رهبر معظم انقلاب:
اربعین، همه مردم از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیهالسلام) و بگوینـد یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد.
۹۹/۶/۳۱
#به_تو_از_دور_سلام
#اربعین
#اربعینیات
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
#اربعینیات
خستگیِ پیادهروی برای من یکی که همچین حکمی داشت: انگار خودم را به سختی انداخته بودم تا عذاب وجدان آن همه کارهای نکرده را از یاد ببرم. مثل کارمندی که تمام سال را به بیکاری و بیعاری گذرانده و وقتی به آخر سال رسیده، مجبور شده بار سنگین کارهای عقبمانده را به دوش بکشد و آنوقت به جای اعتراف به تنبلی و تنپروری، هی از تلاش و زحمت و خستگیاش دم بزند. درست است که ثواب زیادی برای پیادهها وارد شده اما بخاطر همین چیزها، شک داشتم که قدمهای آدمی مثل من، قدر و قیمتی داشته باشند.
گفتم اگر یکسری آدم آبرودار را در راه رفتنم شریک کنم، شاید اوضاع کمی بهتر شود. کمی فکر کردم تا یکیشان یادم آمد. همان کسی که شب عاشورا جملهای گفت که عشق از آن شعله میکشد و ترجمهکردنش از آن اشتباهات بزرگ است. یعنی همیشه مبهوت ترکیب واژهها و موسیقی کلماتی بودم که «بشیر حضرمی» در آن شب به زبان آورده بود و حالا در راهپیمایی اربعین، وقتش رسیده بود که جبران کنم. اباعبدالله خبر اسارت پسر بشیر در مرزهای شمالی را شنیده بود و اجازه داده بود تا برود اما مرد حضرمی، انگار منتظر فرصت بود تا با آن ذوق سرشارش، قربان صدقهی پسر فاطمه برود:
أکلتنی السباع حیاً إن فارقتک؛ و أسأل عنک الرکبان و اخذلک مع قله الاعوان؟!؟ لا یکون هذا ابداً
گرگها مرا زنده زنده بدَرند اگر از تو جدا شوم! جدا شوم و سرنوشت تو را از کاروانها بپرسم و با این بییاوری تنهایت بگذارم؟!؟ هرگز چنین نخواهد شد ...
*
آدمها توی زندگیشان کلّی «اگر» میگویند که بعدش به «حتماً» تبدیل میشود. خوش به حال بشیر حضرمی که «اگر»ش، اگر ماند و مثل من «حتماً» نشد. من «حتماً» از شما جدا شدهام و بخاطر همین یکی از همانهایی هستم که دریده شدهاند. و البته که «دریده» دو تا معنا دارد؛ یکی کسی است که بیحیا و بیخیال و لاابالی شده و یکی هم آن کسی که گرگها روی سرش ریختهاند...
خلاصهاش کنم. در این دنیای بیشما که الحاد و التقاط دارند جولان میدهند و عربده میکشند، فقط خدا میداند که چقدر از هویت ایمانیمان تکّهتکّه شده و در کجاها بوده که خرج دستگاه کفر و نفاق شدهایم ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اربعینیات
#اربعین
#به_تو_از_دور_سلام
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
🏴سورهی قیام
*بسم الله الرحمن الرحیم*
🏴حتی اگر به ما خبر نداده بودند که «ان الحسین *مصباح الهدی* و سفینه النجاه» سمت راست ِ عرش خدا را زینت بخشیده، ما زمینیها باز هم میتوانستیم دل خوش کنیم به تصوّرات کودکانهای از این حقیقت بزرگ که حسین، *چراغ هدایت* است. چون خودمان هر سال میبینیم که #عاشورا چهطور چشمها را تر و قلبها را ذوب میکند و زنگارهایی را که کفر و نفاق بر دل مومنین حکّ کردهاند، میشوید و بر پیشانی ِ کید ابلیس، مُهر «هباء منثورا» میزند.
🏴«چراغ هدایت» همان چیزی است که خدا برای روشنماندن آن، انبیائش را فرستاده و اوصیائش را جایگزین آنها کرده و کتابهایش را در میان آنها به یادگار گذاشته. بعد هی نهیب زده که هدایت من از همین مسیر میگذرد: «آیه فرستادهام و نشانه نشانتان دادهام.» انگار که به انسانها و امّتها گفته: همهی شما محکوم قدرت قدرتمندان هستید و چارهای جز تبعیت از روابطی که آنان رقم زدهاند ندارید. اما من آیههایی میفرستم که همین قدرتمندان به خاک مذلّت بیفتند و به عجز برسند و مجبور شوند ناتوانیشان را فریاد بزنند؛ آنهم در مقابل همهی مردم نگونبختی که توانایی حاکمان خود را با تمام وجود حس کردهاند. آنوقت است که حتی برای ضعیفترین عقلانیتها هم حجّت تمام میشود؛ چون غافلترینها هم تازیانهی زور حکّام را بر گردههای خودشان حس میکنند اما بعد از نزول آیات، قدرتی غیرمادّی را میبینند که روی دست همهی قدرتمندان بلند شده و خودش یک قطب جدید از قدرت را ایجاد کرده. هر چند راه انکار و عناد باز است و اشقیاء بعد از دیدن عجز و ناتوانی خود، باز هم به سراغ یک فریب جدید و یک طرّاحی نو خواهند رفت؛ اما حجّت بر همه تمام شده و هیچ عذری برای کسی باقی نمانده است.
🏴 از همین جاست که آیه و نشانه و اعجاز دست به دست هم میدهند: معجزه یعنی به عجز درآورندهی اهالی باشگاه ِ قدرت و به خفّت کشانندهی ملأ و مترفین و اکابر مجرمین و نابود کنندهی ابهّت مادّی ِ ائمّهی کفر و پیشوایان نفاق؛ که اگر اینها بشکنند و زنجیر اقتدارشان پاره شود، مستضعفین و محرومین و مغلوبین جرأت رهایی خواهند یافت و از میانهی ظلمات ِ «واللیل اذا عسعس»، روزنههایی از نور ِ «والصبح اذا تنفّس» بر آنها خواهد تابید.
🏴پس اگر حسین چراغ هدایت است و هدایت نیز از مسیر معجزه و آیه عبور میکند و معجزه نیز اثری جز خُردشدن استخوانهای قدرتمندان ندارد، عاشورا و مقدمات و موخراتش باید در چارچوبی از «اعجاز» معنا شود و تکتک افعال حسین همانند «آیه« های غیرقابل تحدّی ِ قرآن تفسیر گردد و هر حلقه از زنجیرهی مصبیتهای راتبهی او از «نشانه» های الهی به حساب بیاید.
🏴 و من شهادت میدهم که عقل جمعی ِ و حتی همکاری سازمانی ِ هزاران فقیه نیز نمیتواند ادعایی در این وادی داشته باشد و سلمانها و مقدادها و اباذرها حتی در بهشت هم به حقیقتِ این حقائق دست پیدا نمیکنند. پس این چند آیه از #سورهی_قیام را بگذارید به پای جسارتهای بچهگانه و اطوارهای کودکانه؛ آن هم با فاصلهای به اندازهی صدها سالها نوری از گستردهترین کهکشان هدایت و بزرگترین معجزهی تاریخ ...
*سیریکم آیاته فتعرفونها .... فأیّ آیات الله تنکرون*
🏴 پی نوشت: از خطوط پایانی متن واضح است که این نوشتهها هیچ ادعایی ندارند. پس استفاده از عباراتی مثل «سورهی قیام» و «آیهی اول» و «آیهی دوم» و ... ـ که اگر توفیق تفکر و فرصت نوشتن بود، در شبهای آینده به اشتراک گذاشته خواهد شد ـ صرفاً یک قالب ادبی است برای تأکید بر مضمون این پست؛ یعنی رفتار #اباعبدالله و یارانش در عاشورا و قبل و بعد آن، باید به عنوان آیات و معجزات الهی تحلیل شود.
••─━⊱✦🏴✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#هر_خانه_یک_حسینیه
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_اول_محرم
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
▪️ *سورهی قیام*
*آیهی اول: و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...*
⚫️بخش اول⚫️
🏴 گزارهی معروفی هست که همیشه با آن مشکل داشتهام. در وصف جامعهای که از اطاعت معصومین سرباز زد و به دور دشمنان آنها جمع شد، میگویند: «مردم حق را از باطل تشخیص نمیدادند و نادانی و بیخبری بیچارهشان کرده بود و ...» همیشه با خودم میگویم اگر اینطور باشد، پس تکلیف آیات و نشانههای خدا چه میشود؟ مگر هدایت تعطیلپذیر است؟ درست است که اهل طغیان بر مردم خیمه زدهاند و آنها را در سیاهچالهای فریب و رفاه به اسارت درآوردهاند اما قدرت خدا کجا رفته؟ مگر میشود رشتهی معجزات خدا پاره شود و اتمام حجّت که حرفهی بیحریف انبیاء و اولیاء بوده، کنار گذاشته شود؟ آن هم وقتی مشعشعترین انوار الهی داشتند بر ظلمات زمین میتابیدند و برهان الهی را به همه نشان میدادهاند ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴در جامعهای که هنوز نام پیامبر خدا در آن برده میشود و روسایش خود را خلیفهی نبیّ میدانند، وقتی شخصیتی مثل #حسینبنعلی که تجسّم فرهنگ بعثت و وارث بیت نبوّت است، بیعت نکند و در شهر خود و حرم پیامبر قرار نگیرد و از مدینه خارج شود و با مخدّرات بنیهاشم سر به صحرا بگذارد و شعبان و رمضان و شوال و ذی القعده را در مکّه بماند و سرپیچی و سازشناپذیریش را در موسم حج و در مرکز اجتماع مسلمین به نمایش بگذارد و پنج ماه تمام، آوارگی خود را فریاد بزند و دائماً هشدار بدهد که میخواهند او را بکشند و هیچ نقطهای از بلاد مسلمین برای او امن نیست، آیا جز دیوانگان و مجانین، کسی باقی خواهد ماند که در بیخبری باشد و با جهل دمخور شود و اتمام حجّت حسین به گوش او نرسیده باشد؟
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 مساله آنقدر واضح بود که وقتی اباهرّه در راه کوفه از #حسین پرسید که «چه چیزی تو را حرم جدّت [مدینه] و حرم خدا [مکّه] خارج کرد، #اباعبدالله اول فرمود: «ویحک یا اباهره» انگار که اصل چنین سوال و استفهامی جای توبیخ داشت. بعد حضرت در جواب این سوال ابلهانه دوباره ناامنی و خطر جانی برای تنها وارث فرهنگ بعثت را فریاد کرد: اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت «مالم را گرفتند و صبر کردم. ناموس و آبرویم را شتم کردند و صبر کردم. خواستند مرا بکشند که هجرت کردم». وضعیت به نحوی روشن بود که سلیمان بن صرد وقتی خواست مردم کوفه را بشوراند، در توصیف شرایط امام گفت: «صار الی مکّه هاربا من طواغیت آل ابیسفیان». قصد بنیامیه برای کشتن تنها باقیمانده از خاندان رسول به قدری واضح بود که ابن عباس پس از دیدار با حسین در مکه و در مقابل چشمان مردم فریاد زد: «وا حسیناه» و فرزند خلیفهی دوم پس از دیدن امام گریست و با حضرت برای همیشه خداحافظی کرد.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 با اینکه حسین، تهدید حکومت نسبت به جان خود را به یک خبر عمومی تبدیل کرد، اما این یک خبر عادی نبود و حتی دشمنان امام هم میدانستند که کشتن اباعبدالله چقدر مهیب و خطرناک است و معنایی جز هدم دین ندارد. کار به جایی رسید که وقتی مروان به حاکم اموی ِ مدینه پیشنهاد کرد تا قبل از خروج امام از مدینه، به قتل حسین مبادرت کند، ولید بن عتبه گفت: «ویحک انک اشرت الیّ بذهاب دینی و دنیای». قتل حسین و تصمیم یزید برای تحقق آن، فاجعهای بود که حتی عبدالله بن مطیع را ـ که از زبیریان بود و امام را در راه کوفه مشاهده کرد ـ مجبور به اعترافات عجیبی کرد: «با کشتن تو حرمت پیامبر هتک میشود. حرمت اسلام از بین میرود. حتی حرمت قریش نابود میشود و اصلاً حرمت عرب لگدمال میشود و پس از قتل تو آنان از هیچکس نخواهند ترسید.» این گناه اینقدر عظیم بود که همسان کفر و شرک انگاشته شد؛ نه از طرف شیعیان که از سوی یک عالم اهل شام؛ شهری که مرکز دشمنی با اهلبیت بود. سید بن طاووس نقل میکند که عالم شامی وقتی سر اباعبدالله را دید، یک ماه تمام خود را از تمام اصحابش مخفی کرد و وقتی پیدایش کردند، این شعر را میخواند: «یکبّرون بأن قتلت و انّما / قتلوا بک التکبیر و التهلیلا» بخاطر شهادت تو ندای الله اکبر سر میدهند در حالیکه با کشتن تو تکبیر و تهلیل و توحید را کشتهاند...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#شب_دوم_محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
#سورهی_قیام
@msnote
ادامه دارد👇👇
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
▪️ *سورهی قیام*
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
*آیهی اول: و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...*
⚫️بخش دوم⚫️
🏴با وجود فشارها و تنهاییها و مظلومیتها و بدون هیچگونه امکانات حکومتی، تدابیر الهی ِ حضرت حسین باعث شد که تهدید جانی و عزم یزید برای به شهادت رساندن حضرت، در سراسر دنیای اسلام پخش شود و خواصّ دربارهی آن نظر دهند و عوامّ آن را به موضوعی برای بحث و جدل روزمرّهشان تبدیل کنند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴موضعگیریها و رفتارهای اباعبدالله همان نشانهها و آیههای خدایی بودند که حجّت الهی را بر همه تمام کرد و تشخیص حق و باطل را در میان تمامی مردم تعمیم داد. همه فهمیدند که این خطر چقدر بزرگ است و چه معنایی دارد، پنجماه تمام آوارگی حسین و خاندانش را دیدند یا شنیدند، تنهایی و مظلومیتش را چشیدند و فهمیدند که شهادت چقدر به او نزدیک شده اما هیچکس و هیچ قوم و هیچ شهری تکان نخورد. وضع کوفه هم که از اسمش معلوم بود.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 این سکوت سمّی و این خواب و خرناس ِ دستهجمعی در جهان اسلام آن هم در طول حدود شش ماه مداوم، یزید را مطمئن کرد که به مقصودش خواهد رسید و مقابلهای در برابر او نخواهد بود و همین تحلیل بود که باعث شد ترسوها، گستاخترینها شوند، دستگاه حاکم جرأت پیدا کند و پاکترین خون در طول تاریخ به زمین ریخته شود و محترمترین نوامیس عالَم به اسارت روند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴به قول سورهی نهم، «آیا آنها نمیبینند که هر سال، یکی دو بار امتحان می شوند؟! اما باز هم توبه نمیکنند و عبرت نمیگیرند» وقتی قرار است امتحانی به عظمت عاشورا رقم بخورد، ارادهی خدا و فداکاریهای اولیائش حجّت را بر پایینترین سطوح عقلانیت هم تمام میکنند. سیدالشهدا قرآن مجسّم بود که با هجرتش داشت «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله» را دوباره تفسیر میکرد تا آیهها و نشانههای الهی، متواتر و متراکم بر سر امّت پیامبر فرو ببارند... تا شاید کسی از عمق کثافات، دستی دراز کند و از او دستگیری شود... لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حیّ عن بینه...
پایان.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#شب_دوم_محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
#سورهی_قیام
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
#سورهی_قیام
*آیهی دوم: و اُلقی السحره ساجدین قالوا آمنا برب العالمین*
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 هنوز هم که هنوز است، نظامیان با همهی کسانی که برای حکومتها کار میکنند، فرق دارند و قوانین و مقررات و مجازات و تشویقهایشان با تمامی کارکنان دولتها تفاوت دارد. چون هر حکومتی ـ حق یا باطل ـ به ناچار روی موجی از خون بنا شده و ـ به عدل یا ظلم ـ لاجرم باید بکشد و کشته بدهد تا باقی بماند. این وسط، نظامیان و لشگریان هستند که ریسک میکنند و خطر میپذیرند و جان میدهند و فداکاری میکنند و بالاترین مراتب تعلّق و طرفداری از هیأت حاکمه را به نمایش میگذارند تا ائمّهی نار یا ائمّهی نور، سریر سلطنت مادّی یا خرقهی خلافت الهی را از دست ندهند.
🏴 #حرّبنیزید ریاحی هم همین بود و فراتر از این؛ چون به نفع امیری شمشیر میزد که تا چند روز قبل از آغاز محرّم، در تندترین طوفانهای سیاسی دستوپا میزد اما وفاداری حرّ به امیر متزلزل نشده بود و نام او پای هیچیک از هزاران نامهی کوفیان به حسینبنعلی دیده نمیشد. قاعدتاً همین وفاداری قرص و قطعی بود که عبیدالله را قانع کرد تا یک مأموریت بیسابقه را به عهدهی او بگذارد: اولین کسی که بعد از سالها دوریِ اهلبیت پیامبر از جنگ و کارزار، در مقابل آنها شمشیر بکشد و برق تیغ را به سوی چشمان اهل حرم رسولالله روانه کند؛ آن هم در حالی که کاروان امام، نشانی از آرایش نظامی به همراه ندارد.
راستش را بخواهید وقتی کسی مثل عبیدالله برای کاری مثل شمشیر کشیدن بر نوهی پیامبر، سرداری را به پیشقراولی سپاهش انتخاب کند، باید آن شخص را فداکارترین فداییِ امیرکوفه به حساب آورد. مخصوصاً اینکه امراء در جنگهای حیاتی، پیشآهنگیِ سپاه را به هر کسی نمیدهند؛ مثل علی که در صفین، مالک اشتر را برای این منصب انتخاب کرده بود.
🏴من حتی حدس میزنم که حرّ وعدههای بسیاری از عبیدالله شنیده بود و قولهای زیادی گرفته بود تا چنین کاری را در چنان شرایطی به عهده بگیرد؛ مثل سحرهی فرعون که زبونی و ذلّت او را در مقابل موسی دیده بودند و در روزگاری که طبق روایات، قدرت فراعنه بر سحر استوار بود، اصرار کرده بودند تا بیشترین امتیازها را بگیرند: «أ إنّ لنا اجراً ان کنا نحن الغالبین؟» و فرعونِ کوفه مثل فرعون مصر، مجبور بوده به خواستهی تکیهگاه حکومتش تن دهد و در مقابل حرّ حرفی جز این نداشته: «نعم و إنکم لمن المقرّبین»
🏴اما #عاشورا صحنهی بزرگترین معجزات الهی است و کدام معجزه بالاتر از ذوبکردنِ قلب فداییان اهل طغیان و دستگیری از غرقشدگان در امواج عصیان با همهی تعلّقی که به روسای خود دارند و با تمام عادات دنیایی و محاسبات مادّی که گرفتارش شدهاند؟
فقط کافی است تا طرف پشت نکند و رو برنگرداند و بیادبی را کنار بگذارد. آنوقت است که مظلومیت حسین و مروّت او به سپاه تشنهی حرّ و انتساب او به تکدختر پیامبر و دهها چیزی که شاید بین حر و حسین گذشته و ما نمیدانیم، دست به دست هم میدهد و سردار سپاه کوفه را نه تنها از اردوگاه مقابل به کنارهای میکشاند بلکه او را به لشگری پیوند میدهد که نه تنها هیچ احتمالی از پیروزی و غلبهی نظامی برایش متصوّر نیست که مُردن و تکهتکهشدن، حاصل قطعیِ همراهی با آن است.
🏴ولی حرّ همان کاری را کرد که سحرهی فرعون، وقتی قدرت عصای موسی را دیدند و آیهی الهی برای هدایت را چشیدند، انجام دادند: «و ألقی السحره ساجدین قالوا آمنّا برب العالمین رب موسی و هارون» البته حرّ در میدان جنگ بود و الا بعید نبود که به سجده بیفتد. شاید هم دستگذاشتن بر سر یا آویزان کردن چکمهها از گردن در وسط معرکه، چیزی از قبیل سجده حساب شود. به هرحال فکر میکنم ذکر زیبایی برای سجدهاش انتخاب کرده بود:
ـ «جعلت فداک... هل تری لی من توبه؟»
+ نعم. یتوب الله علیک. فأنزل!
ـ انا لک فارساً خیر لک منّی راجلاً و الی النزول یصیر آخر امری...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴پ.ن: وقتی سحرهی فرعون در برابر معجزهی موسوی به سجده افتادند، خیلیها در کفرشان به تزلزل افتادند و بعضیها هم ایمان آوردند، اما هنگامی که اباعبدالله سردار وفادار عبیدالله را به دستگاه الهی جذب کرد و حرّ را به سجده انداخت، سپاه کوفه تکان نخورد و به این آیهی الهی و معجزهی حسینی پشت کرد. بالاخره اشقیالاشقیاء باید یک جایی از تاریخ، عمق عناد و انکار خودشان را نشان دهند دیگر...
🏴تقدیم به حضرت #حرّ ، ابرمردی که نشان داد اختیار مؤمن میتواند مستحکمترین زنجیرها را پاره کند و تن به جبر محیط ندهد؛ به کسی که ما در شبهای ابتدائی محرّم، کودکانه خود را به جای او جا میزنیم و مثل او توبه میکنیم؛ غافل از اینکه او بعد از توبه، به معرکه رفت و برای حسین شمشیر زد...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_چهارم_محرم
#حضرت_حر
#هر_خانه_یک_حسینیه
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
▪️*سورهی قیام*
*آیهی سوم: فأشارت الیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیاً*
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴دیدید واکنش یک بچهی کوچک را وقتی کسی ـ حتی اگر از نزدیکان و آشنایان باشد ـ با آن طفل معصوم تندی کند؟ بغض میکند و میترسد و سمت پدر و مادرش میدود و پشت آنها پناه میگیرد و تا مدّتها بعد هم اگر دوباره طرف را ببیند، غریبی میکند و لب میگزد و احتیاط به خرج میدهد و دور و بر آن مرد یا زن نمیپلکد. انگار که ترس، غل و زنجیری شده که دست و پایش را بسته و به هیولایی تبدیل شده که زبانش را بند آورده ...
🏴بچههای اهلبیت اما حساب جداگانهای دارند. حتی اگر قواعد وراثت را در نظر بگیریم، امامزادهها اولین ورثهی شجاعت و حمیّت و هیبت و عقلانیت و ذکاوت ِ پدرانشان هستند. معنا ندارد که پدرشان در یک جنگ نمایان کشته شود و چهل منزل با سرش همسفر شوند و بعد بگوییم بچه خیال میکرده که بابایش به مسافرت رفته ...
🏴سید بن طاووس در لهوف حکایتی را نقل میکند که ثابت میکند به عجز درآوردن ِ ائمّهی کفر و پیشوایان نفاق، نه فقط کار بزرگان بنیهاشم است؛ که بخشی جدانشدنی از زندگی کودکان این قوم بوده؛ نشان میدهد که به کار بردن واژهای مانند «کودک» برای خردسالان ِ این خاندان هم، یکی از کارهای کودکانهی ماست.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴یزیدی که در پایتخت امپراطوریش مفتضح شده و در جنگ خطبهها و گریهها و روضهها دستهای نجسش را بالا برده، به حضرت سجاد پیشنهاد میدهد که پسرش با یکی از پسران حسین کشتی بگیرد.
حتماً خیال میکرده با این مکر، میتواند در مقابل مردم جنایتش را به یک دعوای خانوادگی بین پسرعموها تقلیل دهد که بعد از جنگی اتفاقی، تصمیم گرفتهاند آشتی کنند و کینهها را کنار بگذارند و به بازی و تفریح و شادی بگذرانند.
حالا در نظر بگیرید طفل معصومی را که بزرگترین فجایع را به چشم خود دیده و عمق جنایت وحشیترین سلّاخها را با تمام وجود درک کرده و حالا هم در اسارت همان آدمکشهاست؛ بغض میکند و میترسد و پناه میگیرد و زبانش بند میآید و به خود میلرزد؟! ابداً! با عقلانیت و ذکاوتش به خوبی فهمیده که یزید چه معرکهای به راه انداخته و چه نیرنگی را تدبیر کرده و شجاعت و حمیّتش را طوری در کلمات سرازیر میکند که ...
🏴 من حدس میزنم زینالعابدین بعد از شنیدن پیشنهاد یزید، به جای آنکه حرفی بزند، مثل مریم مقدس، دشمنان را به کودکی حواله داد که در کنارش بود: «فاشارت الیه». یزید هم مثل علمای یهود پر از تعجب شده و با خودش گفته: «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیا»
اما عمرو بن الحسین ـ که به روایت سید بن طاووس «صغیر» بوده ـ چیزی نگفته جز این: «هرگز! به جای این کار، یک خنجر به من و یک خنجر به فرزندت بده تا با او بجنگم».
لابدّ لحنش همان لحن محکمی بوده که عیسی در گهواره داشته: «انی عبدالله ... جعلنی مبارکا این ما کنت ...»
🏴اعجازی که روح این پسر در برابر امپراطور به نمایش میگذارد، طوری زادهی معاویه را به عجز میرساند و به زمین گرم میکوبد که راهی جز یک فحّاشیِ بچهگانه برایش باقی نمیماند؛ کاری که یک مرد عادی در برابر یک بچهی کوچک هیچوقت انجام نمیدهد و آن را خفّت و خواری برای خودش حساب میکند. چه برسد به اینکه یک امپراطور به پسری فحّاشی کند که پدر و برادرانش را از دست داده و به اسارت قاتلان آنها در آمده.
این ناسزاها به عمرو و پدرش طبعاً قابل نقل و ترجمه نیستند ... اما این حجم از استیصال و درماندگی و انفعال برای یک حاکم فاتح در برابر یک خردسالِ دربند کشیده شده، همان معجزهای است که کار هر روز ِ آلالله است. آلالله هم که میدانید یعنی چه؟ یعنی خانوادهی خدا ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴ـ جامعهی کبیره است که روی لبهایم میلغزد:
خضع کل جبّار لفضلکم و ذلّ کلّ شیء لکم
تمامی جباران در برابر فضل شما خاضع شدهاند و همه چیز در مقابل شما به خاک ذلّت افتاده ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴خیلی مانده تا شیعه بفهمد حقیقت روضههای سه سالهی حسین را ...
🏴این متن را پارسال به اشتراک گذاشتم اما این یک بازنشر نیست چون وقتی این نوشته را نوشتم، قرار بود یکی از آیات سورهی قیام باشد و همراه با بقیهی این مجموعه به اشتراک بگذارمش. اما پارسال در شب منسوب به حضرت رقیّه، خبری از این نام مبارک در استریم نبود. پس منتظر نماندم و متن را به اشتراک گذاشتم.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
#هر_خانه_یک_حسینیه #ما_ملت_امام_حسینیم
#سورهی_قیام
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
#سورهی_قیام
*آیهی چهارم: فما وهنوا لما اصابهم فی سبیلالله و ما ضعفوا و ما استکانوا*
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴ترسوهایی مثل من، خیلی وقتها جرأت و توانِ هماوردی با یک نفر را هم ندارند اما بالاخره در بین ما، آدمهای قوی یا جسوری پیدا میشوند که یکتنه، حریفِ دو یا سه یا حتی پنج نفر میشوند. البته افسانههای قدیمی و هنرهای مدرن ـ که کارشان آراستنِ چهرهی خونریز و خشنِ کسانی است که در خدمت دنیاپرستان بودهاند تا آنها را در ازای خوشخدمتیهایشان به عنوان قهرمان به تاریخ تحمیل کنند ـ نمونههای قویتری را عَلََم میکنند: اسطورهها یا هنرپیشههایی که در یک مبارزهی مستقیم و رودررو، یکنفره بر بیست یا سی یا چهل یا صد نفر غلبه میکنند. حتی اگر بازوهایشان از دارو و قُرص قوّت بگیرد و به خاکخواباندنِ آن همه آدم را به کمک فریبهایی از جنس واژه یا جلوههایی با فنّآوری ویژه، انجام دهند.
🏴اما وقتی ماشینحساب را به دست میگیری و نفرات سپاه کوفه (30 هزار نفر) را بر جنگاورانِ لشگر امام (72 نفر) تقسیم میکنی، به عددی اعجازآمیز میرسی: 416. یعنی هر یک نفر از سپاه اباعبدالله به طور متوسط نه در برابر یک یا ده یا صد نفر بلکه در مقابل 416 نفر قرار گرفته بوده. حالا اگر از این آیه و نشانه بگذریم که صرفِ ایستادن ـ و نه جنگیدن ـ در برابر این جمعیت با این نسبت، محکمترین ارادهها و پولادینترین یقینهای تاریخ را به رخ بشریت میکشد، به این معجزه میرسیم که این ابرمردهای عاشق حسین، چطور توانستهاند لشگر سیهزار نفره را از یک صبح تا عصر، زمینگیر کنند و آیهی صدوچهلوششم سورهی آلعمران را در کربلا جریان دهند: و چه بسیار پیامبرانی که همراه او تودههای انبوه، کارزار کردند *و در برابر آنچه در راه خدا به ایشان رسید، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم (دشمن) نگردیدند* چون در وضعیت عادی، اگر آن سیهزار نفر فقط نفری یک سنگ به سمت هفتادودونفر پرت میکردند، کار در کمتر از یک ساعت یکسره میشد؛ چه برسد به اینکه آن همه آدمِ خونریز و شقیّ دست به شمشیر ببرند که آنوقت، «دقیقه» هم واحد مناسبی برای شمارش زمان لازم برای نابودیِ چند ده سرباز و سردار به حساب نمیآید.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 البته این ادعای من نیست بلکه عین کلمات عمرو بن حجاج است که از شدت تلفات کوفیان، سپاهش را به فحش کشید: «ای احمقها! میدانید با چه کسانی میجنگید؟ با «مستمیتین» و مرگخواهان. از این به بعد به تکبهتک با هیچکدام از آنها جنگ نکنید.» و بعد فریاد اعترافش در برابر قدرت خدا به آسمان رفت: «والله لو لم ترموهم الا بالحجاره لقتلتموهم به خدا قسم که اگر فقط سنگ به آنها پرتاب میکردید، آنها را میکشتید.» یا عروهبن قیس که از اُمرای سوارهنظام در لشگر کوفه بود، طوری به خفّت افتاد که در میانهی جنگ به عمرسعد پیغام داد: «نمیبینی که این عدّهی کمتعداد از صبح تا حالا چه بر سر سوارانم آوردهاند؟ پیادهنظام و تیراندازان را به جلو بفرست.»
🏴 هفتادودونفری که فقط 32 سواره داشتند، اما به نقل شیخ مفید در الارشاد «از هر جهتی که به سوارهنظامِ سپاه عمر سعد حمله میبردند، لشگر کوفه را میشکافتند» تا به اشقیائی که فقط زبان شمشیر را میفهمیدند، اتمام حجّت کنند که کفر و نفاق حتی در تشخیص منشأ قدرت مادّی و نیروی جسمی و معادلات نظامی هم، به کورهراههای ذلّت و ضلالت دچار شدهاند...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴ـ سپس به سوی قبور شهدا میروی و به آنها سلام میدهی و میگویی:... اشهد أنکم انصارالله و ساده الشهداء فی الدنیا و الآخره فإنکم انصار الله کما قال الله عزوجل: «و کأیّن من نبی قاتل معه ربیون کثیر *فما وهنوا لما اصابهم فی سبیلالله و ما ضعفوا و ما استکانوا* » و ما ضعفتم و ما استکنتم حتی لقیتم الله علی سبیل الحق و نصره کلمهالله التامّه. (کافی شریف، باب زیاره قبر ابیعبدالله الحسین، حدیث اول)
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴تقدیم به #اصحاب عاشورایی سیدالشهداء؛ با این امید که شفاعت آنها کاری کارستان کند و بیمقداری مثل من را به همسایگی خودشان در بهشت مفتخر نماید؛ همسایگیِ کسانی که قاعدتاً هر روز در بهشت، به زیارت اباعبدالله میروند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_پنجم_محرم
#هر_خانه_یک_حسینیه
#اصحاب_الحسین
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🏴
#سورهی_قیام
آیه پنجم: «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان»
🏴جنگ، اوج درگیری و «ستیز» برای انسانهاست. پس باید تمام قوای روحی و فکری و جسمیت را بر تولید بالاترین حد خشونت متمرکز کنی تا بکشی و کشته نشوی و این یعنی غیبت همیشگی «عاطفه» در میدانهای کارزار؛ مخصوصا اگر از نظر قدرت نظامی، در طرف ضعیفتر باشی. از همین جا هم هست که بشر عادی و مادّی از انسانِ به آسمانپیوسته جدا میشود و جنگ اهل ایمان از وحشیگری اصحاب طغیان فاصله میگیرد.
