[ ناتا ]
📙معرفی کتاب👇
📌 کتاب «ناتا»، رمانی تاریخی-مذهبی از صدر اسلام است که از بردگی تا کنیزی و همسایگی با اهل بیت (ع) یکشخصیت را به تصویر میکشد. با ترسیم واکنشهای شخصیتهای مختلف داستان، وقایع این برهه از تاریخ اسلام در این کتاب به نمایش گذاشته شده است زهرا(س) دخت نبی اکرم(ص) نویسنده کتاب ناتا درگفتگو با خبرنگار ما به معرفی این کتاب پرداخت و گفت: کتاب ناتا داستان زندگی یک دختربچه است که در دوران کودکی به علت فقر توسط پدرش به فروش میرسد و از آفریقا به عربستان آورده میشود. ورود این کنیز به شهر مدینه اندکی قبل از ورود پیامبر اکرم(ص) به این شهر است.
#ناتا
📚 @ketab_Et
[ دفتر خاطرات فضه ]
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
کتاب داستانی است که از زبان خود فضه یعنی کنیز حضرت زهرا «س» میخوانیم. این دفتر گزیدههایی از روزشمار زندگی او با حضرت زهرا «س)» است که برای ما به یادگار مانده است.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
نمیدانم ماجرای حمله اهل سقیفه به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام را چگونه بگویم؟ با یادآوری آن روزهای هولناک دلم میلرزد. اما بگذارید از حساسترین صحنههای آن روز بگویم. عدهای از اهل سقیفه پشت درب خانه آمدند و به شدت در را کوبیدند. من خدمتکار این خانه بودم و باید خود را سپر بلا میکردم. این بود که پیش از همه خود را پشت در رساندم و گفتم: کیستی؟
پاسخ داد: به علی بگو: سخنان باطل خود را رها کن و برای طمع در خلافت با نفس خود لجاجت مکن! امر خلافت برای تو نیست، بلکه برای آن شخصی است که مسلمانان انتخاب کردهاند و بر او اتفاق نظر دارند. من که از گستاخی و بیپروایی او ناراحت شده بودم گفتم: امیرالمؤمنین ازشما روی گردان است...
#دفتر_خاطرات_فضه
📚 @ketab_Et
[ گردان قاطرچی ها ]
📙معرفی کتاب👇
در این رمان ماجرای چند رزمنده روایت می شود که سرپرستی یک گردان قاطر را در دست می گیرند تا آذوقه و مهمات مورد نیاز عملیات رزمندگان را از این طریق به بالای کوه منتقل کنند.
این اثر پس از کسب موفقیت های پی در پی در جشنواره های مختلف به ویژه دریافت جایزه کتاب فصل، در مراکز فرهنگی، هنری کانون پرورش فکری نیز از سوی مخاطبان نوجوان با استقبال گسترده ای روبرو شد.
گزیده ✂️کتاب
قاطرها که آسوده در حال استراحت و یا خوردن علف و نان خشک بودند، یک آن وحشی شدند. سیاوش دوید طرف کوسه جنوب و یک لگد به شکم او زد و هوایی شلیک کرد. کوسه جنوب هم نه گذاشت و نه برداشت و یک جفتک سهمگین درست به تخت سینه سیاوش شلیک کرد! سیاوش شوت شد و هنوز در هوا بود که قزمیت هم او را مهمان جفتک خود کرد. سیاوش به طرف دیگر پرت شد و باز هم در هوا پیکان یک کله جانانه به شکم سیاوش کوبید. سیاوش قبل از این که روی زمین پر از سرگین و خیس ادرار و علف های خیس بو گرفته سقوط کند، از هوش رفته ...
#گردان_قاطرچی_ها
📚 @ketab_Et
[ بدانید من فاطمه هستم ]
📗 معرفی کتاب👇
کتاب «بدانید من فاطمه هستم» نقش و جایگاه حضرت زهرا (س) را از تولّد تا شهادت ایشان و پس از آن، بررسی میکند. این کتابِ چهارده فصلی شاملِ سرگذشت، شخصیّت، اسرار زندگی و جایگاه حضرت فاطمه زهرا (س) است و مستند به آیات، احادیث و روایات است.
این کتاب با هدفِ شناخت بخش کوچکی از جنبههای شخصیّتی و مقام والای «حضرت فاطمه (س)» و روشنگری دربارهی بسیاری شبهات و مجهولات مربوط به ایشان نگاشته شده است.
«شخصیّت حضرت زهرا (س) در کلام وحی»، «ولایت حضرت فاطمه (س)»، «اسرار و آثار حضرت فاطمه زهرا (س)»، «کرامات و معجزات حضرت فاطمه (س)» و «دفاع حضرت فاطمه (س) از امامت و امام خویش»، از محورهای اصلی کتاب است.
#بدانید_من_فاطمه_هستم
📚 @ketab_Et
[سرو بلند گوراب ]
📗 معرفی کوتاه کتاب
کتاب رمان برگزیده هشتمین جشنواره داستان انقلاب است. ماجرا در فضای بومی و محلی یکی از روستاهای ییلاقی استان یزد میگذرد که در آن دو نوجوان همزمان با روز عاشورا همراه مردم با نیروهای رژیم شاه درگیر میشوند و این حرکت سرآغازی برای قیام روستاییان علیه ظلم و استبداد است.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
پدرم سوار بر اسب سفیدش از میانبُر وسط بیشه رفته بود و چند نفری هم که توی راه دیده بودند، میگفتند هراسان بوده، عجله داشته و طوری اسبش را تاخت میکرده انگار که یکی دنبالش کرده. هرچه منتظر شدیم پدرم نیامد. خانمآغا میگفت لابد رفته شهر که اوّل برود کارخانه و بعد هم دفتر شورای شهر. به آقاخان زنگ زدیم، اما هیچکس از او خبری نداشت. دیر آمدن و حتی نیامدن پدرم به خانه چیز بیسابقهای نبود، به خصوص تابستانها که یک پایش شهر بود و یک پا روستا. تازه این روزها مادرم مدام به او میگفت: «داری زیادی به خودت فشار میآوری»، اما پدرم همیشه میخندید و باز هم شبها تا...
#سرو_بلند_گوراب
📚 @ketab_Et
[ مرا با خودت ببر]
📗 داستان کتاب👇
این کتاب رمانی پرحادثه است که از دوران امام جواد علیه السلام روایت میشود. رمان داستانی عاشـــقانه دارد و درباره سه شخصیت بزرگ تشیع در زمانه امام جواد علیه السلام گفتگو می کند.
✂️ برشی از کتاب
ابن خالد با توجه به اندازۀ قفس گمان کرد یوزپلنگی یا توله خرسی آوردهاند تا به یکی از قصرهای دارالخلافه ببرند و برای اشراف زادگان دست آموزش کنند. از روی چهارپایه برخاست. از سایهبان چوبی و کنگرهدار جلو دکانش فاصله گرفت و وارد آفتاب شد. بازاریهایی که کنارش نشسته بودند، با کنجکاوی رد نگاهش را گرفتند و در ازدحام بازار، چیزی دستگیرشان نشد. ابن خالد لحظهای سر چرخاند و به غلام سیاه و نوجوانش گفت: «یاقوت، مراقب دکان باش»
#مرا_با_خودت_ببر
📚 @ketab_Et
💠پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلّم :
2- العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَکلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم؛
دانش گنجینه هایى اسـت و کـلـیدهاى آن پرسش است ؛ پس ، خدایتان رحمت کند ، بپرسید ، که با این کار چهار نفر اجر مى یابند : پرسشگر ، پاسخگو ، شنونده و دوستدار آنان .
📚تحف العقول : ۴۱ منتخب میزان الحکمة : ۲۶۰
📚 @ketab_Et
[ عکسی بالای دستها ]
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
کتاب روایتگر پنج داستان انقلابی است.
انقلاب اسلامی ما به عنوان عظیمترین رویداد اجتماعی قرن بیستم از چنان قابلیت و ظرفیتی شگرف و حیرتآوری برخوردار است که در صورت انعکاس در ذهن و قلب شفاف هنرمندان متعهد قادر است قلب همه انسانها را در سراسر جهان تسخیر نمایید. خوشبختانه این سهم چند سالی است به سمت برگزاری جشنواره داستان انقلاب، در قالب داستان در حال رخ دادن است. مجموعه داستانهای کوتاه با موضوع انقلاب حاصل این مجاهداتها و ریاضتهاست.
✂️قطعهی کوتاه کتاب
«پیرمرد» تکیهکلام همیشگیاش است و من هم به شوخی، با لهجۀ ارمنی، به او جواب میدهم: «سالام پاسر، ظوهر شوما باخیر!» بیاینکه لبخندی بر لبانش بنشیند، نزدیک بار میروم و یکی از صندلیهای چوبی لهستانی سیاهِ پایهبلند پشت بار را عقب میکشم و همین که مینشینم، روی بار لم میدهم، کلاه پشمی کاموایی قهوهایام را، که تا روی گوشهایم آمده، با بیحوصلگی، درمیآورم و شالِ بافتنی کرم...
