eitaa logo
خادم مجازی
156 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_یکم حسين سر به سينة برادر مي خوابانـد و حـالا راحـت ميگر
[ 💌 ] ياد جواب خواهر به دل ناصر زخـم مـي زنـد و چـشم هـايش را بـه اشـك مي نشاند.😔 چشم از دود و آتش مي كند و سرش را روي نـردة ايـواني كـه بـه آن تكيه داده مي كارد و و قد و بالاي خواهر را تماشا مي كند. 👀نمـي دانـد چقـدر بـه صـبح مانده، اما خوشحال است كه حسين خوابيده و بي قـراري هـاي او را نمـي بينـد . 😍 سرش را چنان روي نرده گذاشته كه مست خواب به نظر مي آيد؛ 😴اما همـين كـه صداي اذان از مناره هاي خاموش شهر شنيده مي شود، سر راست مي كند. سياهي شب رنگ باخته و سپيدة صبح رگه هايي خاكستري در آن دوانده . ناصر با عجله به اتاق ميرود تا برادر را بيدار كند. ☺️ مادر باخبر شده است و خودش را روي جنازه پهن كرده است . چشم هايش، سرخ سرخ شده است .😭 همين كه ناصـر و حـسينش را مـي بينـد، در آغوشـشان ميكشد و بوسه بارانشان مي كند. با هر بوسه اي كه از آنها مي گيرد و هـر تكـاني كه به سر مي دهد، قطره هاي اشكش از گونه كنده مي شود و به سر و روي ناصر و حسينش مي ريزد.😭 ناصر و حسين هم گريه سر مي دهند و فضاي مسجد جامع را پر از سوگ مي كنند؛ اما ناصر ناگهان آرام تر مي شود و در گوش بـرادر نجـوا ميكند: 👂 ـ حسين، پيش ننه؛ خودتو كنترل كن. حسين هم آرامتر ميشود؛ اما صداي بيقراري مادر، همچنان بلند است: ـ ننه، بلند شو؛ داداشات اومدن ديدنت .😭 شهناز؛ ننه جون، ديگه عجله نمي كنـي ننه؟ ننه، ديگه نميگي ديرم شده؟ ننه، عروس خانومم بلند شـو . ننـه، حبـه نباتم، بلند شو . ننه حالا ديگه راحت شدي؟ ديگه نمـي گـي از قافلـه عقـب افتادم؟ خودتو رسوندي به قافله عروس نازنينم؟ 😭 دو برادر، مادر را كنار ميكشند و مي خواهند جنازه را به جنت آباد ببرند، اما مادر نميگذارد. خودش را روي تابوت انداخته و با دخترش درددل ميكند: 😭 ـ ننه كجا مي خواين خواهرتونو ببرين؟ بذارين باباشم بياد ببيندش . 👀ننـه دختـر من كه بي معرفت نيس كه بي اجازه باباش بره خونه بخت . دختـرم بابـا بـالا سرشه، بذارين چادر عروسمو باباش سرش كنه. 😭 يخ روي جنازه آب شده و از زير تابوت آب بيرون زده است . 💧مسجد پـر از جمعيت شده و هركس به كاري مشغول است . چنـد نفـري دو رو بـر مـادر را گرفته اند تا ساكتش كنند، اما خودشان هم به گريه افتاده انـد .😭 ناصـر مـادر را بـه حسين مي سپارد و براي پيدا كردن يخ مسجد را پشت سر مي گذارد. 🏃‍♂يك راست به سراغ عمو عباس مي رود - كه مغازة پارچه فروشـي اش را از روز اول جنـگ بست و الان مسئول جمع آوري يخ و مواد غذايي شده است. ـ عمو عباس، يه قالب يخ ميخوام.😞 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🕊| غلبه و قدرت متعلّق به آن ملّتی و آن مردمی است که معتقدند اگر در این راه برایشان خطری پیش بیاید، ضرری پیش بیاید، شهادت و از دنیا رفتن پیش بیاید، آنها برنده هستند، بازنده نیستند؛ 🇮🇷| آن ملّتی که این روحیه را، این اعتقاد را دارد، شکست برای آن ملّت وجود ندارد؛ این ملّت پیش خواهد رفت، همچنان‌که ملّت ایران در راهِ بسیار پُرخطر و پُرزحمت خود، تا امروز پیش رفته است. 🗓1397/09/21 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] مستیم و کنار جاده باز افتادیم از نور ولایت علی، آبادیم نوکر که خودش برو بیایی دارد ما خاک قدوم حضرت سجادیم ✍🏻محسن بلنج [السلام علیک یا علی‌ابن‌الحسین علیه‌السلام ✋🏻] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] آن قدر خوب و عزیزید ڪه هنگام دعا حیفم آمد ڪه شما را دست ڪسے غیر خدا بسپارم الهے به امید تو صبح قشنگتان بخیر و نیڪے #صبحتون‌شهدایی [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ 👼] باباے مهربون...!❤️ (دلمون برات تنگہ..✋) [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید مسلم خیزاب •• ــــــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید علی آقا عبداللهی •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••
✨غلامحسین بسطامی 🍃رشادت های بسیاری در کارنامه اعمالش ثبت شده. شرکت در و تظاهرات علیه رژیم، کمک به پاکسازی مناطق و پاوه، حضور در جبهه های جنگ، فرماندهی سوسنگردو... 🍃اما چیزی که به چشم می خورد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و توطئه هایش توسط او و سایر دانشجویان مبنی بر فرمان است. 🍃می گویند تاریخ هر ملتی را باید خواند و شناخت اما گویی برخی مسئولان فراموش کرده اند که مردم چه رشادت هایی کردند و چه خون هایی برای حفظ عزت و این مرز و بوم فدا کردند. یادشان رفته که باید گوش به فرمان امام زمان باشند. 🍃حلال مشکلات این روزهایمان شد که به قیمت فریب خوردن از دشمن نافرجام ماند. هرچه امضا کردند شد روضه و بدن های اربا اربا در آتش سوخته💔 🍃حالا هم تنها راه بهتر شدن روزهایمان میز ای شده که هرچه دعا کردم پایش نشکست تا نتوانند دست بدهند با اقا گرگه ای که دست های سیاهش را با فریب سفید کرده است. 🍃رفیق قافله هایی که شریک دزد هستید بروید اما بدانید پا می گذارید روی خون بسطامی ها ، روی دست قلم شده، روی خون فخری زاده ها... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٣ اردیبهشت ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٧ اردیبهشت ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : فکه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شاهرود
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید غلامحسین بسطامی🍂🥀 @Khadem_Majazi
shahid BASTAMIIi.bmp
8.1M
فایل با کیفیت طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید غلامحسین بسطامی🍂🥀 @Khadem_Majazi
[ 🦋 ] ای صفای حرمتــ بیشتر از ڪوی بہشتــ🍃✨ به مشامم رسد از تربت تو بوی بہشتــ🍃🌹 باغ جنت به دل انگیزی درگاه تو نیستــ🍃🌹 می‌برد دل بخدا ڪوی تو از ڪوی بہشتــ🍃✨ [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_دوم ياد جواب خواهر به دل ناصر زخـم مـي زنـد و چـشم هـايش
[ 💌 ] براي كدوم مقر؟🤔 ـ هيچ كدوم، براي جنازه ميخوام.😔 ـ خدا پدرتو بيامرزه، يخ برا زنده هامون نميرسه، تو برا جنازه ميخواي؟🤨 عمو عباس به چهرة غم زدة ناصر نگاهي مياندازد و ميپرسد: ـ براي كي ميخواي؟ ـ براي خواهرم شهناز؟ ـ شهناز شهيد شده؟!😭 عمو عباس قدري حيرت زده مي ماند و چشم هاي بي رمق ناصر را مـي نگـرد؛ 👀 شهناز را از حسينيه اصفهاني ها ميشناسد. 😔 چنگك را از روي يخ ها برمي دارد و يك قالب يخ توي بغل ناصر مي كـارد . ناصر آن را مي قاپد و تند به طرف مسجد مي دود. همين كه پايش را بـه مـسجد ميگذارد، دنبال پدر مي گردد؛ اما هنـوز از او خبـري نيـست . 😢مـردم، دور و بـر مادرش را گرفته اند و او هنوز شيون ميكند. 😭 ناصر يخ را مي شكند و گله گله، روي جنازه خواهر مي نـشاند . مـي خواهـد جنازه را از زمين بلند كند كه دوبـاره مـادر روي آن مـي افتـد و فريـادش را بـه سقف شكاف خوردة مسجد ميكوبد. 😱 جنازه ها يا خارج مي شوند و يا داخل. فرياد «لااله الاالله» همة فضاي مسجد و كوچه هاي اطراف را تا جنت آباد پر كرده است .😍 چشم هاي حـسين و ناصـر هـم اشكآلود است و هم منتظر؛ و هنوز از پدرشان خبري نيست . لبهاي خشك و عطشناك هوا ، يخ ها را لحظه به لحظه ميمكد و در شكم داغ خود فرو مـي بـرد . 😞 ناصر دوباره براي آرام كردن مادر تلاش ميكند: ـ ننه جون مي بيني كه صبر كرديم ولي بابا نيومد . جنازه اين همه مونـده روي زمين؛ ديگه گناه داره . بذار ببريمش جنت آباد، يـه وقـت ديـدي تـا اومـديم بسپاريمش بابا هم اومد. 😔 مادر از جنازه دل نميكند و ناصر همچنان اصرار ميكند: ـ هوا گرمه؛ اگه اين يخم تموم بشه، جنازه بو مي گيره. تو كه خودت اين همه شهيد رو ميبيني؛ مگه اونا ننه بابا ندارن؟ ناصر مادر را آرام تر مي بيند. به حسين اشاره مي كند و خواهر را «لاالـه الااالله» گويان از مسجد بيرون مي برند. شهناز روي دوش دو برادر و دو غير بومي؛ تنـد به طرف جنت آباد مي رود. چند دست ديگر هم از اطراف تابوت بالا مي رود تـا براي بر دوش كشيدن آن نوبت بگيرند: ـ شهيدان زنده اند االله اكبر! ـ به خون آغشته اند االله اكبر! ـ شهيدان...😭 تابوت كه روي زمين سوختة جنت آباد پايين مي آيد، نگاه ناصر بـه قبرهـاي لخت و پانگرفته اي مي رود كه به اندازة همه قبرهاي قبل از جنگ جنـت آبـاد را پر كرده اند. چند شكاف هم دور و برش بغل باز كرده اند تا شهداي از راه رسيده را به آغوش كشند . ناصر نگاهي به شكاف قبر مـي انـدازد و نگـاهي بـه تـابوت خواهر كه دور تا دور، محاصرة مردمي شده كه برايش اشك ميريزند. 😭👀 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi