[ #صبورانه🥀]
دلنوشته ای از زبان همسر دلسوخته #شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
یک سال گذشت...🍃
به همین راحتی..
نه ؛ وقتی فکر میکنم می بینم اندازه ی تمام سالهای عمرم بود..
درست یک سال قبل در چنین روزی ؛نیمه آذرماه خبرشهادتت ویران مان کرد..🍂
خبر کوتاه بود ..
اما آتشی زد به جانم که یکباره تمام آرزوهایم را برباد رفته دیدم...دنیایم رنگ دیگری به خود گرفته بود...
دلم می خواست همه تن فریاد بشوم و گوش دنیا را کر کنم..
فریاد بزنم وبگویم که دلخوشیم را از من گرفتی روزگار..
بود ونبودم را..
سایه ی سرم را..
تکیه گاهم را..
پدر بچه هایم را..😔
اما وقتی روز وداع به چهره ی معصومت خیره شدم دلم هری ریخت..
آرامش در چهره ات موج می زد...
پلیدی وپلشتی دنیا نتوانسته بود فریبت دهد..دلبستگی هایت نتوانسته بود مانع هدفت شود..از قافله عاشوراییان جانمانده بودی و..من..
آه خدای من !
یکباره تمام وجودم از شوق لبریز شد..دیگر بهتر و بیشتر از همیشه داشتمت...🌿
دلم قرص شد به بودنت..
بهار و تابستان و پاییز وزمستان بدون تو گذشت ومن هنوز نفس می کشم به امید قدکشیدن و خوشبختی یادگارانت..🌷🌷
عزیز همیشه وهنوز من !!
حضورت را در فصلهای سرد نبودنت حس کردم..
نفس گرمت را..عطر تنت را گوشه گوشه ی خانه مان می توان حس کرد..
آرام دل بیقرارم!!
تا همیشه ی بودنم ..پاییز پرکشیدنت برایم حال وهوای دیگری دارد..🍁
من و دخترانم با صبر در شبهای دلتنگی روسفید خواهیم شد در برابر سه ساله اباعبدالله و عمه ی سادات..🌹
دلخوشی مان رضایت عمه سادات است که این هدیه را از ما بپذیرد..🌷
سالے گذشت باز نیامد وعید شد
گیسوے مادر از غم بابا سپید شد
امروز هم نیامد وغم خانہ را گرفت
امروز هم دومرتبہ باران شدید شد
مادر ڪنار سفرھ ڪمے بغض ڪرد وگفت
امروز هم بدون تو روزے جدید شد
بعد از گذشت آن همه دلواپسے ورنج
مادر نگفتہ بود ڪہ بابا شہید شد..(:❤️🌿
#اولین_سالگرد_اولین_شهید_مدافع_حرم_نکا
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi