با اصرار می خواست از طبقه ی دومِ آسایشگاه به طبقه ی اول منتقل شود.
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!»
گفت: «طبقه ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».
وقتی خواسته اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می کنم پایین».
کتــاب پرواز تا بی نهایت، ص35
#شهید_عباس_بابایی🕊🌹
#سبک_زندگی_شهدا
#حیا #رعایت_حریم_با_نامحرم
💎#خادمین_شهدا_استان_همدان👇
✳️@Khademin_Shohada_B_HMD