✅بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافهاش ...
▪️اما حرفش هیچ وقت از یادم نمیرود، میگفت :
زندگی مثل یک کلاف کامواست !
از دستت که در برود میشود کلاف سردرگم، گره میخورد، میپیچد به هم، گرهگره میشود ...!
▪️بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود، یک جایی دیگر کاری نمیشود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره ظریفِ کوچک زد !
▪️بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود، یادت باشد گرههای توی کلاف همان دلخوریهای کوچک و بزرگند، همان کینههای چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید ...
💡زندگی به بندی بند است به نام "حرمت " ؛
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است ...!
#سیمین_بهبهانی
#داستان_زندگی
💡مجله کتاب زندگی👇
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383