eitaa logo
کمیته خادمین شهدا استان همدان
644 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
21 فایل
کانال رسمی کمیته خادمین الشهداء استان همدان سایت خادمین کوله بار https://khademin.rahnoor.ir/ ارتباط با : برادر سیدمحمد حسینی مسئول خادمین استان همدان👇 @S_M_Hoseini98
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 هم اندیشی : 🌸 به منظور طراحی و اجرای یک الگوی علمی _ کاربردی برای پروژه تبلیغات روشنگرانه با هدف معرفی معارف انقلاب اسلامی و مقابله با حملات دشمنان در جبهه جنگ نرم ؛ جریان انقلابی در سطح فضای رسانه‌ای چه وظایفی دارد ؟
یکی از شخصیت های عجیب تاریخ دفاع مقدس ما شهید حاج محمد طاهری است. او چوپانی کم سواد در روستاهای دور افتاده خراسان بود. روستای مهدی آباد در پنجاه کیلومتری کاشمر، اما ... اهل مطالعه بود. از روستا تا کاشمر را رکاب می زد تا به کتابخانه برود و کتاب امانت بگیرد. تقریبا بسیاری از کتب معتبر شیعه را اینگونه خوانده بود. گله گوسفند را به صحرا می برد و مشغول مطالعه میشد. سطح معلومات و تقوا و قدرت مدیریت حاج محمد به قدری بالا بود که معاون تیپ شد و چندین روحانی در تیپ امام صادق ع پای صحبت او می نشستند و... 📙کتاب با بابا تفاوتی که با بقیه کتب نشر شهید هادی دارد، در خاطرات عجیب این شهید و تجربه نزدیک به مرگ فرزند ایشان است که هجده روز در کما بود و این مدت را مهمان پدر گرامی اش بود. کتاب که نود صفحه تجربه نزدیک به مرگ است و نود صفحه خاطرات شهید. 🌷
┄┅◈🍃🌹🍃◈┅┄ چند خانم رفتند جلو تا سؤالاتشون رو بپرسن. در تمام‌ مدت سرش بالا نیومد. نگاهش هم به زمین بود. خانوما که رفتن، رفتم جلو گفتم: تو چرا انقدر سرت پایینه؟ نگاهم نمی‌ندازی به طرف که داره حرف می‌زنه باهات، اینا فکر می‌کنن تو خشک‌ و متعصبی و اثر حرفات کم می‌شه. گفت: من به نامحرم نگاه نمی‌کنم تا خدا به من نگاه کنه! 🍃 شهید عبدالحمید دیالمه
من از میان شما ،منتظر کسی بودم که هرگز نیامد ... شهید مفقودالاثر 🔥😔
اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لحظاتی از جشن پتوی رزمندگان‌ فاطمیون این دیار تا همیشه مفتخر به خنده‌ شماست نه،شما پرنده نیستید،آسمان پرنده‌ی شماست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به‌نقل‌از‌همرزم‌شهید : شب‌قبل‌ازشهادت‌ بود. یہ‌ماشین‌مهمات‌تحویل‌من‌بود.🚖 من‌هم‌قسمت‌موشکی‌بودم‌و‌هم‌ نیروی‌آزادادوات.‌اون‌شب‌هوا‌واقعا‌ سردبود❄️ اومد‌پیش‌من‌گفت: " علےجان‌توۍچادر‌⛺️جا‌نیست‌من‌بخوابم. پتوهم‌نیست🤦🏻‍♂" گفتم : تو‌همش‌از‌غافلہ‌عقبےبیا‌پیش‌‌خودم گفتم:بیا‌این‌پتو ؛اینم‌سوءیچ 🔑 برو‌جلو‌ماشین‌🚘بخواب،‌من‌عقب‌میخوابم.. ساعت‌3شب‌من‌بلند‌شدم‌رفتم‌بیرون🚶🏻‍♂ دیدم‌پتوروانداختہ‌رو‌دوش‌خودش‌ داره‌نمازمیخونہ📿 (وقتی‌میگم‌ساعت‌(۳)صبح‌یعنےخداشاهده اینقدرهواسرده‌نمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!) گفتم: بااینکارا‌شهید‌نمیشےپسر ..حرفےنزد🖐🏻 منم‌رفتم‌خوابیدم. صبح‌نیم‌ساعت‌زودتراز‌من‌رفت‌خط و‌همون‌روزشهید‌شد:")