🏴در شرایطی که لشگری بیست هزار نفری، یک گروهان هفتاد نفره را تکهتکه کردهاند تا تنها چند نفر از بنیهاشم در محاصره سپاه کوفه باقی بمانند، حسین یکی دیگر از معجزاتش را رو کرد و به فهم و درکِ پیامبرگونهی قاسم تکیه زد و همراه با او، متعادلترین ترکیبِ «ستیز» و «عاطفه» را در مقابل تاریخ به نمایش گذاشت:
▪️«فلمّا نظر الحسين عليه السلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما هنگامی که حسین، قاسم را دید که به میدان میرود، او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند تا جایی که بیهوش شدند»... «غشی» را جایی بکار میگیرند که بیشتر توانایی بدن از کار بیفتد. «فرماندهی سرافراز چند نفر در برابر چندده هزار نفر» که دقایقی قبل از این حماسیترین رجزها را خوانده بود و با «هیهات منا الذله» و «انوف حمیّه» و «نفوس ابیّه» قلب دشمن را لرزانده بود و عمر بن سعد را به اعتراف «نفس ابیه بین جنبیه» مجبور کرده بود و با تمرکز روحی و کلامیش لشگر دشمن را به هم ریخته بود و از صبح تا عصر این جنگ نابرابر را مدیریت کرده بود و کمکم داشت برای به میدان رفتن آماده میشد، حالا در کنار برادرزاده اوج عاطفه را به رخ میکشد و از شدت گریه بدنش از کار میافتد... و برادرزاده هم ادامه میدهد و زیبایی این ترکیب را صریحتر میکند:
▪️«ثمّ استأذن الحسين عليه السلام في المبارزة، فأبى الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه حتى أذن له، فخرج و دموعه تسيل على خدّيه، و هو يقول ان تنکرونی فانا بن الحسن.... از حسین برای جنگیدن اجازه خواست و او ابا کرد. اینقدر دست و پای حسین را بوسید تا اجازه گرفت. پس به سوی میدان رفت و در حالی که اشکهایش بر گونههایش میریخت، رجزخوانی را شروع کرد: اگر نمیشناسیدم من پسر حسنم...»
🏴جمع بین ظریفترین عواطف و شدیدترین ستیزها، اینقدر محال است که با گذشت صدها سال از عاشورا عدهای از دوستدارانش در عاطفهی صرف فروغلطیدهاند و عدهی دیگری در ستیز محض متوقف شدهاند. اما حسین همه اینها را نه در یک وضعیت عادی بلکه در در سختترین و تلخترین روز زندگیش ترکیب کرد بدون اینکه خلطی به چشم بیاید و تعادلی به هم بخورد و مرزی جابجا شود. از همان جا بود که دریای ستیز و بحر عطوفت را در عین دوگانگی در هم آمیخت و نوای «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان» را تا همیشه به گوش زمین و زمان خواند و و از این ترکیب معجزگون، دلرباترین منتجه را به بشریت تقدیم کرد و اعجازِ «تعادل» را برای انسان به نمایش گذاشت. پس طبیعی بود که فرماندهی ِ روحیات انسانی را در اختیار بگیرد و «هدایت تاریخ» مثل یک مروارید درخشان به سویش بغلطد: «یخرج منهما اللولو و المرجان. فبای آلاء ربکما تکذبان؟»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴_ قاسم برای حسین، تجسم حسن بود و اگر خوب به روضههای حسین بر سر جنازه برادرش در مدینه دقت کنیم، بیهوش شدن او در کربلا توضیح بیشتری پیدا میکند: «غارتزده آنی نیست که مالش را ببرند، غارتزده کسی که برادرش را در خاک پنهان کند.» پس وقتی قاسم به سمت مرگ روانه میشد، حسین داشت غارت میشد و چیزی از او نمانده بود تا به هوش و برپا بماند... حتی غشی علیهما...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه ی همه ی شبهای جمعه، حاج «قاسم» عزیز که به موالی اش اقتدا کرد و علیرغم جنگ با وحشیترین عناصر «کفر مدرن» و «تکفیر متحجر»، نمونهای امروزین از ترکیب ستیز و عاطفه را در جنگاوران خداپرست به صحنه آورد و زیباترین عواطف را از قلب مهربانش به مسلمانان، ایرانیان و فرزندان شهیدان هدیه کرد و دلهای یک ملت را با خود بُرد و به همین خاطر، برای همیشه در تاریخ ایران جاودانه شد.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#قاسم_ابن_حسن
#قاسم_سلیمانی
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
#سورهی_قیام
▪️آیه ششم: «ما یمسکهنّ الا الرحمن»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴سوره «مُلک» وقتی دارد «فرمانروایی و مدیریت» خدا بر عالَم را توضیح میدهد، نمونهای مثل پرواز پرندگان و کنترل جاذبه را وسط میکشد. چه وقتی بال گشودهاند و چه وقتی بال میزنند، به زمین نمیافتند و در پهنه آسمان باقی میمانند: «الم یرو الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن ما یمسکهن الا الرحمن...»
🏴اما وقتی مصیبت سنگین میشود و بلا غوغا میکند، مُلک خدا و مدیریت عالَم هم بههم میریزد و نظم طبیعی جهان به هم میخورد: خونهایی که #حسین از گلوی فرزند #شش_ماهه اش به آسمان پرتاب میکند، جاذبه را میشکند و آیه و اعجاز میسازد و به زمین بر نمیگردد... «قال الباقر: فلم یسقط من ذلک الدم قطره الی الارض».
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴شاید یکی از نمونههای «جلت و عظمت مصیبتک فی السماوات» همین بوده. همین بوده که آسمانها قوانین جاذبه را زیرپا گذاشتند و با معجزه خون علیاصغر همراه شدند و به امر خدا عمل کردند و به حکم «ما یمسکهن الا الرحمن» خونها را نگهداشتند و به زمین برنگرداندند. به قول #سید_حسن_حسینی : «استثنایی بزرگ در تاریخ فوران/ سیلانی بی سقوط/ فریادی متصاعد/ که با سه شعله زبانه کشید»
آسمانها باید هم همین کار را میکردند وقتی «السبب المتصل بین الارض و السماء» به هم ریخته بود و علت اتصال زمین و آسمان، دستهایش را به زیرگلوی ششماهه متصل کرده بود تا از خون پُر شود.... «ثم تلقی الدم بکفّیه فلمّا امتلأتا رمی بالدم نحو السماء...»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴مثل اینکه تصویر غلطی از معجزه دارم و باید متنم را اصلاح کنم. معجزه که به همریختن نظم جهان نیست هماهنگتر شدن نظم جهان با حال و احوال ِ مدیران جهان است...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴چه منطق سیالی در کلام سرخ این قبیله موج میزند
فلسفه نمی بافم
سخن از گلوی تردی است
که صادقانه بر فراز منبر بر آمد
و بلاغت را به عرش رسانید
به روایتی صادق و صمیمی:
استثنایی بزرگ در تاریخ فوران
سیلانی بی سقوط
فریادی متصاعد
که با سه شعله زبانه کشید
به آفتاب بگو غرور کور حرمله آیا مجاب خواهد شد؟
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴تقدیم به برادران عزیزم در #هیات_عشاق_الحسین شهر #سرخه که محرم قبلی را در میان مهربانیهایشان سپری کردم و تقدیم به کشاورزان با معرفت سرخهای که شب هفتم محرم به احترام شیرخواره حسین، حقآبهی زمینهای شان را به سمت شهر رها میکردند تا شرشر آب در جویهای تمام خیابانها و کوچهها، روضه عطش بخواند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#هر_خانه_یک_حسینیه
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
#سورهی_قیام
آیه هفتم: «و لکن رسولالله و خاتمالنبیین»(احزاب/40)
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 وقتی «اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً بالرسول» را به میدان فرستاد، یکی از بزرگترین تدبیرهای #اباعبدالله برای اتمام حجت و آوردن آیه و به عجز درآوردنِ سپاه کوفه رو شد. معجزه اینقدر بزرگ بود که به نقل شیخ مفید در الارشاد، تمام لشگر عمرسعد _ که بزرگترین جمع اشقیاء در تاریخ را تشکیل داده بودند _ میخکوب شدند: «فشدّ علی الناس و هو یقول... ففعل ذلک مراراً... با اینکه علی اکبر حمله میکرد و رجز میخواند و چند بار این کارها را تکرار میکرد» اما «و اهلالکوفه یتّقون قتله... کوفیان از جنگ با او ابا داشتند و از کشتنش دوری میکردند...»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴حسین، این دفعه و برای پایاندادن به همه عذرها و عمیقتر کردن همهی احتجاجها، معجزهای از جنس تصویر در مقابل اهالی طغیان گذاشته بود؛ از سنخ شکل و شمایل نبیّاکرم. به زبان تصویر و با سیمای علیاکبر حقانیتش را فریاد میزد و از پیامبر خواسته بود تا به میدان برود و میگفت مسلمان هر جنایتی هم که از او سر بزند، ولی پیامبر خدا و خاتم پیامبران را.... «و لکن رسولالله و خاتمالنبیین»...؛ اعجاز عظیمی بود و تا لحظاتی دشمن را به عجز درآورد و بیستسی هزار نفر را زمینگیر کرد. اما اشقیا همیشه خطشکن دارند «اذ انبعث اشقاها»... «مره بن منقذ العبدی» فضا را شکست و گفت: «گناه همه عرب بر گردنم باشد اگر پدرش را به عزایش ننشانم» و به جنگِ معجزه تصویریِ حسین رفت...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴بعضی مقاتل گفتهاند: اسب علیاکبر او را به سمت دشمن برد و باعث شد «اربا اربا» شود اما من گمان میکنم اگر اسب هم به آن طرف نمیرفت، کوفیان باید همین کار را با کسی میکردند که تصویرش آنها را به فلاکت کشانده بود. باید تکهتکه و قطعهقطعهاش میکردند تا چیزی از صورت و بدنش معلوم نباشد، تا دیگر از این معجزات و آیات خردکننده به چشمشان نیاید و این شکل و شمایلها آنها را به خاک مذّلت نیندازد...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴حسین هم میدانست دارد چطور لشگر دشمن را به هم میریزد: هم موقع رفتن علی از پیامبر گفت: «کنا اذا اشتقنا الی نبیّک نظرنا الی وجهه» و هم موقع سر جنازهاش روضه نبیّاکرم را خواند: «ما اجرأهم علی انتهاک حرمه الرسول» و هم علیاکبر میدانست با دشمن چه کرده. وقتی با پدرش خداحافظی کرد، از پیامبر گفت: «یا ابتاه علیک السلام هذا جدی رسولالله یقرئک السلام» گویا نبیاکرم را میدید که آمده بود تا کنار پیکر خودش به شهادت خودش نگاه کند و به قول آن زیارتنامه زیبا، خون خودش را تحویل بگیرد: «دمک المرتقی الی حبیبالله»...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴_ تقدیم به غرض از خلقت مخلوقات و محور کائنات محمد مصطفی؛ به امید این که با شفاعت مولایم علیاکبر، ما پیامبر ندیدهها در بهشت، زائر زود به زودِ روی ماهش باشیم و تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه ی همهی شبهای جمعه که مثل مولایش، اربا اربا شد؛ تقدیم به قطرههای خون خشکشده و ذرههای ریز بدنش که قاعدتاً هنوز باید میهمان در و دیوار فرودگاه بغداد باشند تا مسلمانانی که به خیال بیطرفی، هنوز هم به دنبال زندگی مسالمتآمیز با دشمنان نبیّاکرم هستند، را رسوا کند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
#هر_خانه_یک_حسینیه
#قاسم_سلیمانی
#محرم
@msnote