حاجآقا شهاب مرادی یه بار داشت راجع به ترسهای بیجا و وسواسی صحبت میکرد؛
میگفت مثلاً یه خانوم ترس اینو داره که نکنه یه روز زلزله بیاد و توی حموم باشه و آبروش بره،
یا طرف شببهشب نفسهای مامان باباشو چک میکنه که نکنه از دستشون بده. یا هر ترسی که شب و روز رو از آدم گرفته باشه و باعث اختلال توی روال زندگی معمول بشه.
بعد میگفت:
این ترسها از فکر زیاد و لغوه. از اینکه دائم این افکار رو با خودت نشخوار میکنی و فرصت ورود عقل رو به این ماجرا نمیدی. تنها راهشم اینه که جایگزین برای این افکار بسازی. مثلا به جای زنگ زدنهای مداوم به مامانت، باهاش خاطره بساز ببرش پارک. بشینید دو تا چایی بخورید و از آشپزی و هنر و اینا تعریف کنید.
یا راجع به اون وسواس ترس از بیحجاب بودن زمان زلزله، اینو بدون این ترست اتفاقا یعنی تو خانوم عفیفهای هستی که برات مهمه ولی همینقدر که تو برات مهمه، خدا هم هوای تو رو داره و آبرو و جان و مالت رو حفظ میکنه و نباید این ترسها ایمانت رو به رحمت و حکمت خدا نشونه بگیره.
یه سری عادات و افکار عین سیم برق ِ لخت ِ زندگی هستند. نباید همینطوری رهاش کرد وگرنه سیم لخت برای خطره. باید تعمیر و بازسازیش کرد و خیال رو آسوده.
به فکر سیم لختهای زندگیمون باشیم.
#همین.
@KhanevadehMontazeran