[ #صبورانہ🥀 ]
رَختهارو جمع ڪردم توے حیاط
تا وقتے برگشتم بشویم..🌊
وقتۍبرگشتم،دیدم علـے از
جبهہ برگشتہ و گوشـہ حیاط نشستھ
و رختها هم روے طناب پهن شدھ..!👕🌞
رفتم پیشش گفتم:
«الهے بمیرم! مادر،تو بایہ دست
چطورۍ این همہ لباس رو شستۍ؟!»
گفت:«مادرجون😄❤️
اگہدوتادستهمنداشتم🙆🏻♂️،
باز و جدانم قبول نميڪرد من
خونھ🏡باشم و تو زحمت بڪشۍ..((:♥️»
#مادر_شهید
#شهید_علی_ماهانی
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
•
°
امشب،اینجا هوا خیلۍ سرد بود
کلاهے که خودت برایم بافته بودے
را بر سر گذاشتم
اینجا،در میان باران و آتش و گلولـه
همہجا جلوی چشمانم هستی تاج سرم!
در میان بوی خون و باروت و خاڪ باران خورده
بوی تو را حس مےڪنم..
مرا ببخش مادر
که این بار به جاے سوغاتی
خاڪسترم را برایت میآورند..
اما..بدان من، اینجا..خدا..را..دیدم..(:
دوستت دارم❤️
#مادر_شهید..
°
•
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
•
°
امشب،اینجا هوا خیلۍ سرد بود
کلاهے که خودت برایم بافته بودے
را بر سر گذاشتم
اینجا،در میان باران و آتش و گلولـه
همہجا جلوی چشمانم هستی تاج سرم!
در میان بوی خون و باروت و خاڪ باران خورده
بوی تو را حس مےڪنم..
مرا ببخش مادر
که این بار به جاے سوغاتی
خاڪسترم را برایت میآورند..
اما..بدان من، اینجا..خدا..را..دیدم..(:
دوستت دارم❤️
#مادر_شهید..
°
•
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi