هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
📌#زندگی_یعنی
داشته هایتان را با هم مصرف کنید
به یاد داشته باشیم که هر چه را که در زندگی مشترک به دست می آوریم چه جدا و چه با هم، با یکدیگر خرج و هزینه کنیم.
👈 اگر ما حقوق و داشته هایمان را خانوادگی هزینه کنیم کم کم سر یک سفره نشستن ها شکل می گیرد
و تنها هزینه کردن ها از بین می رود.
💕 زن ها برای مردان انتظار می کشند
💓 و مردان برای دیدن زن ها با اشتیاق در خانه حضور می یابد.
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
📌#زندگی_یعنی
🔴"به تو افتخار میکنم"
❇️ محبوبترین جمله نزد زنان «دوستت دارم» است.
نزد مردان چه؟ محبوب ترین جمله برای ایشان چیست؟ نزد مردان، معادل «دوستت دارم» چیست؟
آیا سخنی جاندار و جملهای کلیدی وجود دارد که باتری جان مردان را شارژ کند و آنان را اوج دهد؟
بله.آن جمله این است:
«به تو افتخار میکنم»
مرد، اقتدار طلب است.
عاشقپیشه است.
پناهگاه زن است.
با عنایت به ساختار روانی، شخصیّتی، و جسمانی مرد، جملۀ «به تو افتخار میکنم»، همان اندازه به مردان انرژی میدهد که جملۀ «دوستت دارم» به زنان نیرو میبخشد.
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
#تغییر_امروز_من
من از امروز تصمیم میگیرم که برای رسیدن به سلامت جسمی و روحی و رفتاری، کار زیر رو به عادت دایمی خودم و خانوادم تبدیل کنم 😍👇
➖➖➖➖➖
از امروز تصمیم میگیرم که " بپر " نباشم !
اشکال تعداد زیادی از مردم حتی اونایی که در دوره ها و مشاوره های ما شرکت کردن اینه که دوست دارن یهویی از نقطه 1 به نقطه 100 برسن و نکته مهم آموزش های ما رو فراموش می کنن.
یعنی میبینی طرف دو هفته هست که مدرک آرایشگری ش رو از فنی حرفه ای گرفته و تازه یه آرایشگری باز کرده و 3 تا مشتری هم نداره، ولی دنبال اینه که در سریع ترین زمان ممکن به گرون قیمت ترین آرایشگر شهرشون تبدیل بشه و هر ماه 50 میلیون درآمد داشته باشه و 10 تا پرسنل داشته باشه و ... !!!
این دیدگاه باعث میشه که خیلی زود مایوس و ناامید بشه از همه چیز و بیاد زمین و زمان رو مقصر بدونه الا خودش، در حالی که عدم درک قانون توسط ایشون باعث شکست شون میشه
مگه ویدیوی تئوری مدارها رو ندیدین؟
مگه ویدیوی قانون تکامل رو ندیدین؟
مگه ویدیوی عرضه و تقاضا رو ندیدین؟
مگه ویدیوی سیستم هدایت انسانی رو ندیدین؟
پس همه چیز در مسیر رسیدن به اهداف و موفقیت هامون آهسسسسته ولی پیوسسسسته باید باشه.
➖➖➖➖➖
موفقیت شخصی و همسرداری همراه خانواده منتظران💪❤️ 👇
👈بودن شما در این کانال، اتفاقی نیست👉
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
✖️✖️✖️✖️✖️✖️
💞دوستان خودتون رو هم به جمع مون دعوت کنین
🌸بر احمد و خُلق
مهربانش صلوات
🌸️بر حیدر و صبر
بیکرانش صلوات
🌸ازفاطمه، مجتبی
و مظلومِ حسین
🌸تا حضرت
صاحب الزمانش صلوات
🌼اَللّهم صَلِّ عَلى محمّد
وَ آلِ محمّد وعجل فرجهم
✨
💟بعضے از آدمہا
دست خودشان نیست،🌸🍃
ا عقده و کمبودهایشان وادارشان مےکند کہ نقاب شخص دیگرے را بہ چہره بزنند و
ااداے فرد دیگرے را در بیاورند تا خوب جلوه کنند...
⭕️دست خودشان نیست،
⭕️حسادت و حسرت خفہ شان کرده و
⭕️بہ هر قیمت کہ شده حاضرند
⭕️بہ هدفشان برسند...🌸🍃
💔 از این آدمہاے بہ ظاهر دوست
دورے کنید.
💔خطرناکترین خوردنے دنیا گول ظاهر آدمہاست
از من مےشنوید دور خودتان دیوار بکشید و کارے بہ کارشان نداشتہ باشید،
✴️جواب این افراد را ندادن کم آوردن نیست،
☄️ عین عقل است...
☄️ عین منطق است...
☄️ شعورتان را مےرساند...🌸🍃
✴️ توصیہ مےکنم از دور بنشینید بہ حماقت آنہا راست راست بخندید و کیف دنیا را ببرید.
حرص و جوشتان را براے اهلش بخورید و بزنید...
🔆 این را فراموش نکنید کہ در همیشہ بر روے یڪ پاشنہ نمےچرخد...🌸🍃
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
✨
داشتم به میهمانم میگفتم :
اگر راحت تر است رویه نایلونی روی مبل های سفید را بردارم ؛ البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم ؛ او تعارف کرد و گفت :
راحت است ؛ من اما گرمم شد و برش داشتم ؛ بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت تر است !
سه سالی می شد خریدمشان اما هیچ لک و ضربه ای بر آنها نیفتاده
اگر چه بیشتر اوقات بدلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی شان محروم مانده ام .
بعد یاد همه روکش های زندگی خودم و اطرافیانم افتادم ؛ روکش روی ...
موبایل ها
شیشه ها
صندلی های ماشین
کنترل های تلویزیون
روکش روی لباس های کمد و ...
که همه این روکش ها دال بر دو نکته است :
یا بر نالایقی خود باور داریم
یا اینکه قرار است چنین چیزهای بی ارزشی را به ارث بگذاریم
هر روز در روابط روزمره امان همین روکش ها را بر رفتارمان می گذاریم
تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم
تا فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم
تا فلانی نفهمد چقدر شکست خورده ایم
نقاب ها و روکش ها را استفاده می کنیم برای اینکه اعتقاد داریم ؛ اینگونه شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بهتر است
کدام روز مبادا ؟! زندگی همین امروز است
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
👫
💎نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده،
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست.
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.
خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!
پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.
اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم.
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده..
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند...
هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.
مادر را نگاه میکنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!....
به مادراتون بگید که قدردان حضور
و تمام خوبی هاشون هستید.
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_سی: وسط های کوچه دو تا مجروح به دیواری تکیه داده بودن
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_صد_و_سی_یک:
برگشتیم مسجد.توی حیاط پنج_شش تا دیگ مسی بزرگ بار بود.اگر درست یادم باشد,اولین غذای گرم پلو خورشت قیمه بود.به خانم هایی که زحمت پخت و پز را کشیده بودند,گفتم:بقیه کارها رو بزارید برای من,ظرف ها رو من می شورم.ظرف ها را شستم و آب کشی کردم.بعد نشستیم نان ها را تکه کردیم تا روی غذاها بگذاریم و توزیع کنیم.کامیونی سر رسید.پشت کامیون کارتن های نان خشک,گونی های پر از لباس و پتو های مستعمل و کنسروبار زده بودند.همگی دور کامیون جمع شدیم.بسته های کامیون را دست به دست می کردیم و توی شبستان مسجد می بردیم.توی یکی از این رفت و آمد هایم در حالی که جعبه ای دستم بود,وارد حیاط شدم و,همان پسر مو مشکی دیروزی که بلرسوت تنش بود دیدم.همانی که اسمش خسرو بود.سلام و علیک کردیم.همزمان یکی از زن هایی که در تخلیه بار کمک می کرد از شبستان مسجد بیرون آمد.او را یکی,دو بار توی این چند روز دیده بودم.خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بود.روزها توی کارهای مسجد کمک می کرد و شب ها به خانه شان می رفت.چهره اش مرا یاد یکی از اقواممان می انداخت.زن که دید با خسرو سلام و علیک کردم,با خنده گفت:این پسر منه.اسمش خسروست.مثل اینکه شما همدیگر رو می شناسید.
خسرو گفت:آره مامان می شناسیم.این خواهر حسینی یه,زینب زمانه.می دونی این با دست های خودش باباش رو دفن کرده.باورت میشه؟ مثلا فکر کن من با دست های خودم بابام رو دفن کنم.
یک دفعه مادرش حالش عوض شد و دادش در آمد که:خسرو بگو خدا نکنه,اسم بابات رو می یاری.
خسرو با لهجه خاصی گفت:سی کن مادر ما رو.من می گم این باباش شهیث شده,دفنش کرده,این میگه بگو خدا نکنه.
کار تخلیه بار خیلی زود تمام شد.سر آقای نجار_مسوول درمانگاه _را خت دیدم.فرصت را غنیمت شمردم.دوست داشتم من هم کار پزشکی انجام بدهم.می خواستم هر طور شده بروم خط.نمی دانستم آقای نجار این فرصت را به من می دهد یا نه.هنوز او را خوب نمی شناختم.حدود سی سال سن داشت.قدش متوسط,پوستش تیره و موهایش فر بود.
تیزی نگاهش در کنار سبیلی که داشت در ابتدا کمی او را جدب نشان می داد.
با اینکه اسمش خلیل نجار بود ولی به دختر ها گفته بود مرا خلیلی صدا بزنید.دل به دریا زدم و رفتم جلو.زهره و اشرف فرهادی کنار آقای نجار بودند.او داشت برایشان حرف می زد.سلام کردم.آقای نجار جواب داد.دخترها گفتند:این خواهر حسینی یه که براتون تعریفش رو کردیم.فهمیدم جریان شهادت بابا را برایش گفته اند.خیلی مؤدبانه و با احترام گفت:معمولا این جور وقت ها شماها به هم تبریک میگید.ولی من به شما تسلیت می گم.وقتی خانم ها درباره شما صحبت کردند برایم هم جالب و هم عجیب بود که یک دختر خودش پدرش را به خاک بسپارد.فکر می کردم بزرگتر از اینا باشی.سن و سالت بیشتر از اینها باشه.
تشکر کردم و گفتم:من دوست دارم اینجا با شما همکاری کنم ولی هیچ ماری بلد نیستم اما می تونم زود یاد بگیرم.
ادامه دارد...
رمان دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
خاطره نگار/سیده اعظم حسینی
⭕️ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام است.⛔️
📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
زن ذلیل !
گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم:«از کجا فهمیدی؟!»
گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک میکنه!»
گفتم:«چه اشکالی داره؟!»
گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»
گفتم:«این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!»
گفتم:«زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»
گفت:«اِ...نه بابا!ما تا دیروز فکر میکردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!»
گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک میکنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه»
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.