✨
#هردو_بدانید
#احساسات_همسرتان_را_بپذیرید.
برای این که همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید.
اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی در زندگی خود میکارید.
وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
پیام و صحبتی با کنکوری ها👇
📝تحلیل نتایج کنکور سراسری۹۷
🖊۱-گروه علوم انسانی:
-تعداد شرکت کنندگان در آزمون۲۰۴۹۳۶نفر
-کل ظرفیت پذیرش۳۰۸۱۵۴
نفر
-تعدادصندلی خالی۱۰۳۲۱۸
🖊۲-گروه علوم تجربی:
-تعدادشرکت کنندگان درآزمون۶۴۲۲۲۸نفر
-کل ظرفیت پذیرش ۱۷۴۹۵۸نفر
-تعداد افرادی که رد خواهندشد۴۶۷۲۷۰نفر
🖊۳-گروه ریاضی فیزیک:
-تعداد شرکت کنندگان در آزمون۱۴۴۴۳۷نفر
-کل ظرفیت پذیرش ۲۳۶۲۲۳نفر
-تعدادصندلی خالی۹۱۷۸۶
🖊۴-گروه زبان خارجه:
-کل شرکت کنندگان ۱۴۵۵۴۱نفر
-تعدادافرادی که فقط گروه زبان را انتخاب کرده اند ۷۵۳۴نفر
🖊۵-گروه هنر:
-کل شرکت کنندگان ۷۸۸۱۵نفر
-تعداد افرادی که فقط گروه هنر را انتخاب کرده اند ۱۲۲۴۹
🖊تعدادکل شرکت کنندگان درپنج گروه:۱۰۱۱۳۸۴نفر
🖊نسبت شرکت کنندگان گروه انسانی به کل۲۰/۲۶درصد
🖊نسبت شرکت کنندگان گروه تجربی به کل۶۳/۵۰درصد
🖊نسبت شرکت کنندگان گروه ریاضی به کل۱۴/۲۸درصد
🖊افرادی که فقط در گروه زبان خارجه شرکت کرده اند ۰/۷۴درصد
🖊افرادی که فقط در گروه هنرشرکت کرده اند ۱/۲۱درصد
🌹شانس قبولی گروه انسانی۱۵۰/۳۶درصد
🌹شانس قبولی گروه تجربی۲۷/۲۴
🌹شانس قبولی گروه ریاضی۱۶۳/۵۴
📝نتیجه تحلیل،بدین معناست در گروههای انسانی و ریاضی کلیه شرکت کنندگان در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی پذیرفته خواهند شد.ضمن اینکه ظرفیت خالی وجودخواهند داشت.
اما در گروه علوم تجربی بدلیل آمار بسیار بالای شرکت کنندگان و رقابت فوق العاده سنگین ونفس گیر،فقط۲۷/۲۴درصدِ شرکت کنندگان پذیرفته خواهند شد. و۷۲/۷۶درصدآنان رد و خداحافظی خواهندکرد.
@KhanevadehMontazeran
ضمنأ👇👇👇👇
مهلت زمان انتخاب رشته تا ساعت ۲۴روز یکشنبه تمدید شد
عاقبت بخیر و موفق باشید ان شاء الله
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_هفتاد_و_یکم: یک بار که بیدار شدم,احساس کردم نمی توانم نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_هفتاد_و_دوم:
حالا که به نور آن ماه و ستاره ها نیاز داشتم ,تکه های پراکنده ابرها آن را از من دریغ می کردند.به طرف پیکر شهدا رفتم.مریم خانم سر شب توی حرف هایش گفته بود؛فقط سگ ها نیستند.ممکنه جک و حانور دیگه ای هم سراغ جنازه ها بیایند.نمی خواستم حالا که اینجا مانده ام ,حضورم بی ثمر باشد پ فردا ببینم آسیبی به جنازه ها رسیده.از طرفی خوف عجیبی توی دلم بود.به ذهنم می رسید,نکند یکی از اینها که اینجا دراز به دراز خوابیده اند از جا بلند شود.آن وقت من چه کار می کردم.شنیده بودم؛بعضی کشته ها را که به سردخانه برده اند بعد از چند ساعت علایم حیاتی شان برگشته و معلوم شده تا قبل از این در اغماء بوده اند و به اشتباه آن ها را سردخانه برده اند.به خاطر همین ,سپرده بودند قبل از آوردن شهیدی به جنت آباد یا سردخانه اول حکم مرگش را بع تایید بیمارستان برسانند.این توهم ها توی تنهایی و تاریکی همراه با ذهنیتی که از پیکرهای متلاشی داشتم باعث می شد,دچار دلهره بشوم.
با دقت به صداهای دور و برم گوش می کردم.تا صدایی می شنیدم ,می ایستادم.تمام وجودم گوش می شد,بفهمم این صدای چیست صدای سگ ها و انفجار ها از دور به گوش می رسید.بیشتر صدای ناشناخته پ نرموز باد بین شاخه های درخت ها بود که از جا می پراند.برای اینکخ در صورت بروز خطر وسیله ای برای مبارزه داشته باشم به شاخه یکی از درخت ها دست زدم.به ظاهر خشک می آمد ولی به زحمت شاخه را پیچاندم.خیلی سخت کنده شد.شاخ و برگ های اضافی اش را جدا کردم.شاخه را مثل چماغی در دست گرفتم و با خیال راحت تری دور و بر شهدا به گشت زنی ادامه دادم.داشتم فکر می کردمبعضی از این پیکرها این همه مدت اینجا هستند ولی وقتی نگاهشان می کنیم,انگار همین یک ساعت پیش شهید شده اند.یک ذره بوی ناخوشایند توی اینها نیست.
در همان حال به آسمان نگاه می کردم.ماه بالای سرم بود.راه که می رفتم احساس می کردم با من می آید.گاه ابر جلویش را می گرفت و تاریکی صد در صد می شد.
همان طور که بین شهدا چرخ می زدم,یکهو احساس کردم پایم در چیزی فرو رفت.موهای تنم سیخ شد.جرات نداشتم ,تکان بخورم یا دستم را به طرف پایم ببرم.لیزی و رطوبتی توی پایم حس می کردم که لحظه لحظه بیشتر می شد.با این حال دانه های عرق از پیشانی ام می ریخت.آرام دستم را پایین بردم و به پایم کشیدم.وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده است ,تیره پشتم تا سرم تیر کشید و چهر ستون بدنم لرزید.پایم را در شکم جنازه ای که امعاء و احشایش بیرون ریخته بود,فرو رفته بود.به زحمت پایم را بالا آوردم .سنگین و کرخت شده بود.انگار مال خودم نبود.کشان کشان تا دم تکه زمین خاکی آمدم .پایم را از کفش در آوردم و روی زمین کشیدم.فایده ای نداشت.جورابم را در آوردم.نمی توانستم پایم را تکان چندانی بدهم .با دست خاک بر می داشتم و روی پایم و روی کفشم می ریختم.بعد تا دم اتاق آمدم.آفتابه آب را برداشتم و کناری رفتم.باز و جوراب و کفشم را خاک مال کردم و به تنه درخت زدم.پایم را به لبه جدول کشیدم تا آن رطوبت لزج از بین برود.بعد آهسته آهسته آب ریختم.خاک زیر پایم گل شد.به زحمت توانستم پا و کفش و جورابم را بشویم.آب چندانی نداشتیم و باید به همان قناعت می کردم.بعد رفتم توی اتاق .تمام بدنم لرز داشت. بدجور سردم شده بود.طپش قلبم آن قدر زیاد شده بود که انگار می خواست از قفسه سینه ام بیرون بزند.دراز کشیدم.سعی کردم بخوابم تا این حس بد از فکرم دور شود.ولی خوابم نمی برد.لرزشی که در دلم بود انگار نمی خواست از بین برود.خدا خدا می کردم زودتر صبح شود و این تاریکی از بین برود.مردم بیایند و من از این عذاب وجدان رها شوم.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
بترسون و رأی بگیر!
شریعتمداری (وزیر صنعت): “همانطور که خودمان را با دلار 3000 تومانی سازگار کردیم، با دلار 7000 تومانی هم سازگار میشویم.”
این بزرگوار رئیس ستاد انتخاباتی روحانی بودن و مردمرو میترسوندن که اگه آقای رئیسی انتخاب بشه، قیمت دلار به 5000 تومن میرسه!
@Afsaran_ir
یا جوادالائمه ادرکنى
گر که دردم دواکنى چه شود
حاجتم را روا کنى چه شود
قسمتم کربلا کنى چه شود
یا جوادالائمه ادرکنى
اى که روح عبادتى ما را
عذر خواه قیامتى ما را
جان زهرا عنایتی ما را
شهادت مظلومانه مظهر جود و سخا و علم و معرفت جوانترين شمع هدايت نهمين بحر کرامت تسليت و تعزيت.
حاجتروا باشید
التماس دعا
یازهرا