[مطالبات رهبری از بانوان]
📙معرفی کتاب👇
کتاب مطالبات رهبری از بانوان به کوشش محمدحسین رفیعی شمس آبادی تهیه شده و توسط انتشارات تراث منتشر شده است. بخشی از مطالبات رهبری از جامعه زنان مربوط به همه آن هاست، مانند انتظاراتی که ایشان از زنان در زمینه سبک زندگی دارند و بخشی مربوط به زنان نخبه و اهل معرفت است، مانند مبارزه برای برطرف کردن ظلم به زنان. لذا می فرمایند: «خانم های اهل معرفت که باید وارد یک میدان مبارزه صحیح برای مسأله زن بشوند، به نظر من کوتاهی می کنند، کار را دست عامّی، بی اطلّاع، و احیاناً کسانی که دلشان می خواهد فقط حرف بزنند، رها میکند.....
#مطالبات_رهبری_از_زنان
📚 @ketab_Et
[ستاد گردان]
بخشی از✂️ کتاب
از طرف لشکر اعلام شدهبود که الزام است برای مقدّمات عملیّات به مقرّ لشکر ۷۷ خراسان برویم. افرادی که در این جلسه باید حضور پیدامیکردند، فرماندۀ لشکر، فرماندۀ محورها و کادر گردانهای لشکر۷ ولیعصر (عج) بودند.
روز جلسه، با ظاهری کاملا ً بسیجی رفتهبودیم. بعضی از نیروهایی که همراه ما بودند، هنوز رِبِن به پا داشتند. شش نفری سوارِ لنکروز شدیم و به محلّ جلسه رفتیم.
فرماندهان ارتش هم، با وسیله و رانندۀ مخصوص، آمدهبودند. درِ ورودی پایگاه فرماندهیِ لشکر۷۷، دژبان ایستادهبود. وقتی وارد شدیم و وضعیّت سادۀ ما را دیدند، پرسیدند: چه کار دارید؟
گفتیم که برای جلسه آمدهایم. برای آنها سخت بود که با این شمایل، ما را راه بدهند.
بالأخره هماهنگ شد و به داخل رفتیم. سایت لشکر۷۷ بسیار بزرگ بود. بعد از وارد شدن به سایت، ما را به سولۀ بزرگی هدایت کردند. فرماندهان گردانهای ارتش، به صورت خیلی آنکاردشده، نشستهبودند. کلاههای نظامی، خیلی رسمی جلویشان قرار دادهشدهبود و با یک سبک خشک نظامی، در این سوله، منتظر شروع جلسه بودند. ما هم وارد سوله شدیم و
در یک طرف سالن نشستیم. آن طرف، نظامیهای درجهدار بسیار قدیمی ارتش، این طرف هم، مایی که اصلا ً تجربۀ جنگِ کالسیک را نداشتیم و هر چه بود، همین بود که از اوّل جنگ داشتیم....
#ستاد_گرایان
📚 @ketab_Et
.
[مثل یک خواب شیرین]
📙معرفی کتاب👇
شهید مدافع حرم، سردار حاج حمید مختاربند به روایت همسر
سردار حاج حمید مختاربند، کسی است که سالها در جبهههای دفاع مقدس بوده و بعد از جنگ دغدغههای فرهنگی را دنبال کرده و جدای از آنها، مناصب مختلف داشته و حتی به ریاست بانکهای انصار استانهای جنوبی و بعدش استان قم رسیده؛ ولی مجاهدت را فراموش نکرده. در جایگاهی که میتوانسته فکر اختلاس باشد، همه چیز را رها کرده و به سوریه رفته و همانجا به شهادت رسیده است. شرح شنیدنی زندگی این شهید بزرگوار از زبان همسر او روایت شده و کتاب به قلم دختر شهید به رشته تحریر در آمده است.
نویسنده سعی کرده که فقط منتقلکننده روایت مادرش باشد و به خاطر نسبتش با شهید بیجهت احساساتی نشده؛ ولی روایت همسر به خودیِ خود جذابیت و کشش زیادی برای خواندن دارد. تصویرسازیهای کتاب از روند زندگی با یک مجاهد دغدغهمند، بسیار زنده، واقعی، شیرین و به دور از غلو است و به خوبی میتواند الگوی زندگی جوانان امروز که از هر سختی گریزانند قرار بگیرد.
گزیده✂️کتاب
حاج حمید کنارم نشست و گفت: «خانم میدونی شهادت یعنی چی؟ یعنی من برم بهشت منتظر شما بمونم تا بیاید و اونجا دوباره دور هم جمع بشیم.» از شدت گریه نفسم بالا نمیآمد، حاجی سرم را روی سینهاش گذاشت و گفت: «خانم تو باید قوی باشی؛ باید بتونی بعد از من به عنوان همسر شهید سخنرانی کنی...» حاجی داشت مرا برای یک مسئولیت مهم آماده میکرد؛ اما من به صدای تپش قلبش گوش میدادم و آرزو میکردم زمان بایستد و این ضربان زندگیبخش تا ابد در گوشم ادامه داشته باشد.
#مثل_یک_خواب_شیرین
📚 @ketab_Et
حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها:
أنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَ أَعْلاَمُهُ بَاهِرَةٌ
شما را کجا به بیراهه می برند؟ درحالی که کتاب خدا (قرآن) میان شماست، امور قرآن آشکار است، احکامش درخشان است و نشانه های آن فروزنده.
(از خطبه فدکیه) - بحارالأنوار ج29 ص220
◼️ سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بر شما تسلیت باد
📚 @ketab_Et
[ تنهای تنها ]
📗 معرفی کتاب👇
کتاب مجموعه خاطراتی از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس است. شهیدی بسیار باهوش و منحصر به فرد که دیگران با بیان خاطراتی از زندگی این شهید زوایایی از زندگی او را به خواننده نشان دادهاند.
او یکی از ۵ شهید دبیرستان مفید است که همه در یک شب و در کنار هم در شلمچه شهید میشوند. این شهید که داستان زندگیاش ممکن است خیلی متفاوت از زندگی دیگر شهدا باشد، با مشکلات خانوادگی بزرگ شده است، اما آن قدر رشد میکند که رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف را میگذارد و برای دفاع از اسلام و فقط برای خدا به جبهه میرود...
گزیده ✂️ کتاب
«اوّلین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیههای امام را که میخواندم، حرفهای دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس میکردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچّههایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم میرفتیم...
#تنهای_تنها
📚 @ketab_Et
[ فاطمه اسوه بشر ]
📙معرفی کتاب👇
در این کتاب، به بیان فضایل و مناقب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرداخته شده.
و آیاتی که به نحوی با ایشان مرتبط است، بیان گشته.
و به سیره ایشان اشاراتی شده و همچنین در مورد ایشان، پرسشهایی و پاسخهایی ذکر گشته است.
#فاطمه_اسوه_بشر
📚 @ketab_Et
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 62
حمیدازباشگاه تماس گرفت که دیرترمی آید.برای اینکه ازتنهایی حوصله ام سرنروددوباره رفتم سراغ بوفه.
حمیدکه آمد،پرسیدم:"داخل خونه چی عوض شده؟"نگاه کردوگفت:"بازهم چیدمان وسایل بوفه!توی این خونه به جزاین کمدوتغییروسایل بوفه کار
دیگه ای نمیشه کرد."هردوخندیدیم.حواسش به این چیزهابود.
خانه به حدی کوچک بودکه نمیشدتغییرآنچنانی درچیدمان وسایل آن ایجادکنیم.برایم خیلی جالب بود.کوچکترین تغییری درخانه میدادم متوجه میشد.
گفتم:"حمیدجان!تاتوبری زباله هاروببری سرکوچه،من سفره ی شام روانداختم."داشت توی آشپزخانه زباله هاراجمع میکردکه دوستم تماس گرفت.مشغول صحبت بادوستم شدم.ازهمه جامیگفتیم ومیشنیدیم.حمیدآشغال به دست جلوی من ایستاده بود.باصدای آرام گفت:"حواست باشه تواین حرف هایه وقت غیبت نکنین.
"باایماواشاره خیالش راراحت کردم که:"حواسم هست عزیزم."ازغیبت خیلی بدش می آمدومتنفربود.به کوچکترین حرفی که بوی غیبت داشت واکنش نشان میداد.سریع بحث راعوض میکرد.دوست نداشت درموردکسی حرف بزنیم که الان درجمع مانبود.
میگفت:"بایدچندتاحدیث درباره ی غیبت پرینت بگیرم،بزنم به درودیوارخونه تاهروقت می بینیم یادمون باشه یه وقت ازروی حواس پرتی غیبت نکنیم."
تلفن راکه قطع کردم،سفره راانداختم.حمیدخیلی دیرکرد.قبلاهم برای بیرون بردن زباله هاچندباری دیرکرده بود.
درذهنم سوال شدکه علت این دیرآمدن هاچه میتواندباشد،ولی نپرسیده بودم،امااین بارتاخیرش خیلی زیادشده بود.
وقتی برگشت،پرسیدم:"حمید!آشغالهارومیبری مرکزبازیافت سرخیابون این همه دیرمیای؟!"
زیادمایل نبودحرف بزند.اصرارمن راکه دیدگفت:"راستش یه مستمندی معمولاسرکوچه می ایسته.
من هربارازکنارش ردبشم سعی میکنم بهش کمک کنم،اماامشب چون پول همراهم نبودخجالت کشیدم که اون آقاروببینم ونتونم بهش کمک کنم.برای همین کل کوچه رودورزدم تاازسمت دیگه برگردم خونه که این مستمندرونبینم وشرمنده نشم!"
ازاین کارهایش فیوزمی پراندم.این رفتارهاهم حس خوبی به من میداد،هم دروجودم ترس ودلهره ایجادمیکرد.احساس خوب ازاینکه همسرم تااین حدبه چنین جزییاتی دقت نظرداردودلهره ازاینکه حس میکردم شبیه
دونده هایی هستیم که داخل یک مسابقه شرکت کرده ایم.
من افتان وخیزان مسیررامیروم،ولی حمیدباسرعت ازکنارمن ردمیشود.ترس داشتم که هیچوقت نتوانم به همین سرعتی که حمیدداردپیش میرودحرکت کنم.
داشتیم شام میخوردیم،ولی تمام حواسم به حرفهایی بودکه بادوستم زده بودیم.سرموضوعی برای یک بنده خدایی سوءتفاهم به وجودآمده بود.ازوقتی که دوستم پشت تلفن این مسیله رامطرح کرد،نمیتوانستم جلوی ناراحتی خودم رابگیرم.
وسط غذاحمیدمتوجه شد.نگاهی به من کردوگفت:"چیزی شده فرزانه؟سرحال نیستی."گفتم:"نه عزیزم،چیزمهمی نیست.شامت روبخور."بامهربانی دست ازغذاخوردن کشیدوگفت:"دوست داری بریم
تپه ی نورالشهدا؟"
هروقت اتفاقی پیش می آمدکه من ازحرف یارفتارکسی ناراحت میشدم،حمیدمتوجه دلخوری من میشد،ولی اصراری نداشت که برایش کل ماجراراتعریف کنم.
اعتقادداشت اگریک طرفه تعریف کنم غیبت محسوب میشود،چون طرف مقابل نیست که ازخودش دفاع کند.برای این که من راازاین فضادورکندباهم به تپه ی نورالشهدامیرفتیم.
سوارموتورراهی فدک شدیم.کنارمزارشهدای گمنام نشستیم.کمی گریه کردم تاآرام بشوم.حمیدبدون این که من راسوال پیچ کند،کنارم نشست.گفت:"توروبه صبردعوت نمیکنم،بلکه به رشددعوتت میکنم.
نمیشه که کسی مومن رواذیت نکنه.اگرهم توی این ناراحتی حق باخودته سعی کن ازته دل و
بی منت ببخشی تانگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه واحساس بدی بهشون نداشته باشی اگه تونستی این مدلی ببخشی،باعث میشه رشدکنی.
"بعدهم باهمان صدای دلنشینش شروع کردبه خواندن زیارت عاشورا.حال وهوایم که عوض شددوری زدیم،بستنی خوردیم،کلی شوخی کردیم وبعدهم به خانه برگشتیم.
اواخردی ماه حمیدبه ماموریتی ده روزه رفته بود.کارهای خانه راانجام دادم وحوالی غروب راهی خانه ی پدرم شدم.حال وحوصله ی
خانه ی بدون حمیدرانداشتم.
هنوزچای تازه دمی که مادرم ریخته بودرانخورده بودم که برف شروع به باریدن کرد.یادخانه ی خودمان افتادم.سقف خانه نم داده بودوموقع بارندگی آب چکه چکه داخل اتاق می آمد.
کمی که گذشت،حسابی نگران شدم.
به پدرم گفتم:"بایدبرم خونه.میترسم بااین بارندگی آب کل زندگی روببره."باباگفت:"حاضرشوخودم میرسونمت."سوارماشین شدیم وسریع راه افتادیم.به خاطربارش برف همه ی خیابان هاازشدت ترافیک قفل شده بود.
ادامه دارد...
📚 @ketab_Et
[ سلوک با همسر ]
📙معرفی کتاب👇
🔹همه موضوعات و مسائلی که می تواند مبتلابه یک زندگی زناشویی و خانوادگی باشد و در تعاملات روزمره اعضای خانواده رخ دهد در این کتاب مطرح شده و آنگونه که مورد پسند سبک زندگی اسلامی است به آن پرداخته شده است.
#سلوک_با_همسر
📚 @ketab_Et
[جنة العاصمة]
✍معرفي کتاب👇
این کتاب مجموعهای از اخبار و روایات درباره مناقب و زندگانی آن حضرت است که به سبک قدیم نوشته شده و متن عربی روایات و اشعار را نیز آورده است. هدف از این اثر، ارائه و جمع آوری قسمتی از تاریخ و فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها است.
کتاب حاضر از ۱۷ فصل تشکیل شده که هر فصلی مشتمل بر مباحث و دستههای مختلف حدیثی است
#جنة_العاصمة
📚 @ketab_Et
[ دُعا ]
📙معرفی کتاب👇
معرفی کتاب دعا چیســت و چه انواع و مصادیقی دارد؟ خدا را چگونه بخوانیم و در دعاها از او چه بخواهیم؟ آیا دعا رقیب ابزارهای مادی اســت یا در طول آنها؟ آیا دعا همیشــه با حاجت خواســتن همراه است؟ ضرورتاً آداب و شرایط دعا و شــرایط استجابت آن چیست؟ وجوه معنایی استجابت دعا چیست؟ بهترین زمانها و موقعیتها برای دعا چه زمانهایی هســتند؟ دعا چه فواید و دستاورهایی برای آدمی دارد؟ و... . اینها بخشی از مهمترین مسائلی است که در این اثر از لسان رهبر معظم انقلاب اســلامی مورد تبیین و تحلیل قرار گرفته است. انتشــارات انقلاب اسلامی در قالب کتابی جامع و قابل اســتفاده با عنوان «دعا از منظر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اســلامی»، مباحث مربوط به دعا و ذکر و مناجات و جایگاه آن در منظومه ی عقاید الهی را در بیانات ایشان منتشر کرده است. این اثر در پنج فصل کلی گردآوری و تدوین شده است.
#دعا
📚 @ketab_Et
[نَهجُ الحَیاة، ]
📙معرفی کتاب👇
موضوع کلی : فرهنگ سخنان فاطمه(س)، کتابی که راه و رسم زندگی را از سخنان حضرت زهرا(س) استنباط میکند.
مخاطب وگروه سنی : بزرگسالان
خلاصه ای از کتاب :هدف اصلی این کتاب، معرفی الگوهای اصیل و ارزشهای ناب اسلامی به زنان و نسل جوان معاصر دانسته شده است تا آشنایی با زندگی و گفتارهای حضرت زهرا(س)، بتوانند بایدها و نبایدها را دریابند.
#نحجة_الحیاة
📚 @ketab_Et