eitaa logo
خادم مجازی
162 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ] وای یوسف❣ تنهاي من، این رمضان حاجتی عظیم، قلب مرا احاطه کرده است: ❣تــــــو... درد نداشتن تــــو... و دویدن مدام برای یافتنت، همه آرزويي است که در لابلاي مناجات سحر، بدنبالش می گردم. برای قلب بیمار من، چاره ای بينديش. قلب بیمارم، جای خالی، برای حضور مداوم تو ندارد. به امید علاج آمده ام. مرا دست خالی،از گوشه سفره ات، رد مکن ❗️ به امید اجابت آمده ام؛ یا مُجیبُ... یا مجیب ... یا مجیب 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] به یڪ نگاه تو، ✨🍃• تطهیر مےشود، دل من💝• به یڪ ڪرشمه، 👌• نمڪ گیر مےشود، دل من💖• مرا بس استــ ✋• طواف ضریح تو، هرگاه شڪسته بسته‌ی💔• تقصیر مےشود دل من❤️• 💞رضا جانمـ [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💌 ] سر، به دل سنگر فرو مي رود و ناصر، دشمن را بـه طـرف مـسجد حركـت ميدهد. هرچه جلو تر مي روند، همهمه اي كه از مسجد بلند اسـت، بهتـر شـنيده ميشود. چند ماشين جلوي درِ مسجد ايستاده اند و جمعيـت دور و برشـان، در هم مي لولند. انگار چيـزي از ماشـين هـا خـالي مـي كننـد .🤔 حتمـاً آذوقـه و دارو آوردهاند. يكي از ماشين ها راه مـي افتـد و در دل تاريـك شـب، از مـسجد دور ميشود. هنوز از پيچ مسجد نگذشته است كـه وانتـي ديگـر از راه مـي رسـد و جلوي درِ بزرگ مسجد، از ناله ميافتد. 😢 حالا صداي همهمة جمعيت، راحت تر به گوش مي رسد. 👂صحبت كردنـشان معمولي نيست، با فرياد حرف ميزنند: 😁 ـ بدو سراغ پنبه، بدو! ـ آب ميخواييم آقا؛ آب! ـ پس بنزين چي شد؟ ـ حاج آقا، داروها رو كجا خالي كنيم؟ ـ باز هم نون لازم دارين؟ تنها صداست كه مي آيد. ناصر هيچ كس را نمي بيند و هيچ يك از صـداها را هم نمي شناسد. 🤨به پيچ مسجد كه مي رسند دوباره صداي كشدار و بلند «ايـست » در فضا ميپيچد و عراقي لخت، دستپاچه ميگويد: ـ تاسوعا، عاشورا! 😰 نور چراغ قوه، چشم ناصر را مي زند و بر چهرة سـياه و سـوختة عراقـي هـا ميافتد.👀 نگهبان تفنگ به دست مكثي ميكند و ميپرسد: ـ اسيرن؟ ـ آره. ـ تا كجا اومدن؟ ـ اول شب، پل نو بودن، ولي حالا حتماً اومدن جلوتر. نگهبان سر تكان ميدهد و ميگويد: ـ بفرمايين! ناصر اسرا را به طرف پلكان مسجد هدايت مي كند. جمعيت آنقدر مشغولند كه تاكنون متوجه ورود آنها نشده اند. لرزش قدم هاي اسرا، بـيش از پـيش شـده است و انگار كه ديگر، پا به فرمانشان نيست. 😥 همين كه ناصر به دشمن نهيب مي زند و مي گويد «روح! روح!» جمعيتي كـه به سرعت از پله هاي سنگي مسجد در حـال بـالا و پـايين رفـتن انـد، كنجكـاو ميشوند و دنبال صدا مي گردند.👂 افراد دشمن را جلوي ناصر مي بينند كه دسـت روي سر گذاشته، تسليم، از پله ها به داخل صحن مسجد مي روند. لحظه اي همه از حركت مي مانند و در تاريكي، اسرا را نگاه مي كنند. 👀چند نفري هم دهـان بـه تكبير باز مي كنند و طولي نمي كشد كه بانگ «االله اكبر » فضاي مـسجد و اطـراف آن را پر ميكند. 😍 چند چراغ قوه، روي چهرة اسرا روشن مي شود. نـور چـراغ، چـشم نفـرات عراقي را ميزند و ناگهان سياهي اي با صداي بلند اعتراض ميكند: ـ خاموش كن آقا؛ خاموش كن! 😤 چراغ ها، همه خاموش مي شود. صداي سياهي به گوش ناصر آشنا مـي آيـد . چشم تيز مي كند تا او را بهتر ببيند . سياهي جلوتر مي آيد. هيكل بالا بلندي دارد . 👀 كلتي بر كمر بسته است و عمامه اي بر سر . به پلكان كـه مـي رسـد ، ناصـر او را ميشناسد: ـ سلام حاج آقا شريف! 😁 ـ سلام؛ خداقوت! اينا رو كي گرفتين؟ ـ همين امشب حاج آقا؛ با يه شبيخون گرفتيمشون.😄 ـ آفرين... اسم گروهتون چيه؟ ـ «عقرب»!😌 ـ عقرب؟! چرا عقرب؟! بگو «توحيد»، بگو «عاشورا»، بگو «شهيد»!😃 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🕊| همه وظیفه داریم نامهای نورانی را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. 🌹| افتخاری است برای کوی‌ها و برزن‌ها که نام و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد؛ این موهبت هم‌اکنون در سراسر کشور وجود دارد وباید ادامه یابد. 🗓1398/04/07 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست در جوابم اینچنین گفت و گریست لیلی و مجنون فقط افسانه‌اند عشق در دست حسین بن علیست [السلام علیک یا حسین‌عطشان علیه‌السلام✋🏻] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌻] ::💐:: جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ایمان، معرفت و حیا ایشان شدم و از ظاهر مهربان آقا محمود دریافتم که فردی معتقد است. ::💜:: ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه" داشت و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. ::😇:: با توکل به ائمه، شهید نریمانی را انتخاب کردم و در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئن‌تر شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد. 🌸❤️ [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 👼] امروز با سارا ڪمی دعوایمان شد🙁 از قهرها، از آشتےها می‌نویسم❤️🍃 خانم معلم، نمرۀ عالے بہ من داد✨ او گفت: من با «عشق» انشا می‌نویسم😍 مادر برایم قصه‌اے از ڪربلا گفت💔 در نامہ‌ام عین همان را می‌نویسم.. او از تحمل گفت، از یاسے سه‌ ساله🥀 از تشنگے، از صبر دریـ🌊ـا می‌نویسم ✍🏼خدیجہ پنجے ..((:❤️🌿 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ] ای رهگشای ما به سوی حیدر ✨ ای ساقی جام و سبوی حیدر🍂 تو صاحب ثلث رجب جوادی🌱 زیباترین مخلوق رجب جوادی🖤 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ] شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق ها هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت. باید این جور نوشت... هر گلی هم باشد چه شقایق، چه گل پیچک و یاس، تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است الـٰلّهُمَ عَجــِّلِ لوَلــیِّکَ اَلْفـ♡ـَرَجْ [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
Reza Narimani-Golchin Shab 01 Ta Shab 06 Ramzan1395-002.mp3
7.16M
[ 🔉 ] ابر بهارم عطر شهادت پیچیده توی دیارم 😭😭😭 [در این هیاهـو با گوش دل بشـنو💓] Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ 🦋 ] 📹 زیبای امام هشتم(ع) هوا، هوا، هوایِ دلتنگی•|💔|• نمیگذره شب‌های دلتنگی •|😢|• چیکار کنم برای دلتنگی •|😢|• امام هشتم(ع) دوباره خواب مشهدُ دیدم •|✨🍃|• دیدم دارم بهت سلام میدم •|✋🍃|• ضریح باصفات رو بوسیدم •|😭|• امام هشتم(ع) 🌹 [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💌 ] ناصر مي ماند. نميداند كه چه بگويد . دلش مي خواهد قـد و بـالاي شـيخ را تماشا كند تا خستگي از تنش درآيد. 👀 شيخ ميخندد و با دست بر پشت ناصر ميزند: ـ آفرين دلاور، آفرين ! خيلي خب؛ بگذارشون اينجـا . چنـدتاي ديگـه رو هـم همين الان آوردن. اينا رو هم ميفرستيم پيش اونا. 😁 ناصر، چشم از قد و بالا ي بلند و هيكل تكيدة شيخ برنمي دارد. شيخ، تنـد و سبك جلو مي آيد و چشم هاي خمار ناصر را به دنبال خود مي كشد.👀 مهتـاب بـه شيشه هاي عينكش ميخورد و در چشم ناصر و اسرا منعكس ميشود. 🌙 همين كه شيخ شريف اسرا را از ناصر مي گيرد و بـه درون شبـستان مـسجد ميبرد، ناصر احساس سبكي مي كند.☺️ ميخواهد به خـط برگـردد و بـه بچـه هـا كمك كند؛ اما ناگهان دستي به پشتش ميخورد: ـ داداش، تويي؟ 😍 نگاه ناصر به چهرة خـواهرش مـي دود و روي صـورت او ثابـت مـي مانـد . 👀 خواهر، قد و بالاي ناصر را ورانداز مي كند و دنبال چيزي مي گـردد .👀 ناصـر هـم انگار در قد و بالاي خواهرش چيزي ميجويد. شهناز ميپرسد: ـ طوريت نيست؟ ـ هنوز نه. خواهر دست پاچه ميپرسد: ـ تا كجا اومدن، ناصر؟ ـ تا شلمچه، بابا اينا كجان؟ از حسين چه خبر؟ ـ از حسين كه هيچ خبري ندارم، اما بابا اينا اون سمتن، كوت شيخ؛ خونة دايي اينا اما اون جا هم ناامنه. شايد هم رفته باشن جايي ديگه .😞 حـالا كـه اومـدي، حتماً يه سر بهشون بزن؛ خيلي نگرانتن. ـ باشه، ميرم. تو كه طوريت نيس؟ ـ نه ناصر؛ طوريم هم كه بشه، تازه ميشم مثل همة اونايي كه دارن تيكه تيكـه ميشن، مثل اونايي كه خودت لب خط بهتر ميبينيشون.😭 ناصر، چشم ها را روي درِ حياط دايـي اش ريـز كـرده اسـت و دنبـال زنـگ ميگردد، كه يكدفعه يادش مي آيد چند روز است برق شهر قطع است .😔 تفـنگش را بر شانه مي اندازد و با مشت به در ميكوبد. صداي نگران و منتظر مـادرش را از وسط حياط ميشنود: ـ كيه؟ ـ منم ننه؛ ناصر! لنگة در به تندي باز مي شود و از لاي آن، هيكل ريز و تكيدة مادر، ناصـر را به آغوش مي كشد. مادر، لحظاتي هيچ نمي گويد و فقط ناصـرش را در آغـوش ميفشارد و مي بويد. ناصر هنوز ميان دست هاي او فشرده مـي شـود كـه پـدر و دايي و زندايي اش به طرف در ميپرند: ـ ناصر اومدي؟ چه خبر؟ ـ تا كجا اومدن، دايي؟ مادر، ناصر را رها مي كند و انگـار كـه چيـزي يـادش آمـده، سـراپاي او را ورانداز ميكند و دنبال چيزي ميگردد: ـ ننه، ناصرجون، طوريت نيس؟ باز نگران، قد و بالايش را نظاره ميكند، اما چيزي نمييابد. 😢پدر ميپرسد: ـ بابا ناصر، از داداشت چه خبر؟ ديديش يا نه؟ ـ والّا چند روزه نديدمش. ميگم انگار بيدار بودين، نه؟😞 همه قد و بالاي ناصر را تماشا مي كنند و چيزي نمي گويند.👀 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ] ❇️ #امام_خامنه‌اے(حفظه‌الله): 🕊| سردار حجازی؛ عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان و یک‌سره در خدمت اسلام و انقلاب 🔸💠🔹 🔳پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی درگذشت سردار پر افتخار سیدمحمد حجازی 🗓1400/01/30 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌻] در آغاز فصل عاشقے زندگی شهید هر ڪسی چیزی می‌گفت.👀 یکی می‌گفت دویست سکه، و دیگری می‌گفت کم است.🤦‍♀ بزرگ مجلس گفت‌: مهریه را ڪی گرفته و ڪی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنےهای مهریه من همہ حواسم به حسن بود، هر بار ڪہ صداے حضار مجلس بلند می‌شد و صداے دیگری بلند تر، حسن غمگین💔و غمگین‌تر می‌شد، و هر لحظه ناراحتی‌اش بیشتر میشد،😕 تا اینڪہ صبرش سرآمد و به پدرم گفت‌: حاج آقا اجازه می‌دهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم،🤷‍♂ وقتی به اتاق رفتیم گفت‌: کالا ڪہ نمےخواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم!!یک پیشنهاد می‌دهم، اگر شما هم راضے باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم.❤️ نظرت با هفت سفر عشق: قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست؟ و هر تعداد سڪه ڪہ خودت مشخص ڪنی..چیه؟...❤️ 📚🖇💗🌿 [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید مجید صانعی موفق •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۱۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••
[ 😍 ] انچنان کز برگ گل عطر گلاب برون 🍀 تا که نامت میبرم از دیده اشک اید بیرون😢 السلام علیک یا ابالفضل العباس ✨ [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] ⚘﷽⚘ میدانے یڪ عمر هم ڪہ انتظار کشیده باشے این روزها و لحظہ هاے آخر قدرِ تمــامِ آن یڪ عمر، سخت و طولانے میگذرد... میدانے هر روز بہ آمدنت نزدیڪ میشویم و این انتظار این انتظارِ سخت و طولانے بہ شیرینے دیدارِ تو هزاران بار مےارزد. کاش باشیم و روزگارِ وصل ات را ببینیم....😔 در افق آرزوهایم تنها «أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج» را میبینم... ✋ [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] اگہ‌دوچیزرارعـٰایت‌کنی خداشهـٰادت‌رانصیبت‌میکنہ ✨ یکی‌پُرتلـٰاش‌بـٰاش🌱 دوم‌مخلص ؛‌ این‌دورادرست‌انجـٰام‌بدهی خداشهـٰادت‌راهم‌نصیبت‌می‌کند🕊♥️! - شهیدحسن‌باقری💚🌿 [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] 🍃🌸🍃 حرمت باغ گل نور،🍃✨ نفست بوی بهارست!🍃🌹 نِگهت قبله نمای رخِ بی‌صورت یار است😍 چه کسی رو به تو آورد و نچید از تو نگاهی!🍃🌸 دل ما زلف پریشان، 🍃🌹 رخ تو آینه‌دار است🍃🌺 [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💌 ] همين كه ناصـر به كنار رختخواب هاي ولو شده در پاي درخـت كُنـار مـي رسـد و سـلاحش را روي زمين مياندازد، مادر متوجه تفنگ ميشود:👀 ـ ننه، اين چيه؟ ـ قاتل دشمن! ـ چرا آورديش اينجا؟ اقلاً بگذارش اونورتر! ـ نترس مادر؛ غريبه هست؛ اما از اين به بعد پاش به خونة همه مون وا ميشه.😞 ناصر، روي رختخواب هاي وسط حياط مي نشيند و پاهايش را دراز مي كنـد و ميگويد: ـ خب ننه، اينجا چه خبر؟ ـ هيچي ننه،؛ اينجارم چند روزه دارن مي زنن. يه وقت ديدي ما هـم از اينجـا رفتيم. اما ميگن تو راه آهن، بليط گير نمي آيد. ميگن روزي چنـد نفـر زيـر دست و پا له مي شن و آخرشم بيشترشان دست خالي برمـي گـردن .😔 دو روز بايد اونجا بخوابي تا دو تا بليط بگيري. برق شهرم كه چند روزه قطع شده. صداي «گرومب» انفجاري، حرف هاي مادر را مي برد و بر در و ديـوار شـهر لرزه مياندازد. مادر، وحشتزده ميگويد: ـ يا فاطمة زهرا، دستم به دومنت!