📚 @ketab_Et
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 64
حمیدگفت:"خیلی بده که چون الان اول صبحه ومامورنیست،بعضی هاقانون رورعایت نمیکنن.
قانون برای همه کس وهمه جاست.اول صبح وآخرشب نداره
.ازمسیول بالادست گرفته تاکارگرهمه بایدقانون رورعایت کنیم."گفتم:"این برمیگرده به سیویلیزیشن!"چشمهای حمیدتاپس کله رفت!گفتم:"یعنی تمدن،تربیت اجتماعی."قبل ازازدواجمان تادو،سه ترم مانده به تافل آموزشگاه زبان رفته بودم،ولی بعدازازدواج فرصتش رانداشتم.
حمیدکلاس زبان میرفت.میگفت بیالغتهای انگلیسی راباهم تمرین کنیم.من راکه راهی کرده بودرفته بودسراغ همین واژه ی"سیویلیزیشن."ازآن به بعدهروقت به چراغ قرمزمیرسیدیم به من میگفت:"خانم سیویلایزد!"یعنی"خانم متمدن!"
راهیان نورسال93ازسخت ترین سفرهایی بودکه بدون حمیدرفتم.ازشانس ماگوشی من خراب شده بود.من صدای حمیدراداشتم،ولی حمیدصدایم رانمی شنید.پنج روزفقط پیامک دادیم.پیامک داده بود:"ناصرخسروی من کجایی!"ازبس مسافرتهایم زیادشده بودکه من رابه چشم ناصرخسروومارکوپلومیدید!
وقتی برگشتم اولین کاری که کردگوشی من راداخل سطل آشغال انداخت وگفت:"تونمیدونی من چی کشیدم این پنج روز!وقتی نمیتونستم صداتوبشنوم،دلم میخواست سربذارم به کوه وبیابون."این حرفهاراکه میزدباتمام وجودم دلتنگیهایش راحس میکردم.دلم بیشترقرص میشدکه خداصدایم راشنیده وفکرشهادت راازسرش انداخته است.
عشقی که حمیدبه من داشت رادلیل محکمی میدیدم برای ماندنش.پیش خودم گفتم:"حمیدحالاحالاموندنیه.بعیدمیدونم چیزی باارزش ترازاین دلتنگی بخوادپیش بیادکه حمیدروازمن جداکنه.حداقل به این زودی ها
نبایداتفاقی بیفته."به خانه که رسیدیم،گفت:"زایرشهداچادرتوهمین جاداخل اتاق وپذیرایی بتکون بذارخونه رنگ وبوی شهدابگیره."
فردای روزی که ازسفربرگشتم باهم برای خریدعیدبه بازاررفتیم.زیادازجاهای شلوغ یاپاساژهای امروزی خوشش نمی آمد.دوست نداشت درجایی باشدکه حجاب رعایت نمیشد.اینجورجاهاچشمهای نجیبش زمین را
می کاوید.اصلاهم اهل چک وچانه زدن نبود.وقتی پرسیدم:"چراچونه نمیزنی؟شایدفروشنده یکم تخفیف بده."گفت:"چونه زدن کراهت داره.بهتره به حرف فروشنده اعتمادداشته باشیم.
"یادم
نمی آیدحتی برای صدتاتک تومنی چانه زده باشد،مگراینکه خودفروشنده میخواست تخفیفی بدهد.
وسط بازارگوشی من زنگ خورد.به حمیداشاره کردم که ازمغازه روبرویی برای خودش جوراب بخرد.مشغول صحبت بودم که دیدم نرفته برگشت.تماسم که تمام شدپرسیدم:"چی شد؟چرازودبرگشتی؟جوراب نخریدی؟"
شانه هایش رابالاانداخت وگفت:"حجاب خانم فروشنده چندان جالب نبود،جلونرفتم.شمابروداخل خریدکن."
جوراب راکه خریدم،حمیدگفت:"چون ایام فاطمیه تموم شده،برای عیددوست دارم باقلوادرست کنیم؛
اون هم ازباقلواهای خوشمزه ی قزوین."بلدبودم باقلوای خانگی درست کنم.ازهمان جابرای خریدوسایل موردنیازبه عطاری رفتیم.دوروزتمام درگیرپختن باقلواهابودم.ازبس باخمیرکارکرده بودم،دستهایم دردمیکرد.هرسینی که می پختم،
همان جاحمیدچندتایش رامیخورد.
عاشق
شیرینی جات بود.اگرکیک یانون چایی می پختم که شیرینی آن کم بود،مثل بچه هابهانه میگرفت ومیگفت:"مگه نون پختی!این شیرین نیست.من نمیخوام.بعدهم کلی مرباوعسل به کیک ونون وچایی میزدومیخورد.وقتی دیدم تقریبابه همه سینی های باقلواناخنک زده،به شوخی گفتم:"این طورکه توداری میخوری چیزی برای مهمون هانمی مونه!
