وحواسم درخانه،پیش حمیدمانده بود.وقتی برگشتم دودازکله ام بلندشد.حمیدباهمان حال رفته بودبیرون وبرای من دسته گل وهدیه ی
روززن خریده بود.
قشنگ ترین هدیه ی روززنی بودکه گرفتم.نه به خاطرارزش مادی،به این خاطرکه غافلگیرشدم.اصلافکرنمیکردم حمیدباآن شرایط جسمی ودردکمرازپله هاپایین برودوبرایم درشلوغی بازارهدیه تهیه کندواین شکلی من راسورپرایزکند.همان روزبه من گفت:"کمرم خیلی دردمیکرد.نتونستم برای مادرخودم ومادرتوچیزی بخرم.خودت زحمتش روبکش."
رسم هرساله حمیدهمین بود.روزتولدحضرت زهراسلام ا...علیهاهم برای من،هم برای مادرخودش وهم برای مادرمن هدیه میگرفت.روی مادرخیلی حساس بود.رضایت ولبخندمادربرایش یک دنیاارزش داشت.عادت همیشگی اش بودکه هربارمادرش رامیدیدخم میشدوپیشانیش رامی بوسید.امکان نداشت این کاررانکند.همان چندروزی که دکتراستراحت مطلق تجویزکرده بود،هربارمادرش تماس میگرفت وسلام میدادحالت حمیدعوض میشد.کاملامودبانه رفتارمیکرد.اگردرازکش بود،می نشست.اگرنشسته بود،می ایستاد.
برایم این چیزهاعجیب بود.گفتم:"حمید!مادرت که نمی بینه تودرازکشیدی یانشستی.همون طوری درازکش که داری استراحت میکنی باعمه صحبت کن."گفت:"درسته مادرم نیست ونمی بینه،ولی خداکه هست.خداکه می بینه!"
ایام ماه شعبان وولادت امام حسین علیه السلام وروزپاسداربودکه حمیدگفت:"بریم سمت امامزاده حسین.میخوام برای بچه های گردان عطربگیریم.همونجاهم نمازمیخونیم وبرمیگردیم."به فروشگاه محصولات فرهنگی امامزاده که رسیدیم،چندمدل عطرراتست کردیم.هفتادتاعطرلازم داشت.بالاخره یکی راپسندیدیم.یک عطرمتفاوت هم من برای حمیدبرداشتم.گفتم:"آقااین عطربرای خودت.هدیه ازطرف من به مناسبت روزپاسدار."بعدهم این عطرراجداازعطرهای دیگرداخل جیبش گذاشتم.
دوروزی عطرجدیدی که برایش خریده بودم رامیزد.خیلی خوشبوبود.بعدازدوروزمتوجه شدم ازعطرخبری نیست.چندباری جویاشدم.طفره رفت.حدس زدم شایدازبوی عطرخوشش نیامده،ولی نمیخواهدبگویدکه من ناراحت نشوم.یک بارکه حسابی سوال پیچش کردم گفت:"یکی ازسربازاازبوی عطرخوشش اومده بود.من هم وقتی دیدم اینطوریه،کل عطرروبهش دادم!".
ادامه دارد...
📚 @ketab_Et
[زیارت مهتاب]
📙معرفی کتاب👇
💠در زیارتنامه فاطمه سلام الله علیها معارف بلندی بیان شده است که هرکس در آن تدبّر نماید به حقایق زیبایی دست پیدا می کند. این کتاب، گوشه ای از این حقایق را بازگو می کند.
💠نویسنده در این کتاب با توسل به حضرت زهرا (علیها السلام) و با کمک آیات و روایات به شرح زیارت نامه حضرت زهرا (علیها السلام) پرداخته است.
#زیارت_مهتاب
📚 @ketab_Et
[جوجه اردک زشت درون]
📙معرفی کتاب👇
کتاب جوجه اردک زشت درون، شما را تا دروازه های شادی پایدار، آرامش درون و دوست داشتن خود خواهد برد و بالاخره در وجودتان فضایی برای دوست داشتن بدون اما و اگر دیگران خواهید یافت. و هنگامی که این چرخه حرکتش را آغاز می کند نه تنها زندگیتان را تغییر میدهد، بلکه جهان را نیز دگرگون خواهد کرد.
جوجه اردک زشت درون، کتابی است دربارهی برداشتن نقاب از آن بخشی از وجودمان که روابطمان را تخریب میکند، روحیهمان را خراب میکند و ما را از رسیدن به رؤیاها و آرزوهای مان باز میدارد. این بخش از وجودمان، همان چیزی است که روان شناس مشهور کارل گوستاو یونگ، سایه نامیده است.
گزیده✂️کتاب
سپس فرآیند مالکیت و پذیرفتن مسئولیت سایهی خود را آغاز می کنیم و هم زمان می آموزیم تا دوباره قدرتی را که به خودمان متعلق بوده است و آن را به دیگران بخشیده ایم، در اختیار گیریم. در پایان شیوه هایی را که می توانیم با کمک گرفتن از آن ها خود را دوست داشته باشیم و تغذیه کنیم بررسی می نماییم و ابزاری عملی در اختیار خواهیم گرفت تا به آرزوهای مان برسیم و زندگی ای در خور خویش بیافرینیم.
#جوجه_اردک_زشت_درون
📚 @ketab_Et
[زندگی برازنده من]
📙معرفی کتاب👇
کتاب زندگی برازنده من نظریه ای است که هدفش آشنایی با داستان هایی است که وقایع و نحوه زندگی ما را شکل می دهند. این نظریه در ابتدا توسط خانم کارول پیرسون مطرح شد، سپس در کتاب قهرمان درون توضیح داده شد، و بالاخره در کتاب بیداری قهرمانان درون گسترش یافت.
گزیده✂️کتاب
اغلب زندگی خود را از دیدگاه داستانی که دنبال می کنیم می بینیم. مثلاً اگر دانشجویی داستان «جنگجو» را دنبال می کند، ممکن است واکنش شدیدی نسبت به یک همکلاسی که با او به مخالفت می پردازد نشان دهد. اما اگر کهن الگوی همین دانشجو داستان «حامی» باشد، سعی می کند اخلاق و تفاوت های همکلاسی خود را درک نموده و در صورت امکان به او کمک کند. آگاهی ای که با شناخت این داستان ها به دست می آوریم درک خویشتن و تفاوت های اخلاقی دیگران را برایمان آسان تر می کند. اشخاص و واقعه های گوناگونی در طول تاریخ دست به دست هم داده و این داستان
#زندگی_برازنده_من
📚 @ketab_Et
[ میرزا تقی خان امیرکبیر ]
📙معرفی کتاب👇
این کتاب فرازهايي خواندني از زندگی پسر کربلایی قربانِ آشپز است که ظرف مدت کوتاهی به دلیل فراست و هوش سرشارش، مورد اعتمادترین شخص برای ناصرالدینشاه، صدراعظم و امیرکبیر ایران شد. او در مدتی بسيار كوتاه، تحولات فرهنگی، اجتماعی، سياسي، اقتصادي، نظامي و حتي دينيِ بزرگی را در این سرزمین ایجاد کرد.
امیری که دشمنان و بدخواهان ایران و تشنگان زور و ثروت و قدرت امانش ندادند و دستان پُرتوانش را به رسم استبداد و خودکامگی از دیوار سازندگی مملکت، کوتاه کردند.
گزیده✂️کتاب
مردم چنان چشم به امير داشتند كه فقط يك بار از زبان امير در قم شنيده بودند كه قليان سفالي چقدر خوب است. همان كافي بود كه ديگر مردم با قليان سفالي حال كنند، نه با قليان انگليسي. نمايندگان روس و انگليس، به نزد امير رفتند و گلايه، كه ديگر تجّار و مردم ايران قليانهاي ما را نميخرند، چرا كه امير به مردم دستور منعِ كالاهاي فرهنگي را داده است و اين خلاف توافق و عهد ماست. امير هم لبخند زد و گفت: «من از قليانهاي شما بد نگفتم، تنها از قليانهاي خودمان خوب گفتم.»
امير آرزوي محدود كردن واردات را در سر داشت. اما حقّ تجارت آزاد و قراردادهاي پادشاهان پيشين با دُوَل خارجه تيرهاي او را به سنگ ميزد. پس شروع به فرهنگسازي كرد. شخصاً جبّههايش را با پارچه ايراني دوخت و ...
#میرزا_تقی_خان_امیرکبیر
📚 @ketab_Et
[مسیح اسلام]
📙معرفی کتاب👇
کتاب مسیح اسلام به خرده روایت های داستانی مربوط به دوران صدر اسلام می پردازد. به دوران محمد (صل الله علیه و آله) و علی (علیه السلام). زمانی که علی سیزده ساله به عنوان جانشین محمد نبی (صل الله علیه و آله) انتخاب می شود و بیست سال بعد در غدیر خم و حجة الوداع، نبی مکرم اسلام رسالتش را با خبر جانشینی آن حضرت تکمیل می کند. کتاب گام به گام با درقالب روایات و داستانک و با بیانی ساده و قابل فهم به بیان فضائل مولا علی علیه السلام در منابع اهل سنت می پردازد.
استفاده مناسب و متقن از منابع شیعه و سنی، رویکرد تقریبی و وحدت بخش حول محور امام علی علیه السلام و همچنین قلم تاریخی اما خوش خوان، «مسیح اسلام» را وجه تمایز مسیح اسلام است و کتاب را قابل تامل و خواندنی برای عموم محبان و عاشقان مولا می کند .
#مسیح_اسلام
📚 @ketab_Et