😱 گوشه اي همه تيز ميشود و بقيه صدا را در هوا ميجويند. 👂ناصر ميگويد: ـ زير اين همه تركش خمپاره، بيرون ميخوابين؟! مادر، با درماندگي ميگويد: ـ پس چه كنيم ننه؟ بريم توي اتاق تا با بمب، سقف رو سرمون خراب كنن؟!😢 دلِ ناصر مي گيرد و كينه اش به دشمن بيشتر مي شود. دستش ناخودآگـاه بـه طرف كلاشي مي رود كه كنارش آرام خوابيده است . ميخواهد تن كوفتـه اش را از زمين بكند و به طرف خط راه بيفتد كه مادر ميپرسد: ـ بميرم ننه؛ اونجا خيلي گشنگي و تشنگي ميكشين، نه؟ ـ حالا ديگه نه . تا چند روز پيش، بچه ها از گشنگي علف بيابون مي خوردن و از تشنگي آب راديات ماشين؛ اما حالا روز به روز داره بهتر ميشه.☺️ همه در تاريكي نشسته اند و تنها روشنايي حياط، سرخي آتش سـيگار پـدر ناصر است كه خاموشي ندارد . 🚬پدر سرش را پايين انداخته و گوشش را به ناصر داده است.👂 دايي و زندايي هم گوش به او سپردهاند. چـشم مـادر از تـن كوفتـه ناصرش جدا نميشود: ـ ننه، ناصر، چشمات پر از خوابه؛ بيا يه چرت بخواب.😴 ناصر درمي ماند؛ مي خواهد چيزي بگويد ، اما نمي تونه، مادر، دوبـاره اصـرار ميكند: ـ بيا ننه، يه دقيقه چشم هاتو رو هم بذار. ـ ننه جون اصرار نكن . روي اين زمين دشمن خوابيده؛ مـن چطـور مـي تـونم بخوابم؟😞 زن سكوت ميكند. بلند و حسرت بار آه ميكشد و ميگويد: ـ خدا نابودشون كنه. شليك، از دور شنيده ميشود. مادر، دوباره ميگويد: ـ پسرداييات، سرشب راديو عراقو گرفت.😢 چشم ناصر ناگهان به طرف پسردايي مي رود و او را كه كنا ر رختخـواب هـا لميده است ميپايد.👀 مادر ادامه ميدهد: ـ رجزخوني مي كرد. ميگفـت مـا مـي خـوايم تـا اهـواز بـريم و عـرب هـاي خوزستان رو آزاد كنيم. ناصر برمي آشوبد: ـ مگه از روي جنازة ما رد بشن! 😡 مادر هول ميشود: ـ خدا نكنه... ميگم ننه، ناصر، تو كه مريضي؛ دست هات مـي لـرزه، كـاري از پيش نميبري. تو ديگه نرو!😭 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🕊| واقعاً یکی از آرزوهای ما این است که در قیامت با شهدای شما محشور بشویم و ما را شفاعت کنند و ما هم منتفع بشویم. 👥| جوانهای شما، شهیدان بزرگوار ما، شهدای پُرانگیزه، باایمان، شجاع، که برای دفاع از حریم اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) داوطلب شدند و با اصرار رفتند و جنگیدند، مجاهدت کردند و در مقابل دشمن ایستادند و به شهادت رسیدند امّا درواقع پیروز شدند. 🗓1397/12/22 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است فوج کبوتران تو آموخت عشق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است [السـلام علیک یا علی‌ابن‌موسی‌الرضا علیه‌السـلام✋🏻] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه‌🌻] خودم که هیـــچ.. دلــ💔ـم هیـــچ.. روزگــــارم هیـــچ.. بیــ🚶ـــا که حال غزلهاے مـن پریشـــان است..😔 #همسرشهیدهادی_جعفری🌹 [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 👼] مادرمیگہ: ساعت9شب ڪہ میشه، بهونھ گیرے زهرا وفاطمه شروع میشہ.. آخه.. هرشب ساعت 9سعید ازسرڪار برمیگشت😍 و زنـ🔔ـگ خونہ رو مےزد وتا آخرشب بساط خندھ وبازے بچہ‌ها به‌راه بود❤️ 🦋🌸 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi