هدایت شده از انتشارات صهبا - موسسه جهادی
🔖 #تاریخ_انقلاب
🌠 آقاداوود عکسی از تختی، داخلِ ماشینش چسبانده بود که از بیرون هم دیده میشد. بهخاطر همین عکس، به او اتهام انقلابیگری زده و حسابی تهدیدش کرده بودند! او در میدان میوه و ترهبار کار میکند و از بازار برای میوهفروشیها بار میبَرَد، عاشق غلامرضا #تختی است.
🥇 تختی #جهانپهلوان بود؛ بهترین کشتیگیر ایران که مخالف شاه و رژیمِ پهلوی بود. میگویند ساواکیها، او را به قتل رساندند. یکبار مجبورش کردند در مراسمی شرکت کند که در آن شاه به قهرمانها مدال میداد. چارهای نداشت، قبول کرد. اما وقتی مقابل محمدرضا شاه قرار گرفت، با قیافهای جلوی شاه ایستاد که نارضایتی در آن مشخص بود. حتی سرش را خم نکرد تا شاه، مدال را دور گردنش بیندازد!
چهل روز پیش، آقاداوود در بازار میشنود که نام ورزشگاه سعدآباد را عوض کرده و گذاشتهاند «ورزشگاه تختی»! باورش نمیشود. 🤔 رژیمی که به تختی اینقدر حساس بود، حالا چطور اجازه داده است نام ورزشگاه سعدآباد بشود تختی؟ اما بعد از کمی پرسوجو، میفهمد رژیم این کار را نکرده، نامگذاری ورزشگاه کار حاجآقا خامنهای بوده. 👌
👈 حاجآقا آن روز در ورزشگاه سخنرانی داشته و وسط سخنرانی به مردم میگوید که نام این ورزشگاه از این به بعد ورزشگاه #غلامرضا_تختی است.
✨ بهخاطر یک عکس که داخل ماشینش چسبانده بود، چنان برخوردی با او کرده بودند؛ حالا نمیتوانست بفهمد این سید، چه سرِ نترسی دارد که جرئت کرده نام ورزشگاه را عوض کند!
📚 کتاب چُغُک، صهبای نوجوان
╭──────
📱 @sahba_nashr
╰────────────
📚#معرفی_کتاب
🌟اصیل آباد🌟
✍به قلم:محمد رضا سرشار
📝ناشر:انتشارات سوره مهر
📚📓📚📓📚📓📚📓📚📓
📚«اصیل آباد» از سری کتابهای گروه سنی نوجوانان، داستان زندگی مردمی است که دوراز جاذبه های زندگی شهری در یک جامعه روستایی با تکیه بر تولیدات خودشان و براساس فطرت، سادگی و پاکی گذران زندگی میکنند.
📓نام کتاب نیز اشاره ای سمبلیک به بافت جامعه روستا دارد که پس از مدتی با ورود یک پیله ور به این روستا از طریق تماس با مردم و به صحنه کشاندن زرق و برقهای زندگی شهری از طریق شهر فرنگ روحیه تجدد گرائی و مصرف پرستی را در آنها رشد میدهد وکار به جایی میکشد که زمینهای کشاورزی آنها به مرور تبدیل به کشت توتون میشود. پس از مدتی گروهی موافق و مخالف پیدا می کند که بعدا منجر به جنگ مسلحانه می شود و ادامه داستان که آن را در کتاب خواهید خواند
📚 @ketab_Et
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
«این گرایش تا جایی در جهت مورد نظر پیش میرود و از آنجا به بعد، درست در جهت عکس حرکت میکند. در فلسفهٔ علم «گرایش» یا «میل» به رویدادی گفته میشود که تا جایی در جهتی پیش میرود و از آن نقطه به بعد، در جهت عکس حرکت میکند. مثال معروف این امر آن است که کودکی در یک بادکنک فوت کند. بعد بگوید که من یک ثانیه فوت کردم ده سانتیمتر مکعب به حجم این بادکنک افزوده شد؛ دو ثانیه فوت کردم بیست سانتیمتر مکعب به حجم آن افزوده شد؛ سه ثانیه فوت کردم سی سانتیمتر مکعب به حجم آن افزوده شد؛ پس، اگر ۵۰۰ ثانیه در بادکنک فوت کنم، ۵۰۰۰ سانتیمتر مکعب به حجم بادکنک افزوده میشود. کودک فکر میکند این روند همچنان تداوم مییابد، درحالیکه فوت کردن تا جایی باعث حجیم شدن بادکنک میشود اما، از یک نقطه به بعد، فوت کردن موجب ترکید بادکنک میشود و بادکنک نهتنها افزایش حجم نمییابد بلکه حجم داشته را نیز از دست میدهد.
📚زمین از دریچه آسمان
🖋مصطفی ملکیان
📚 @ketab_Et
📣#خبر
🔰همنشینی کتاب و گردشگری در یک کتابخانه معلق!
🔸خراسانرضوی - مدیر بومگردی قلبحیات گفت: این مجموعه مزین به کتابخانهای معلق شامل ۲ هزار کتاب است و تمایل داشتم گردشگران در این مجموعه با کتاب همنشین باشند.
🔸 محمدعارف روحانینژاد، دکترای روانشناسی و مدرس انسانشناسی ابعادی که نویسنده کتابهایی نظیر «قلب حیات» و «عالمی که انسان نام گرفت» هست، در خصوص احداث بومگردی «قلبحیات» که کتاب در آن با رویکردی نوآورانه نقشی پررنگ و برجسته دارد، میگوید از مدتها قبل فکر راهاندازی مکانی را در ذهنم داشتم تا کتاب در آن نقش پررنگی داشته باشد تا به واسطه آن به همراه دوستانم بتوانیم در محیطی آرام که با حال و هوای کتاب هم مانوس باشد به کارهای پژوهشیمان بپردازیم .
📚 @ketab_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مهم نیست
✨چقدر شب تاریڪ است
✨خورشید
✨ دوباره طلوع خواهد ڪرد
✨مهم نیست
✨چقدر اندوهت عمیق است
✨دلت ڪه به نور خدا روشن باشد
✨قلبت دوباره لبخنـد خـواهد زد
✨شبتان بخیر و آرام🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام صبحتون
🌾مثل گل زیبـا
🌷الهــــی
🌾قشنگترین لحظہ ها
🌷در انتظارتون باشہ
🌾الهے هرگز لبخند
🌷از رو لباتون نیفتہ
🌾الهے خوشبختی
🌷مثل سایہ همراهتون باشہ
🌾الهے بهترین خبرها
🌷رو در این امروز بشنوید💞
📚 @ketab_Et
📚#معرفی_کتاب
🌟#بر_بلندای_حلب🌟
✍به قلم:زهرا قربانی،قاسم قاسمی
📚📓📚📓📚📓📚📓📚📓
🌟روایتی از مقاومت نیروهای ارتش جمهوریاسلامیایران در مقابل داعش
خاطرات قاسم قاسمی، رزمنده ارتش جمهوریاسلامیایران که در دومین گروه اعزامی ارتش، در اسفندماه سال1394 بهعنوان نیروی مستشاری عازم سوریه شد و پس از استقرار در دمشق، به خلصه اعزام شد و در گُردان حضرت قمربنیهاشم(ع) ماموریت خود را آغاز کرد. پس از آنکه نیروهای تکفیری از حضور تکاوران ارتش در جنوب حلب مطلع شدند در 21فروردین 1395 همراه با ادوات سنگین و نیرویانسانی بسیار به مواضع مورد هدایت ارتش ایران، در سوریه حمله کردند.
📚📓📚📓📚📓📚📓
📓راه دسترسی به کتاب اینجاست👇👇👇
★᭄ꦿ↬ @yaa_zahraa18📲
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📚 @ketab_Et
🎙📓رمان صوتی " مردی که می خندد" اثر ویکتور هوگو📓🎙
💠تهیه شده در رادیو تهران
🎙با صدای بهروز رضوی
🌟بصورت خلاصه🌟
🎙📓📓🎙📓📓🎙📓📓🎙
📚#معرفی_کتاب
🌟مردی که میخندد نام رمانی از ویکتور هوگو نویسنده و شاعر مشهور فرانسوی است. داستان کتاب در اوائل قرن هجدهم و در انگلستان روی میدهد.
📚کتاب روایت زندگی غمانگیز کودکی به نام جوئین پلین است که از بدو تولد بی خانمان میشود و هیچگاه خانواده خود را ندیدهاست او که توسط کودک ربایان دزدیده شده است در صورت خود زخمی دارد که در همه حالات به شکل انسانی است که می خندد ، قیافهٔ زشت و مضحک جوئین پلین که بسیار برای اجرای نمایش خوب و مناسب است مردم را به خنده میاندازد، از طرفی دیگر همه می دانند که پسرک بارون کلانچارلی یکی از افراد خانواده سلطنتی در کودکی ربوده شده است...
🌟مضمون رمان همچون رمان بینوایان در محکومیت بی عدالتی و دفاع از ارزش های انسانی است ، هوگو در این داستان با بیان خطابهای از جوئین پلین قهرمان داستان به دنبال رساندن پیام اصلی رمانش میباشد، وی در خطابهای میگوید که بلایی که سرش آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطنا رنج میبرند، در حالیکه بغض گلویش را گرفته و فریاد میزند و میگرید نمایندگان مجلس فقط نگاه کرده و پوزخند میزنند...
📓📓🎙📓📓🎙📓📓🎙
📚 @ketab_Et
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
«سام پا میشه و سیفون دستشویی رو میکشه و لباساشو مرتب میکنه. یهو بهخاطر پوشیدن کفش و ژاکت یکی دیگه احساس گناه میکنه. نمیدونه که آیا پوشیدن لباسای یکی دیگه جرمه و ممکنه دستگیرش کنن یا نه؟ از دستشویی میاد بیرون صورتشو میشوره و تو آینه به خودش نگاه میکنه. همه حس اعتمادبهنفسی که قبل از دیدن میریام پیدا کرده بود، از بین رفته. تو آینه یه زن چهلوپنج ساله رو میبینه که طول سال گذشته غرق در غم و خشم و صورتش همیشه خوابآلود بوده. به خودش میگه: «یالا دختر پیر.» از اینکه به خودش گفته دختر پیر، کمی متعجب میشه. بعد از چند ثانیه در یه توالت دیگه باز میشه و میریام میاد بیرون. هر دو لبخند ملیحی به هم میزنن و مشغول شستن دستاشون میشن. میریام پرایس سعی میکنه با تکون دادن سرش اون موهای خیالی که رو صورتشن را از روی چشماش بده کنار. سام هم دوباره رژ لبشو میزنه. فقط بهخاطر اینکه کاری کرده باشه. اون سعی میکنه چیزی بگه تا میریام رو راضی به بستن قرارداد کنه. خوب فکر میکنه تا با چند کلمه نشون بده که از چه شرکت عالی و درجه یکی اومده و از این طریق قیمت قراردادو ببره بالا. میریام هم لبخند میزنه. از همون لبخندایی که نشون میده قدرت دست خودشه و ظاهراً نمیخواد چیزی بگه. سام تا به حال اینقدر جلوی یه زن گیر نیفتاده بود.»
📚 کفش های دیگری
🖋افلاطون
📚 @ketab_Et