[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
🕊| نباید اجازه داد این حقایقِ برجسته،
کهنه و فراموش شود، و یا مجالی برای
انکار آنها بهوجود آید، همچنانکه امروز
برخی افراد، پارهای از بیّنات انقلاب را
صراحتاً انکار میکنند.
🗓1398/07/08
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼]
اون لحظہ ڪہ روزِ اول مدرسه دست همه تو دستِ باباشونه
یا وقتے یجایی اذیت میشن میرن باباهاشونو میارن...
یا پز چیزایی که باباشون میخرن و تو مدرسہ میدن..
اون وقتے ڪہ همه مشغول ڪادوے روز پدر هستن...
ولے من فقط یه عڪس و میگیرم رو قلبم و میگم بابا...قبل اینڪه بلد باشم بگم بابا رفتی...💔حتی حسرت اینم موند تو دلم..
چند؟!💵💔🚶♂
#عکسِ
#دردونه_شهید_امیداکبری
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
❤️ يا صاحب الزمان ❤️
آقاي مـن !
مــولاي مـن !
از قـديــم گفته انـد :
" خلايـــق هــرچه لايــق "بي راه نگفـته اند .
اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در
محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم
ڪه اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان
ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم .
از ماســت ڪه برماســــت "
آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛
سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛
تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي
"عـادت "کرده ايم ؛ هنــوز باورمان نـشــده
💥تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
❣️جاده لغزنده است
دشمنان مشغول کارند!
با احتیاط برانید
سبقت ممنوع...
دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام" است..
حداکثر سرعت بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد❣️
❣️اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!
دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع
با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید
این جاده مطهر به خون شهداست....❣️
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
ببین ڪه غرق گناهمـ،😢
بگیر دستمــ را
به خاڪ پای تو ریزمـ 😍
تمامــ هستمــ را🍃
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_یکم حسين سر به سينة برادر مي خوابانـد و حـالا راحـت ميگر
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_سی_دوم
ياد جواب خواهر به دل ناصر زخـم مـي زنـد و چـشم هـايش را بـه اشـك مي نشاند.😔
چشم از دود و آتش مي كند و سرش را روي نـردة ايـواني كـه بـه آن
تكيه داده مي كارد و و قد و بالاي خواهر را تماشا مي كند. 👀نمـي دانـد چقـدر بـه صـبح
مانده، اما خوشحال است كه حسين خوابيده و بي قـراري هـاي او را نمـي بينـد . 😍
سرش را چنان روي نرده گذاشته كه مست خواب به نظر مي آيد؛ 😴اما همـين كـه
صداي اذان از مناره هاي خاموش شهر شنيده مي شود، سر راست مي كند. سياهي
شب رنگ باخته و سپيدة صبح رگه هايي خاكستري در آن دوانده . ناصر با عجله
به اتاق ميرود تا برادر را بيدار كند. ☺️
مادر باخبر شده است و خودش را روي جنازه پهن كرده است . چشم هايش،
سرخ سرخ شده است .😭 همين كه ناصـر و حـسينش را مـي بينـد، در آغوشـشان
ميكشد و بوسه بارانشان مي كند. با هر بوسه اي كه از آنها مي گيرد و هـر تكـاني
كه به سر مي دهد، قطره هاي اشكش از گونه كنده مي شود و به سر و روي ناصر
و حسينش مي ريزد.😭 ناصر و حسين هم گريه سر مي دهند و فضاي مسجد جامع
را پر از سوگ مي كنند؛ اما ناصر ناگهان آرام تر مي شود و در گوش بـرادر نجـوا
ميكند: 👂
ـ حسين، پيش ننه؛ خودتو كنترل كن.
حسين هم آرامتر ميشود؛ اما صداي بيقراري مادر، همچنان بلند است:
ـ ننه، بلند شو؛ داداشات اومدن ديدنت .😭 شهناز؛ ننه جون، ديگه عجله نمي كنـي
ننه؟ ننه، ديگه نميگي ديرم شده؟ ننه، عروس خانومم بلند شـو . ننـه، حبـه
نباتم، بلند شو . ننه حالا ديگه راحت شدي؟ ديگه نمـي گـي از قافلـه عقـب
افتادم؟ خودتو رسوندي به قافله عروس نازنينم؟ 😭
دو برادر، مادر را كنار ميكشند و مي خواهند جنازه را به جنت آباد ببرند، اما
مادر نميگذارد. خودش را روي تابوت انداخته و با دخترش درددل ميكند: 😭
ـ ننه كجا مي خواين خواهرتونو ببرين؟ بذارين باباشم بياد ببيندش . 👀ننـه دختـر
من كه بي معرفت نيس كه بي اجازه باباش بره خونه بخت . دختـرم بابـا بـالا
سرشه، بذارين چادر عروسمو باباش سرش كنه. 😭
يخ روي جنازه آب شده و از زير تابوت آب بيرون زده است . 💧مسجد پـر از
جمعيت شده و هركس به كاري مشغول است . چنـد نفـري دو رو بـر مـادر را
گرفته اند تا ساكتش كنند، اما خودشان هم به گريه افتاده انـد .😭 ناصـر مـادر را بـه
حسين مي سپارد و براي پيدا كردن يخ مسجد را پشت سر مي گذارد. 🏃♂يك راست
به سراغ عمو عباس مي رود - كه مغازة پارچه فروشـي اش را از روز اول جنـگ
بست و الان مسئول جمع آوري يخ و مواد غذايي شده است.
ـ عمو عباس، يه قالب يخ ميخوام.😞
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
🕊| غلبه و قدرت متعلّق به آن ملّتی و
آن مردمی است که معتقدند اگر در این
راه برایشان خطری پیش بیاید، ضرری
پیش بیاید، شهادت و از دنیا رفتن پیش
بیاید، آنها برنده هستند، بازنده نیستند؛
🇮🇷| آن ملّتی که این روحیه را، این اعتقاد
را دارد، شکست برای آن ملّت وجود ندارد؛
این ملّت پیش خواهد رفت، همچنانکه
ملّت ایران در راهِ بسیار پُرخطر و پُرزحمت
خود، تا امروز پیش رفته است.
🗓1397/09/21
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi