eitaa logo
کمیته خادمین شهدا استان همدان
587 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
21 فایل
کانال رسمی کمیته خادمین الشهداء استان همدان سایت خادمین کوله بار https://khademin.rahnoor.ir/ ارتباط با : برادر سیدمحمد حسینی مسئول خادمین استان همدان👇 @S_M_Hoseini98 برادر محمد قراگوزلو جانشین خادمین استان
مشاهده در ایتا
دانلود
24.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔻رواق منظر چشم من آشیانهٔ توست کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست 🎙 سلام الله علیها 💔😭 💠👇 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
Bayat-talaeeye.mp3
7.17M
طلائیه عجب طلائیه این صوت یکی از عجیب ترین روایتگری های دفاع مقدس در طلائیه هستش... در دل شب، هندزفری در گوش، حس و حال پرواز، انقدر میتونید با این صوت گریه کنید که حد نداره... 💔 💠👇 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. خودشان را نشان نمی دادند. شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری بود نماز را خواندیم. سپس در حضور یکی از برادران با حال عجیبی خواندن را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود . بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است . اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد : ... ... ... به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند : کار خودش را کرد . پیکر کاملا از خاک خارج شد . اما هر چه گشتیم از او خبری نبود! او یک بود . ما پس از پایان همگی را به حق سید و سالار قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این به جز سربند زیبای کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد . روی آن کتابچه نوشته شده بود : 🏷 📚 کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹ شادی روح امام‌راحل و شهداء صلوات🌺 💠👇 @Khademin_Shohada_B_HMD
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | کلیپ آخرشبی‌ 🌙 و حس زیبایی و شهدایی که جمجمه‌هایشان فدا کردند و تو چه‌میدانی‌ چیست 💔😔 💠👇 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
✨طلائیه‌عجب‌طلائیه 🌹متن اول : تسلیم و وفای عاشورایی جزایر مجنون در غرب طلائیه با نبردی عاشورایی تصرف شد و دشمن وحشیانه به بمباران شیمیایی پرداخت و به اقرار خودشان تنها یک میلیون گلوله توپ بر سر رزمندگان ریخت، درگیری در محور طلائیه زیر آتش شدید دشمن چندین شب ادامه یافت. خطر عقب‌نشینی و عدم فتح نزدیک بود که به ناگاه دم مسیحایی حضرت امام(ره) مانند همیشه حماسه‌ای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس ثبت کرد.بعدازظهر 14 اسفند 1362 حضرت امام خمینی(ره) برای رزمندگان اسلام پیام دادند: «جزایر حتماً باید نگه داشته شود هر طور که شده». این پیام صحنه‌های زیبای استقامت، شهادت و ایثار را به نمایش گذاشت، چرا که رزمندگان طلائیه بارها و بارها با حسین(ع) بیعت کرده بودند و «إنی سلمٌ لم سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» را از دل بیان نموده بودند. چنانکه شهید حجت الاسلام میثمی که در عملیات حضور داشت گفت: «هر کس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود می‌ایستاد.» ...‌.‌ 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
✨طلائیه‌عجب‌طلائیه 🌹متن دوم : سلام طلائیه‌ ! از هر طرف که حساب کنی اینجا وسط زمین است؛ آخر دنیاست و خط مرزی و انتهای جاده ی خلقت، نفس که می کشی ریه هایت پر می شود از نور، صفا و معنویت. اینجا سرزمین مادری عشق است؛ همان جایی که عرشی ها طلائیه اش می خوانند و عرشیان عشق آباد. اینجا سرزمین مادری مجنون است. سلام ای سرزمین مادری مجنون. سلام ای سرزمینی که خاکت طوطیای چشم ملائکه است. سلام ای سرزمینی که خاکت سرمه ی کروبیان است. سلام به تو که تمام مرا تسخیر کرده ای، قلعه قلب مرا، کوچه های دل مرا و سرزمین وجودم را تصرف کرده ای. سلام به تو که بوی دستان خدا می دهی؛ رگ های دستانت سمت بهشت را نشان می دهد. سلام به تو که عقربه های قطب نمای دلم سمت تو تعظیم می کند. سلام به تو که سال هاست روزه ی سکوت گرفته ای و رازهای ناگفته در دلت داری. سلام به تو که هزار کربلا زخم بر بدن داری. سلام به تو، به تو که واژه ها از توصیفت عاجزند و غواص خرد به کنه ذات تو دست نمی یابد. سلام به تو که گنج های گرانبها در دلت داری. سلام به تو که بر تارک بلند نقشه جغرافیا نام قشنگت حک شده. سلام به تو، که راه بهشت از تو می گذرد. سلام به تو که دلت پر از خون است. السلام علیک یا تراب الخضیب بدماء الشهداء. السلام علیک یا بلد الطیب. السلام علیک یا موضع عروج الجنود الخمینی. السلام علیک یا مشهد الشهداء. السلام علیک یا مدفن الغرباء. السلام علیک یا موضع سجود الملائکۀ الله. السلام علیک یا مسفک الدماء. ...‌.‌ 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
✨طلائیه‌عجب‌طلائیه 🌹متن سوم : طلائیه یعنی کارخانه آدم سازی. من حس می‌کنم طلائیه بوی خدا می دهد. اگر خوب نگاه کنی جای پای خدا را روی خاک ها می بینی. جلوتر، نه همین چند قدم مانده به خدا است محل ملاقات مردان قبیله خورشید با خدا. باد می وزد و بوی پیراهن یوسف را در هوای پخش می کند و من مست می شوم و بعد مثل آدم ها گیج و سر به هوا راه می روم. اینجا حس غریبی به انسان دست می دهد. دلت می خواهد بدوی تا به ته دشت؛ دلت می خواهد خودت را صدا بزنی و پیدا می کنی. النجا دلت برای خودت تنگ می شود ولی زود خودت را پیدا می کنی. دلت می خواهد روی خاک ها بنشینی و مثل بچه ها بازی کنی؛ اصلاً عجیب نیست! عجب کارهای ماست که باعث شده خودمان را گم کنیم و دزدکی از چراغ قرمز و عبور ممنوع بگذریم غافل از اینکه شماره ی ما را خدا یادداشت می کند و بعداً سر فرصت و سر بزنگاه جریمه می کند. بارها زیر تابلوی توقف ممنوع پارک کرده ایم و جاهایی که نباید می رفتیم رفتیم. آری عجیب کارهای ماست که می دانیم آخد کوچه گناه بن بست است و باز هم گناه می کنیم! دلت می خواهد روی خاک طلائیه دراز بکشی و به چشم های آبی آسمان نگاه کنی. اینجا دوست داری دنیا را قی کنی، دلت می خواهد تیمم کنی، اینجا دلت آرام می گیرد، دلت می خواهد به خاک ها چنگ بزنی و در هوا پخش کنی و حمام خاک بگیری حتی دلت می خواهد خودت را زیر خاک طلائیه دفن کنی، مثل کارهایی که مردم لب دریا و با ماسه ها و خاک ساحل می کنند، اما خاک اینجا فرق دارد، خاک اینجا با خاک همه جا فرق دارد. اینجا باید با عینک جدید به دنیا نگاه کنی، عینک قبلی را باید عوض کنی. اگر عینکت را عوض کنی می بینی که خاک اینجا حرف می زند، گریه می کند، می خندد، و به آدم آرامش می دهد، شفا بخش است. خاک اینجا بوی قرآن های جیبی می دهد. بوی پلاک، بوی سربند، بوی کوله پشتی و باروت. با خاک اینجا می شود مهر درست کرد و  به جانماز هدیه داد. اینجا باند پرواز است و تو هواپیما، فقط باید با خدا هماهنگ باشی تا اجازه ی پرواز بدهد. فرشته ها از برج مراقبت برایت دست تکان می دهند و تو را زیر نظر دارند پس یا علی … بپر!  تصمیم بگیر اوج بگیری و از زمین جدا شوی؛ برسی به عرش و بالاتر از عرش. از اینجا می شود خدا را دید و با او دست داد؛ اگر نتوانستی او را ببینی و با او دست بدهی باید بفهمی که هنوز اندر خم یک کوچه هم نیستی، اصلاً به کوچه هم نرسیدی تا بخواهی در پیچ و خم آن گم شوی. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟! اما اینجا اینقدر باید سماجت کرد در خانه را زد تا صاحب خانه را دید. اینقدر کوبم در این خانه را     تا ببینم روز صاحب خانه را ...‌.‌ 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
✨طلائیه‌عجب‌طلائیه 🌹متن‌چهارم : شهداء ! با دست خالی آمدن گر چه عیب است اما بزرگترین عیب آن است که از اینجا با دست خالی بر گردی. شهداء ! کم من و کرم شما. شهداء! من، نه من تنها نه، ما آمده ایم، اما پشیمان و سر به زیر حتی خجالت می کشیم زیر چشمی هم نگاه کنیم، تا چه رسد سرمان را بلند کنیم. شهداء! «و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین».(فقیروخسته‌به‌درگاهتان‌آمدم‌رحمی) شهداء! دلم زنگار گرفته حس می کنم با زمان پیش نمی روم، از همه چیز و همه کس عقب افتاده ام؛ مرا کوک کنید تا به موقع بیدار شوم، کمکم کنید تا دیگران را نیز از خواب غفلت بیدار کنم. شهداء! دل واپسی هایم را برای شما پُست می کنم تا به من ایمان بیاورید تا بدانید راست می گویم. راستی! من نشانی ام سالهاست عوض شده؛ خواهش می کنم یادداشت کنید: انتهای بُهت زمین ، بالاتر از چهار راه تردید، خیابان گناه، نرسیده به میدان شیطان، کوچه ی نادمین، بن بست سمت چپ، منزل … . نه منزل ... مهم نیست همه ی مردم محل و ... مرا می شناسند. خوش بحال شما که نشانیتان ثابت است، هنوز یادم هست ببینید: بهشت؛ اعلی علیین، دیگر هیچ چیز اضافه ای لازم نیست همه شما را می شنایسند. من هر روز به خدا زنگ می زنم ولی کسی گوشی را بر نمی دارد. شاید اینقدر سرش شلوغ است که مرا فراموش کرده یا نه؛ شاید شاید با من قهر کرده. مهم نیست من هر روز با شماره ی «24434» (نمازهای پنجگانه) تماس می گیرم شاید روزی از پشت خط صدای بفرمائید و بعد خوش آمدید را بشنوم. من مطمئن هستم شماره تلفن خدا عوض نشده، شاید اشکال از سیم های ارتباطی ماست که هی قطع و وصل می شود و گاهی اوقات اصلاً نمی گیرد. شهداء! سیم های ارتباطی مرا درست کنید، واسطه شوید و سفارش کنید و اصرار نمایید. به خدا بگویید گوشی را بردارد، من پشیمان شده ام، هر روز پشت خط گریه می کنم، تازه نیمه شب ها هم تماس میگیرم ولی کسی گوشی را بر نمی دارد. و من باز گریه می کنم. شهداء! قبول دارم که شاگرد تنبل کلاس بوده ام اما به خدا مدرسه عبودیت را دوست دارم، مرا اخراج نکنید. قول می دهم تجدیدی هام را قبول شوم و جبران کنم. هیچ مدرسه ای مرا با معدل پایین نمی پذیرد، حس می کنم شیطان هم از دست کارهای من کم آورده، اصلاً فکر می کنم روزی از همین روزهای خاکستری جایش را با من عوض کند. او شاگرد شود و من استاد. شهداء! از خودم بدم می آید. دلم برای خودم تنگ شده. مرا تنها نگذارید، کمک کنید تا خودم را پیدا کنم. من سال هاست گم شده ام با اینکه بارها در خودم قدم زده ام ولی خودم را پیدا نکرده ام. ای کاش دستم را از دست شما بیرون نمی آوردم تا حالا مجبور شوم دنبال شما بگردم. شهداء! از آن بالا به راحتی می شود همه چیز را دید. مرا هم می بینید؟! حتماً همینطوری است، پس چرا صدایم نمی کنید؟! درست است، من خجالت می کشم سرم را بلند کنم و به شما نگاه کنم ولی شما که می توانید زیر پایتان را نگاه کنید. آی شهداء! من گم شده ام، مرا پیدا کنید. 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD