eitaa logo
کتاب و کتابخوانی
44.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
654 ویدیو
1.3هزار فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/b38D.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚 وقتی بمباران تمام می‌شد و برمی‌گشتیم، می‌دیدیم کوکب همان‌طور روی سنگ نشسته و به ما می‌خندد. می‌پرسیدیم: «‌چرا نیامدی توی چشمه؟» ‌می‌خندید و می‌گفت: «این خلبان که سوار هواپیماست، هم‌قطار پسرم است و رفیق علی‌شاه! هر وقت برای بمباران می‌آید، می‌گوید همان‌جا که هستی، بنشین و نترس؛ کاری به تو ندارم. تو را نمی‌خواهیم بزنیم. من می‌خواهم آن‌هایی را که به چشمه می‌روند، بمباران کنم و بکشم!» بچه‌ها که حرف او را می‌شنیدند، باور می‌کردند و می‌پرسیدند: «راست می‌گوید؟!» آن‌قدر جدی حرف می‌زد که بچه‌ها حرفش را باور می‌کردند. من می‌گفتم: «نه، شوخی می‌کند.» طوری بمباران را مسخره می‌کرد که آدم دلش قرص می‌شد. او می‌خواست به ما بگوید عمر دست خداست و تصمیم گرفته بود خودش را به خدا بسپارد. 📚فرنگیس 🖋مهناز فتاحی 📚 @ketab_Et
📣 🔰نگاهی به «کارگاه بایسنغر» در بزرگ‌ترین موقوفه فرهنگی ایران؛ 🔸«سرنوشت قومی که به ایران تاخت» چگونه با تاریخ و هنر این سرزمین دیرینه پیوند خورد 💠«کارگاه بایسنغر»، نمایشگاهی جذاب به شمار می‌آید که در بزرگ‌ترین موقوفه فرهنگی ایران میزبان دوستداران هنر درخشان این سرزمین در دوران تیموری شده است. 🔸به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «سرنوشت قومی که به ایران تاخت»، نام گزارشی مستندگونه است که خبرگزاری صدا و سیما از نمایشگاه «کارگاه بایسنغر» در کتابخانه و موزه ملی ملک تهیه کرده است. در این گزارش، به آثاری همچون برگ‌هایی از مصحف شریف، شاهنامه و نظامی گنجوی پرداخته شده که در این نمایشگاه به نمایش درآمده است؛ شاهکارهای هنری از محصولات کارگاه هنری هرات که با مدیریت بایسنغر میرزا شاهزاده تیموری پدید آمده‌اند. 📚 @ketab_Et
2_144200951311363576.pdf
2.01M
💠 📚 عنوان کتاب:فرزند پنجم ✍️ نویسنده:دوریس لسینگ 📝 مترجم:مهدی غبرائی 📖 موضوع:داستان 📄 تعداد صفحات:۱۶۸ صفحه 📚 @ketab_Et
📚 🌟"فرنگیس"🌟 ✍به قلم:مهناز فتاحی 💠📚💠📚💠📚💠📚💠📚 📚کتاب فرنگیس روایت خاطرات زنی شجاع که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند، می‌پردازد. این کتاب برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس هم شده است. 🌟بخشی از تقریظ آقا به کتاب فرنگیس:"بخش ناگفته و با اهمیتی از حوادث دوران دفاع را، به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب می‌توان دید... بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده کتاب، خانم فتاحی، به خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکر کرد." 💠لینک دسترسی مستقیم به کتاب😍👇👇👇 🌟https://oniketab.ir/product/%D9%81%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B3/🌟 📚 @ketab_Et
📚📚📚 عباس با بادیه‌ای سنگین در دست، با دو خودش را رساند به کدخدا. ممد نگاهی به بادیه انداخت که پر بود از تریاک قهوه‌ای دشت‌های سرآبله. یکی از سوار‌ها از اسب پیاده شد و به‌کمک کدخدا تریاک‌ها را چپاندند توی خورجین اسب. ممد بغدادی که خیالش از بابت تریاک‌ها راحت شد، با کشیدن دهنۀ اسبش مقابل سینۀ علیسان، باعث شد حیوان شیهه‌کشان روی دو پایش بلند شود. قبل از اینکه سم‌های اسب تخت سینۀ علیسان پایین بیاید عمه زری او را عقب کشید. اسب که قرار گرفت، ممد، ناغافل دست برد، روبنده‌ام را پایین کشید و نگاه هیزش را گرداند توی صورتم. نفسم به شماره افتاده و به امید اینکه وقت مردنم است، یک لحظه چشم‌هایم را بستم. علیسان در‌حالی‌که افسار قاطر را ول کرده بود عربده کشید: «چی‌کار می‌کنی بی‌پدرِ بی‌ناموس؟!» و پا تند کرد سمت ممد بغدادی. هم‌زمان با علیسان، برادرهایم هم به‌سمت ممد حمله کردند؛ ولی صدای گلوله‌های برنویی که از تفنگ قزاق‌ها دررفت، همۀ میدان‌گاهی را پر کرد. ممد هم با سرعت تفنگ نوغان روسی‌اش را از کمر بیرون کشید و گوله‌ای خالی کرد سمت علیسان. نفسم با جیغ بالا آمد و با چشم‌های دریده منتظر پاشیدن خون علیسان در هوا شدم که صدای جیغ عمه زری که خودش را کشیده بود سمت علیسان، هم‌زمان شد با پرت‌شدنش روی زمین. کدخدا پرید جلوی اسب ممد و دست‌هایش را به حمایت از مردان دهش باز کرد. هر چهار برادرزاده دویدند بالای سر زری که خون از بازویش لُق‌لُق می‌کرد و خودش هم از ترس فقط جیغ می‌کشید. کدخدا با خواهش و لحنی نرم شروع به التماس کرد. 📚 حریر 🖋فاطمه سلطانی 📚 @ketab_Et
📣 🔰همزمان با ایام شهادت سردار حاج‌قاسم سلیمانی برگزار می‌شود؛ 🌟قهرمانت تو کدوم کتابه؟! 🔸دورهمی نوجوانان کتابخوان شهر تهران با عنوان «قهرمانت تو کدوم کتابه؟!» همزمان با ایام شهادت سردار حاج‌قاسم سلیمانی و با هدف مرور داستان‌های قهرمانان ایرانی در مراکز منتخب سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار می‌شود. 💠مشروح خبر: ibna.ir/x6hGy 📚 @ketab_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁بارالها ▪️به حرمت ایام فاطمیه 🍁و به حرمت ▪️خانم فاطمه زهرا(س) 🍁هیچ خانه ای غم دار ▪️هیچ مادری داغ دیده 🍁هیچ پدری شـرمنــده ▪️هیج فرزنـدی بی مـادر 🍁هیچ محتاجی ستم دیده ▪️هیچ بیمـاری درد دیده 🍁هیچ چشـمی اشکبـار ▪️هیچ دستـی محتـاج 🍁هیچ دلـی شکستــه ▪️و هیچ خـانـــه ای 🍁بی نعمتت نباشـــه ▪️آمیـن شبتـون در پنـاه خدا 🍁 📚 @ketab_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜✨سلام برقلب هایی که جز 🌸✨دوست داشتن چیزی نیاموخته اند 💜✨سلام بر روح های پاکی که 🌸✨که جزسادگی قالب دیگری ندارند 💜✨سلام برتن هایی که 🌸✨محبت لباس آنهاست 💜✨سلام برنگاههایی که 🌸✨صداقت زینتشان است 💜✨سلام بر مهر و تواضع آدمی که 🌸✨بالاترین سرمایه اوست 💜✨سـلام " صبح زیباتون بخیر 🌸✨روزتون پراز خیر و برکت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌📚 @ketab_Et
📚 🌟🌟 ✍به قلم: مهشید اسماعیلی 💠📚💠📚💠📚💠📚💠📚 ماهرخ» دربردارنده خاطرات سیده ماهرخ حسینی از درگیری‌های سوریه است. خاطراتی که در سه بخش مجزا، زندگی او را روایت می‌کند. روایت نویسنده از زندگی ماهرخ از روزهای وطن آغاز می‌شود، او که آرزوی زندگی در کشوری اروپایی در سر می‌پروراند، در اثر یک اتفاق اجباری، سر از سوریه و دمشق در‌آورده و جنگ سوریه را با تمام اتفاقات شیرین و تلخ به چشم دیده است. 📚راه دسترسی به کتاب اینجاست👇👇👇👇 ★᭄ꦿ↬ @yaa_zahraa18📲 •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈• 📚 @ketab_Et
📚📚📚 در این حال و هوا به بچه‌های خط سری زدم و با آنها خوش‌وبش کردم. ناگهان یکی فریاد زد جنگنده‌ها آمدند جنگنده‌ها آمدند چند جنگنده ایرانی تمام مواضع داعش را بمباران کردند و به ایران بازگشتند. صدای الله‌اکبر در بیابان طنین‌انداز شد رزمنده‌ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می‌گرفتند و به هم تبریک می. گفتند نگاهم را سمت حرم بردم و ازته‌دل خدا را شکر کردم. فقط خدا بود که ما را از محاصره حتمی نگاه داشت. به یکی از فرمانده‌های بسیج عراق: گفتم فرمانده سپاه قدس ایران را می‌شناسی؟ گفت بله شخصی به نام قاسم سلیمانی است.» 📚 ژنرال 🖋محمد مردانیان 📚 @ketab_Et