سرجمع تاالان دوتادیس باقلواخوردی.این همه میخوری جوش میزنی آقا!به جای خوردن بیاکمک."گفت:"باشه،چشم."بعدهم دستی رساند.وسط کمک کردن بازناخنک میزد.روزهای بعدهم تاغافل میشدم،میدیدم پای یخچال مشغول باقلواخوردن است.
برخلاف شیرینی درست کردن که تمام حواسش به خوردن شیرینی بود،درخانه تکانی حسابی کمکم کرد.ازشستن شیشه هاگرفته تاتمیزکردن کابینت ها.کارکه تمام شد،ازشدت خستگی روی مبل دونفره درازکشیدوچشم هایش رابست.
برایش میوه پوست کردم وباصدای بلندگفتم:"حمیدجان،خیلی کمکم کردی.خسته نباشی."چشم هایش راکمی بازکردوگفت:"به جای خسته نباشی بگوخداقوت."وقتی گفتم خداقوت،بلندشدروی مبل نشست وگفت:"یه همسربایدبرای همسرش بهترین هاروبخواد.به جای خداقوت،بگوالهی شهیدبشی!
"باکمی مکث درجوابش گفتم:"الهی که بعدازصدسال شهیدبشی!"لحظه ی تحویل سال94نصفه شب بود.حمیدآن لحظه خواب بود.عیدی برای من روسری قهوه ای باحاشیه کارشده خریده بود.
خودش هم همان پیراهنی راپوشیدکه من ازمشهدبرایش سوغاتی خریده بودم وبزرگ درآمده بود.اکثرمهمانی هاهمین پیراهن رامیپوشید.اولین سالی هم بودکه دنبال پول نومیگشت که به بچه هاعیدی بدهد.
چندساعت بعدازسال تحویل،آقاسعیدبه همراه خانمش ونرگس آمدندپیش ماتاباهم برای دیدوبازدیدبه خانه ی اقوام برویم.
ادامه دارد...
📚 @ketab_Et
[ کوثر زهد ]
📙معرفی کتاب👇
🔻زهد از جمله مسائلی است که همواره دستخوش کجفهمی یا افراط و تفریط واقع شده است. از طرفی کنارهگیری مطلق و شدید از دنیا و از طرف دیگر وابستگی و چسبندگی به مادیات همواره سبب انحراف سالکان از مسیر کمال و در نهایت سقوط آنان به پرتگاه هلاکت گردیده است. از این رو تبیین معنای دقیق و صحیح زهد از مهمترین ملزومات حرکت و سیر سالکان الی الله بوده است.
🔹کتاب #کوثر_زهد که در یکصد و هفده صفحه به چاپ رسیده است، شامل بیاناتی در تبیین و اصلاح معنای زهد است. مؤلف محترم در این کتاب با بیانی که از آیات و روایات برگرفته، سعی نموده علاوه بر تصحیح و تبیین معنای درست زهد، راهکارهای عملی و دستورات مناسب با آن را برای سالکان بیان نماید.
🔸نگاه به زندگی #اهلبیت_عصمت و طهارت در این کتاب به عنوان الگوهای کامل و الهی، از نقاط مثبت این اثر میباشد. زهد در زندگی اهل بیت بهویژه #حضرت_زهرا سلام الله علیها علاوه بر ارائه یک نمونه کامل و صحیح از زهد، ترغیب عملی به حرکت زاهدانه در مسیر کمال نیز میباشد.
#کوثر_زهد
📚 @ketab_Et
[ شستشوی مغزی ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب شستشوی مغزی نوشته فرشته احمدی توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
گزیده ✂️کتاب
روی نیمکت فلزی نقرهای نشسته ام در شانه ها و گردنم فرورفته ام و این راهروی طوسی دراز با آدم هایش کش می آید. مردی حدوداً شصت ساله تا همین چند دقیقه پیش که اسمش را خواندند کنارم نشسته بود و لابه لای آه های گاه و بیگاهش گوشههای چشمش را با دستمال پاک می کرد و خیال میکرد کسی نمی بیند.
به غیر از من که زیرچشمی نگاهش می کردم،بقیه سرشان به کار نیمه تمام خودشان بود. هنگامی که سرباز از اتاق بیرون آمد و دومرتبه داد زد: خوانده، حسن کریمی، خوانده، حسن کریمی.
#شتشوی_مغزی
📚 @ketab_Et