eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
417 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
꧁༼﷽༽꧂ ۲جفت دمپایی دم در بود یکی مردانه یکی زنانه و یکی بچه گانه .... صدای روضه میومد 😭😭 روضه خوان تو اتاق خالی نشسته بود و داشت روضه میخواند.... دختر بچگه کوچکی که چادر به سرش بود از آشپزخانه یک سینی چایی میبرد جلوی روضه خوان میذاشت دم پشتی و میگفت مادرم میگه روضه علی اصغرم بخوونید این هفته ..... و بعد برمیگشت تو آشپزخانه و مادر پای سماور نشسته بود و میگفت بمیرم برای دلت رباب علی لای لای و اشک میریخت .....😭😭😭 قدیمیا برکت خاصی از این روضه ها تو زندگیشون میدین و معتقد بودن هر مشکلی تو زندگیاشون با روضه حل میکردن . به مادرم گفتم هیچ کس که نیومده روضه . مادرم گفت همه ملائک میان و مادر ارباب 😭😭. قدیمیا تقید خاصی داشتن به مجلس های غریبانه و میگفتن حتما مادر ارباب میاد .و مطمئن بودن تو همه روضه ها صاحب الزمان حاضر هست به همین دلیل ادب خاصی رو رعایت میکردن .یاد ندارم کسی تو مجلس ارباب با دمپایی و یا کفش روفرشی بیاد تو مجلس میگفتن فاخلع نعلیک میگفتن ملائکه میان حتی اگه مجلس تموم شده باشه میان بالهاشون به در ودیوار اون مجلس متبرک میکنن .برای مجلس احترام خاصی قائل بودن .وقتی الان میبینم بانیان مجلس لباسای فاخر پوشیدن و با کفش و دمپایی راه میرن میگم خوش به حال قدیما مادرم روسری و جوراب و چادر پوشید و منتظر تا مهمونا بیان بعد ی نفر اومد تو خونه دیدم مادرم رفت جلو ودست داد بوسیدش و گفت خوش اومدی خیلی خوش اومدی رفتم ببینم کیه که مامانم انقدر داره احترام میذاره .... وقتی روضه تموم شد دیدم رفته دم در کفشارو دونه دونه جلوی پای مهمونا جفت میکنه و همش جلوشون خم و راست میکنه و میگه قدم رو چشام گذاشتید .... جفت دمپایی دم در بود یکی مردانه یکی زنانه و یکی بچه گانه .... صدای روضه میومد 😭😭 روضه خوان تو اتاق خالی نشسته بود و داشت روضه میخواند.... دختر بچگه کوچکی که چادر به سرش بود از آشپزخانه یک سینی چایی میبرد جلوی روضه خوان میذاشت دم پشتی و میگفت مادرم میگه روضه علی اصغرم بخوونید این هفته ..... و بعد برمیگشت تو آشپزخانه و مادر پای سماور نشسته بود و میگفت بمیرم برای دلت رباب علی لای لای و اشک میریخت .....😭😭😭 قدیمیا برکت خاصی از این روضه ها تو زندگیشون میدین و معتقد بودن هر مشکلی تو زندگیاشون با روضه حل میکردن . به مادرم گفتم هیچ کس که نیومده روضه . مادرم گفت همه ملائک میان و مادر ارباب 😭😭. قدیمیا تقید خاصی داشتن به مجلس های غریبانه و میگفتن حتما مادر ارباب میاد .و مطمئن بودن تو همه روضه ها صاحب الزمان حاضر هست به همین دلیل ادب خاصی رو رعایت میکردن .یاد ندارم کسی تو مجلس ارباب با دمپایی و یا کفش روفرشی بیاد تو مجلس میگفتن فاخلع نعلیک میگفتن ملائکه میان حتی اگه مجلس تموم شده باشه میان بالهاشون به در ودیوار اون مجلس متبرک میکنن .برای مجلس احترام خاصی قائل بودن .وقتی الان میبینم بانیان مجلس لباسای فاخر پوشیدن و با کفش و دمپایی راه میرن میگم خوش به حال قدیما مادرم روسری و جوراب و چادر پوشید و منتظر تا مهمونا بیان بعد ی نفر اومد تو خونه دیدم مادرم رفت جلو ودست داد بوسیدش و گفت خوش اومدی خیلی خوش اومدی رفتم ببینم کیه که مامانم انقدر داره احترام میذاره .... وقتی روضه تموم شد دیدم رفتم دم در کفشارو دونه دونه جلوی پای مهمونا جفت میکنه و همش جلوشون خم و راست میکنه و میگه قدم رو چشام گذاشتید .... وقتی همه رفتن گفتم مامان شما که با فلانی قهر بودی مگه بهت .... مادرم گفت اومده بود روضه بخاطر ارباب بخشیدمش .گفتم مامان فلانی کی بود میشناختیش انقدر بهش احترام گذاشتی گفت نه غریبه بود گفتم پس چرا؟🤔گفت مهمون ارباب بود ... گفتم مامان اون خانمه که تو کوچه داشت گدایی میکرد ؟ لباساش خیلی کثیف بود و پاره 🤔گفت دیگه این حرف نزن اینا گریه کن اباعبدالله هستن قدیما بانیان مجلس لباس سنگ دوزی شده نمیپوشیدن . موهاشون شینیون نمیکردن .مثل بقیه مهمونا بودن فقط میشد از تواضعشون از خم و راست شدنشون جلوی بقیه فهمید که بانی مجلسن . اما الان گاها 🤔. چند وقت پیش ی جا رفتم روضه بانی مجلس یک لباس بسیار فاخر و شیک و گرون پوشیده بود یک لباس مشکی پر از سنگ که دوخته شده بود روش .آخر مجلس رفتم گفتم خدا قبول کنه ولی همه مهمونا داشتن راجع به لباس شما با هم حرف میزدن😶 موهاشون شینیون نمیکردن .مثل بقیه مهمونا بودن فقط میشد از تواضعشون از خم و راست شدنشون جلوی بقیه فهمید که بانی مجلسن . اما الان گاها 🤔. چند وقت پیش ی جا رفتم روضه بانی مجلس یک لباس بسیار فاخر و شیک و گرون پوشیده بود یک لباس مشکی پر از سنگ که دوخته شده بود روش .آخر مجلس رفتم گفتم خدا قبول کنه ولی همه مهمونا داشتن راجع به لباس شما با هم حرف میزدن😶