#در_مکتب_شهدا
#شهید_شناسی
💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷
🌷 معلم شهید : اکبر جمالی زاده تاج آبادی
💠نام پدر: غلامحسین
💠ولادت : ۱۳۳۷/۰۲/۲۰
💠شهادت : ۱۳۶۲/۰۱/۲۲
💠محل شهادت فکه عملیات والفجر یک
💠مکان : گلزار مطهر شهدای امامزاده عبداله مطهرآباد
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
(( یک تکه نور ))
🌺🌺🌺بعد از پیروزی انقلاب ، توفیق پیدا کرد تا با گروهی از مردم به دیدار امام خمینی ( ره ) برود . وقتی از این سفر معنوی برگشت ، به او گفتم : «« اکبر جان ! امام را چگونه دیدی ؟ »»
🌺🌺🌺در حالی که چشمانش از فرط عشق به امام می درخشید ، گفت : «« امام ، یک تکه نور هستند ، که با هیچ چیز قابل مقایسه نیستند .
🌺🌺🌺نور چهره ی زیبای حضرت امام ( ره ) همه را خیره و مشتاق خود می کند ; به گونه ای که انسان از دیدن ایشان ، سیر نمی شود . »»
#راوی_برادر_شهید
📚 ره یافتگان کوی یار
#در_مکتب_شهدا
#شهید_شناسی
💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷💞💗🇮🇷
🌷 شهید والامقام : محمد جلالی پورملک آبادی
💠 فرزند : حسین
🔴 تاریخ : ولادت ۱۳۴۶/۰۹/۲۵
⚫️ تاریخ : شهادت ۱۳۶۲/۰۱/۲۰
⚪️ محل شهادت : فکه عملیات والفجر ۱
جاوید الاثر 😔
☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘
(( وظیفه ی ما ، جبهه رفتن است ))
🍂🌷🍂زمانی که تصمیم گرفت به جبهه برود ، دانش آموز کلاس سوم راهنمائی بود . وقتی موضوع را با من و پدرش در میان گذاشت ، به او گفتم : «« تو هنوز بچه ای ، باید دَرست را بخوانی . »»
🍂🌷🍂در جوابمان گفت : «« شما از اوضاع مملکت بی خبرید ، در حال حاضر به حضور بچه ها هم در جبهه نیاز است . من کتاب معاد را می گیرم تا مریم برایتان بخواند ، آن وقت شما متوجه می شوید که وظیفه ی ما ، جبهه رفتن است . »» وقتی دیدیم اصرار ما برای ماندنش فایده ای ندارد ، با رفتنش موافقت کردیم .
#راوی_مادر_شهید
📚 ره یافتگان کوی یار
🕊 همراه باشید...
🌷روابط عمومی بنیاد شهید و انجمن ایثارگران زرند
شادی روحش صلوات
#در_مکتب_شهدا
#شهید_شناسی
🌷شهید والامقام : حسن سلطانی تاج آبادی
💠فرزند : ماشاءاله
⚪️ولادت : ۱۳۴۷/۰۱/۰۳
🔴شهادت : ۱۳۶۴/۱۰/۰۳
⚫️محل شهادت : هورالعظیم
🔵مکان : گلزار مطهر شهدای امامزاده عبداله مطهرآباد زرند
_______________________
(( دعا برای شهادت ))
در منطقه ی هور الهویزه نیزارهایی وجود داشت که باید برداشته می شدند . از میان بچه ها ، او قبول کرد که آنها را درو کند .
🍃🌺🍃آنقدر این کار را انجام داده بود که کف دستانش تاول زده بود . یک روز ، صحبت از عملیات و شهادت بود . او گفت :«« من مطمئنم که شهید می شوم .»»
🍃🌺🍃گفتم :«« چرا این حرف را می زنی ؟!»» گفت :«« همیشه ناراحت بودم که چرا قبل از برادرم شهید نشدم . حتی بعد از شهادت او نیز علی رغم پُر مخاطره بودن کارم ، نمی دانستم که چه امری باعث شده تا من شهید نشوم .
🍃🌺🍃تا اینکه بعد از مدتها فهمیدم مادرم بعد از شهادت برادرم ، برای اینکه من برایش بمانم ، بلافاصله بعد از هر بار اعزامم به جبهه ، دو پیر زن تنها از اهالی روستا را به خانه می برد
🍃🌺🍃و از آنها پذیرایی می کند و می گوید :«« دعا کنید که حسن من ، شهید نشود .»» وقتی از این ماجرا با خبر شدم ، به آن دو پیرزن پول دادم و گفتم :«« دل مادرم را نشکنید و به خانه مان بروید ، اما در دل دعا کنید که من شهید شوم .»» حالا دیگر مطمئنم که به شهادت می رسم .»»
#راوی_سردار_علی_نجیب_زاده
✨مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله
📚 ره یافتگان کوی یار
🌐 به جمع یاران شهید گمنام بپیوندید؛
https://eitaa.com/shahid_gomnam_fathabad