eitaa logo
خادم مجازی
156 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 🌱 ] مـا معتقدیم عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد سوگند به هر چهـارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر میگردد مهـدی به میان شیعه بـر میگردد . . . [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] ••بهش گفتم سنِ‌ تو هنوز واسہ‌ ‌زوده، جَوونے... چے ڪم‌ دارے که بہ‌ این زودے مۍخواے بِرے؟! گفت: "لذتۍ ࢪو کہ‌ علے‌ اڪبر موقـ؏ شہادت‌ چِشید.... حبیب‌ بن‌ مظاهࢪ نچشید…🌻 [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] آنجا که باید👆👆 دل به دریا زد همین جاست...{❤️✨} [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_دوازدهم صداي شليك كه به گوش ناصر ميرسد،😱 به زن ميگويد: نه
[ 💌 ] ناصر سوار مي شود و ماشين به راه مي افتد. به خيابان بعدي كـه مـي پيچنـد، ☺️ ناصر ميگويد: بچه ها خيلي دست خالي ان. توپ و تانك كجا، كوكتـل كجـا !؟😞 شـب هـا بـا كوكتل و چندتا تفنگ ميرونيمشون عقب و اونا هم خيال مي كنن لشكري به بساطه و رزم شبانه انتخاب كرديم؛ اما روز كه ميشه كسي رو نداريم بذاريم جاي اونايي كه تا صبح جنگيدن و از رمق افتادن. اونا هم دوباره ميآن جلو. 😩 جيپ به طرف جادة آبـادان نالـه مـي كنـد و مـي تـازد و آنهـا را بـالا پـايين مياندازد😞 بهروز ميگويد: ـ ناهار خوردي؟ 🧐 ـ نه! بهروز دست به داشبورت ماشين مي برد و چند سيب زميني پخته درمـي آورد و به ناصر مي دهـد . ناصـر همـانطور كـه بـه در و ديـوار شـهر چـشم دوختـه، سيب زميني ها را پوست ميكند و ميخورد. 😋 بهروز ميگويد: ـ سپاهمونم وضع خوبي نداره . تا چند روز پيش، كل سپاه كمتـر از ده تـا ژ -3 داشت و يك «آر.پي.جي.هفت» حالا باز يه چندتا اسلحه از اين طرف و اون طرف جور كرديم . عده بچه هاي سپاهم خيلي كمه . «جهان آرا» ميگـه سـپاه به بچه هايي مثل شما كه موندن و دارن مـي جـنگن احتيـاج داره .💪 مـي خـواد شماها رو عضو سپاه كنه . ميگه اين طور كه بوش مياد، حالا حالاهـا كـار داريم. 😞 گوش ناصر به بهروز است، اما چشمش به كوچه پس كوچه هـاي شـهرش - كه يا خالي شده است و يا دارد خالي ميشود.- از پلي كه روي شط افتاده است و شهر را دو نيم كرده، رد مي شوند و به جاده آبادان ميرسند. سيل جمعيتي كـه از شهر بيرون زده اند و رو به آبادان دارند، به طـرف جيـپ هجـوم مـي آورنـد . 😱 ماشين را محاصره مي كنند و براي سوار شدن، از سر و كول هم بـالا مـي رونـد . زني دست دخترش را مي كشد و مي خواهد او را سوار كند كه دختـر سـكندري ميخورد و نقش زمين مي شود و به گريه مي افتد؛ اما زن هنوز او را مـي كـشد و مي زند تا به جيپ برساند . 😔 پيرزني از اينكـه نمـيتوانـد سـوار شـود غـر ميزند. 🤨 عاقبت هم دستش را به طرف بهـروز دراز مـي كنـد . بهـروز دسـتش را ميگيرد و ميگويد: ـ بابا اينقدر نيايين بالا؛ آخه اگه الان راه بيفتم كه همه تون ميريزين پايين! همه مي خواهند سوار شوند . صداي بهروز را هـيچ كـس نمـي شـنود .😤 ناصـر ميگويد: ـ من پياده مي شم! يه نفرم كه بيشتر ببـري آبـادان، يـه نفـره . اسـلحه هـم كـه صددرصد معلوم نيس درست بشه . تازه اگرم درست بشه، آدرس مـا رو كـه بلدي؛ اگه از مسجد رفته بودم، مياي شلمچه. جمعيت هنوز دارد سوار ميشود. بهروز دوباره به آنها التماس ميكند:😩 ـ مادرا، پدرا، آخه اون قدر سوار بشين كه من هم بتونم حركت كنم! پاهاي ناصر مدتي كنار جاده آبادان مي ماند و به مردمي كه انگار به شهرشان طاعون آمده و از آن مي گريزند، نگاه مي كند. پيرترها، كنار جاده بـه نفـس نفـس افتاده اند و تاب رفتن ندارند؛ امـا بقيـه مـي رونـد و گـاه بـه گـاه سـر بـه عقـب برميگردانند و دنبال ماشيني ميگردند تا مثل بقيه عقب آن آويزان شوند. 😓 بچه هاي كوچك، به پشت مادرها يا خواهرها بسته شده اند، اما آنهايي كه پـا به راه هستند، دستشان ميان دست بزرگترهاست و دنبال آنها كشيده مي شوند. با هر صداي انفجاري، قدم ها تندتر مي شود و اضطراب ها بيشتر . 😰 زن هـا بـر سـر و سينه ميزنند و درد دلشان را بيرون ميريزند: ـ آي ديدي چه خونه خراب شديم؟! خدا، ديدي چه آواره بيابونا شديم؟! 😭 ـ اي الهي كه خدا ويلونت كنه صدام ! خدا آواره بيابونات كنه، همين جور كـه ما رو آواره كردي اي خدانشناس! ناصر نگاهش را از قافله اي كه خودشان هم نمي دانند مقـصدشان كجاسـت، ميكند.👀 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ] ❇️ #امام_خامنه‌اے(حفظه‌الله): 🔻زنده‌نگه‌داشتن حجاب! 🔹«یکی از انگیزه‌های #شهدا، زنده‌ نگه‌داشتن حجاب بود. شهیدان برای چه رفتند به میدان جنگ که به شهادت‌شان منتهی شد؟ این مهم است. در بسیاری از این وصیتنامه‌های شهدا اسم مبارک امام هست، مسئله‌ی حجاب هست، مسئله‌ی انقلاب هست؛ اینها انگیزه‌ [شهدا] است.» 🗓1399/12/25 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💗 ] امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست فرزند نور، ای پسرت حجت خدا! در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟ با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟ أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل در انتظار سامره توست، کربلا … [السـلام‌علیـک‌ایهـاالامـام‌العسـڪرے‌علیه‌السـلام ✋] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] صبح ࢪا با تو آغاز کردن یعنۍ" خوشبختے ، #برادࢪم♥'^^ [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀] از همون اول ڪہ هادے رو دیدم👀 دلبستہ‌اش شدم🙊❤️ میدونستم ڪنارش خوشبخت میشم..😅 در طولِ زندگیِ مشترڪمون✨ هادی هیچوقت ناراحتم نڪرد..!🙈💖 اصلا شخصیتش طورے بود ڪہ نمیتونست ڪ👥ـسی رو با ڪارها یا حرفهاش ناراحت ڪنہ☺️🍃❤️ همیشہ مراقب این بود ڪہ.. ڪسی ازش دلخور نشہ...✋ #همسر_شهید_هادی_طارمی [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼] شہادت،آرزوے پدرم بود!❤️🍃 وقتے خبر شهادت پدر را شنيدم خوشحال شدم!🚶‍♂ چون پدرم مےگفت ڪہ آرزوے من شهادت است..🙃❤️ و پدرم به آرزوے خود رسيدھ بود😁💕 #شهید_محمد_شیری_در‌نگاه_فرزندش❤️🍃 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید بابک نوری •• ـــــــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید محمدجعفر حسینی •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۴۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••